دستفروش عروسکی نمی میرد
امید بینیاز نمایش عروسکی «انتظار در کافه پارکر» به کارگردانی حسین زینالی و مرتضی سعیدیان، اگر چه به لحاظ جابهجایی ژانریک، مانند آیینهای تمام نما نیست اما در بسیاری از مولفهساختاری متن این جابهجایی ژانریک بردوش ...
امید بینیاز
نمایش عروسکی «انتظار در کافه پارکر» به کارگردانی حسین زینالی و مرتضی سعیدیان، اگر چه به لحاظ جابهجایی ژانریک، مانند آیینهای تمام نما نیست اما در بسیاری از مولفهساختاری متن این جابهجایی ژانریک بردوش اجرای عروسکی است و در واقع، عروسکها، گوشهای از ذهنیت و جریان سترگ «آرتور میلر» را با خود به دنیای خود بردهاند. این نمایش بر اساس شاهکار عظیم «مرگ دستفروش» سنگهای زیربنایی خود را بنیان میگذارد. بی شک جابهجایی محض این نمایشنامه عظیم در ژانر عروسکی تا حدودی مشکل به نظر میرسد و به همین دلیل، نمایش ترکیبی از دو اجرای زنده و عروسکی است. بر همین اساس؛ طراحی صحنه نیز از دو گفتمان متفاوت بر خوردار است. گفتمان اول، براساس شکل ساده و رئالیستی یک نمایش صحنهای زنده بنابر بافت کافههای آمریکای شمالی طراحی شدهاست و بیش از هر چیزی با بازی بازیگران و روایت زمانمند آنها در هارمونی و هماهنگی کامل است. اما طراحی صحنه دوم به اجرای عروسکی ربط دارد و درست در گوشه چپ صحنه، نماد عروسک زن روی ماه قرار دارد و از تاویلی یونگ وار خبر میدهد. این امر به لحاظ نشانه شناسی، نمایش در کلیتی فراگیر به تقدم اجرای عروسکی برزنده اشاره دارد. اما از سوی دیگر بازتاب صدای متن نیز به شمار میرود. چرا که در گوشهای از اجرای عروسکی، دستفروش در زندگیاش مرتکب خیانت شده است و گویی جواب نمادین عروسکها به خیانت عینی آدمها با نماد و رازگانی ذهنی است. طوری که فرد مورد خیانت قرار گرفته، را به شکلاثیری و بر فراز ماه ترسیم کرده است. اجرای عروسکی بر پایه چنین ساختاری حرکت محوری خود را پی میگیرد و این حرکت در شکل روایت به اوج میرسد. در نمایش «انتظار در کافه پارکر» سهم زیادی از نمایش بر عهده عروسکهاست و این سهم از شیوه جریان سیال ذهنی ناشی میشود که همواره هستی و لایههای داستانی را باعروسکها درگیر می کند و به تعبیری ، آن چه که اجرای زنده به چشم میآید، دیالوگهای دو بازیگر است که در فضا، زمان و یک بستر زمانی کنونی حضور دارند و صرفاً روایتی زمانمند و شرح حالی ساده را ارائه میدهند. بنابراین تا زمانی که حضور پویا و هدفمند عروسکها در نمایش بهوقوع نمی پیوندد، داستان همواره گنگ می ماند. اما به محض این که اجرای عروسکی موازی با اجرای زنده شکل میگیرد،لایههای داستانی یکییکی شکافته میشوند و داستان مرحله به مرحله، رنگ و بو می گیرد و هستی خود را پیدا میکند. داستان این نمایش عروسکی به ماجرای زندگی «بیلی لومان» دستفروش میپردازد که حاصل زندگی او فروپاشی خانواده، فقر، بیپولی، روزمرگی و درنهایت مرگ است. با این حال حضور نمادین شخصیت عروسکی «لومان» و تأثیری که او بر ذهن و ناخود آگاه میگذارد، مرگ سهمناک دستفروش را در پایان نمایشنامه کمرنگ جلوه داده است و این امر یک چیز را به ذهن متبادر میسازد؛ گویی دستفروش عروسکی نمیمیرد.
بنابراین کارگردان، اجرای عروسکی را زیر ساخت اجرای زنده قرار میدهد؛ در حالی که برادران لومان در یک کافه واقعی و رئالیستی نشستهاند و درباره پدرشان بحث میکنند، همواره یک روایت، فضای عینی کافه را نیز به گذشته بر میگرداند و روح شخصیت عروسکی بیلی و برادرش را در سالهای دور به قلمرو کافه میکشاند. به لحاظ تکنیکی نیز عروسکها با اجرای سیاه رومیزی، بهشیرین کاری میپردازند و این امر بهعنوان هماهنگی تکنیک و محتوا ربط دارد. اصولاً اجرای عروسکی در این نمایش، جریانی را پیش میبرد؛ جریانی ذهنی که با استفاده از تکنیک فلاشبک و روایت بریده بریده از گذشته سود میبرد. بنابراین چالشهای اساسی متن از جمله،خاطرات،نوستالژی و روایت سیاه و سفید گذشته در اجرای عروسکی موج میزند و پروسهای از ریزهکاریهای متن،رویدادها، نکات کلیدی و در کل نمایش را با اجرای عروسکی گره میزند. حتی عواملی از قبیل نور هم بیش از صحنههای زنده در خدمت اجرای عروسکی هستند. تضاد دو نور پردازی قرمز و آبی ، از این امر حکایت دارد. هنگامی که «لومان» در اتاق هتل به خیانت میپردازد، نور پردازی قرمز است و این امر از حرارت این انسان و عصیان او خبر میدهد اما هنگامی کهدر بیپولی محض به سراغ دوستش میرود، با نور پردازی آبی روبرو میشویم و این امر به نوعی سردی و کرختی خاص اشارهمی کند با تمام این تفاسیر،ساخت عروسکها، نحوه اجرا، عروسک گردانی و سایر عوامل نمایش، در حدی قابل قبول هستند و در بازتاب پیام، نمادها و گفتمان نهایی نمایش موفق عمل میکنند.