نگاهی به نمایش «مالیخولیای گذر زمان»نوشته و کارخوزه لوئیس ناوارو
مهدی عزیزی کسی صدایت میزند، حالا نوبت توست، اینجا بنشین! گوشت را روی گوشی بگذار و خارج میشود. این آغاز بر گمانه زنی های پیش از تماشای نمایش «مالیخولیای گذر زمان» استکه تماشاگرش را به تنهایی به تماشا فرا میخواند. ...
مهدی عزیزی
کسی صدایت میزند، حالا نوبت توست، اینجا بنشین! گوشت را روی گوشی بگذار و خارج میشود. این آغاز بر گمانه زنی های پیش از تماشای نمایش «مالیخولیای گذر زمان» استکه تماشاگرش را به تنهایی به تماشا فرا میخواند. تماشای هولناک ترین واقعهی دنیای زندگی آدم ها، مرگ!
زمان در گذر است، زودباش، کار هایت را انجام بده، وقت رفتن است. شاید باورش قدری دشوار باشد، اما بی شک این اولین باری است کههولناک ترین سه دقیقه عمرمان را وقف تماشای نمایشی میکنیم که میخواهد به ما هشدار دهد، وقت نداریم و باید تند و تند کارهایمان را انجام دهیم. شاید امروز،شاید فردا و شاید همین لحظه پایان هستی ما باشد. «مالیخولیای گذر زمان»در سه دقیقه میلیون ها نکته پر اهمیت را در سه قاب به تصویر میکشد، گذر زمان را که سالهاست مورخان، کاتبان، روشنکفران و راهبران جهان هستی، انسان را از آن برحذر داشتهاند. این سه دقیقه تلخ کهتلخیاش همچون حلاوت رهایی از بند است. میخواهد با زبان بی زبانی به ما بفهماند، این زندگی فانیتر از آن است که باخشم و در بند کردن، و جنگ و خون ریزی بتوان اکسیر جوانی را در رگهای فرسوده آن جاری ساخت.
زندگی با بالهای گشوده و خیز بلندش سالهاست که سوی کراندی دیگر پرگشوده و آن کرانه مرگ است، مرگ. حال با تمام قدرت، پول، تهدید، ارعاب و هرچه در توان داری نمیتوانی مانع این پرش شوی. هرکه و در هر مرتبهای.
اجازه میخواهم تا با تمام احترام به ماهیت و هویت تئاتر عروسکی سرزمینم، اعتراف کنم،افرینندهگان نمایش مالیخولیای گذر زمان» تنها با سه چهار عروسک (به اندازه دوبند انگشت)فصل جدیدی در استفاده مفید و بهینه از زمان برای اجرای یک اثر در طراحی، اجرا و پرداخت تئاتر بهویژه تئاتر عروسکی گشودهاست. این نمایش با اشاره به گذر زمان به عینه ثابت میکند که ارزشمندترین سرمایه بشریت را نمیخواهد نابود کند و در سه دقیقه مهمترین مانیفست بشریت را صادر و آن را در ذهن تک تک آدمها جا کند.
باید اعتراف کرد، موسیقی، ریستم و شکل طراحی صحنهی کوچک نمایش اغلب آدمها را که پا در آن فضای دو در دوی کوچک میگذارند،شیفتهی خودکرده است. کافی است پس از پایان این سه دقیقه به چهره آدمهایی که از سالن نمایش بیرون میآیند، دقت کنید. حس غم،شادی، هیجان، وهم، افسردگی و اضطراب در چهره تماشاگرانی بیرون میآیند، تماشایی ترین لحظه پیش از ورود به تالار است.
حوزه لوئیس ناوارو، همانگونه کهاز پیش عنوان کرده بود،تماشاگرش را به تنهایی میپذیرد تا میزان باور پذیری و تأثیر گذاری را بر مخاطبش بیافزاید. چرا که او بی هیچ مزاحمتی با صحنهای مواجه میشود که میتواند به آن بخندد، بگرید و یا خودش را نابود سازد. این تلاش مفید و مؤثر نویسنده و خالق اثر را باید ستود که احترام تماشاگرش را در فردیت او معنی میکند. در واقع تمامی مجموعهای که نمایش را میسازد، در گرو نشانههایی است، که تماشاگر فهیم را متوجه موجودیت و ماهیت مفرد و یکتایش میکند. که تو باید تنها بیننده نمایش من باشی، چون لحظهای که فرشتهمرگ بر دوشات نشست، تو تنها سفر میکنی! نمایش سه دقیقه از یک هزار و چهار صد و چهل دقیقهی، یک روز مارا اشغال میکند، که بی شک میتواند تأثیر گذار ترین سه دقیقه ای باشد که در زندگی خواهیم گذراند، به عبارتی سه دقیقه تئاتر میبینیم و دقایقی به پیام نمایش میاندیشیم.
صدای موسیقی قطع میشود، نور کمتر وکمتر؛ در سالن باز، بسته میشود. نور چراغ قوه، لکهای نورانی بر زمین حک میکند. کسی به شانهات میزند، گوشی را در بیار، تمام شد.
چقدر خستهام، سه دقیقه اندیشیدهام!