نگاهی به نمایش «ساز شب» به نویسندگی و کارگردانی سوسن مقصودلو
امید بینیاز شاید لازم نیست که خانم «سوسنمقصودلو» آثار«وین کنشتاین» راخوانده باشد. شاید لازم نیست که او از بازیهای زبانی و تئوریهای نوین پستمدرنیسم سر در بیاورد. چون در سرزمینی زندگی میکند، که شعر، یگانه ثروت ...
امید بینیاز
شاید لازم نیست که خانم «سوسنمقصودلو» آثار«وین کنشتاین» راخوانده باشد. شاید لازم نیست که او از بازیهای زبانی و تئوریهای نوین پستمدرنیسم سر در بیاورد. چون در سرزمینی زندگی میکند، که شعر، یگانه ثروت است. سرزمینی که آدمهایش در شاعرانه دیدن اشیا، اشکال، انسان و دیگر جانداران، سابقه طولانی دارند و همواره با بعدی از معنا آفرینی و معنویت کلام، اشیا، و اشکال دست و پنجه نرم میکنند. همه چیز برای دیدن یک نمایش نرم منعطف و جذاب فراهم است. دکور صحنهای که از شکلی انعطافی و نرم برخوردار است و همواره بایکچرخش ساده به صحنه رنگ و بویی از زندگی و طراوت میبخشد، گلهای عروسکی که در پارک و زیر رگبار باران صدا، به شیرین کاری و دیالوگ میپردازند و همه و همه از نمایشی کودکانه و لطیف خبر میدهد. ازهمان ابتدای نمایش، مؤلفه شعر مانند ستونی ساختاری خود را به کلیت نمایش دیکته میکند. «دوست دارم باران مرا ببوسد/ دوست دارم کهباران برایم لالایی بخواند» این شعر اگر چه از یک شاعر ایرانی نیست اما زمینه را برای ورود به قلمرو رویاوار شعر ایرانی باز میکند. استفاده از قطعه شعری از «لنگستن هیوز» شاعر سترگ جهان سیاهپوستان، در هارمونی با موسیقی، دیالوگها (گلهای پارک) و دکلمهای کهبیش از هر چیزی در شعریت غوطه ور است، فضایی ملون و رنگارنگ را برای تماشاگر به نمایش میگذارد. نمایش «ساز شب» ترکیبی از دوژانر اجرای زنده و عروسکی است که پیش از هر چیز به ژانر تئاتر کودک نزدیک است و همواره مؤلفههای ساختاری اینگونه نمایشها را برای ما تداعی میکند.داستان نمایش به ماجرای حلزونی میپردازد که در باران با یک زن تنها آشنا میشود. و حرکت محوری قصه، شخصیت پردازی آدمها و پیام نهایی نمایش را تحتالشعاع خود قرار میدهد. در واقع سازشب، سازی است که این حلزون مینوازد و بسیاری از پرسوناژهای نمایشی را با خود همراه میکند. عروسکهای نمایشی نیز بهصورت دستی و انگشتی به اجرا در میآیند و همواره در میان پرسوناژها نقشی کم رنگ دارند.
از نقاط قوت نمایش «سازشب» سیالیتی است که روایت نمایش در خود نهفته دارد و این سیالیت، عناصر کلامی و صحنهای را مانند جریانی طنز آمیز، تخیلی و رویایی به سمت و سوی خاصی میبرد و بههرکدام از این عناصر شکلی قابل باور میدهد. طوری که گاهی معنایی را ویران میکند و دوباره از دل آن معنای ویران شده، معنای دیگری را بهوجود میآورد. بازیکردن با اشیا و عناصر کلامی نمایش «ساز شب»گاهی زیبا و مسحور کننده است. بهعنوان مثال در جایی از نمایش، زن برای حلزون ماکارونی میآورد و حلزوناز خوردن این ماکارونی سرباز میزند، چون فکر میکند که این غذا شبیه پسر خالههای او (کرمها) هستند. چنین استنباطهایی از عناصر صحنه جالب است. حتی برای لحظهای ماکارونیها بهکرم تبدیل میشوند و حلزون ازمیان آنها، به معرفی پسر خاله و دختر خاله و... میپردازد. این شکل منعطف، قرینه وار و دوپهلو از نکات قابل تامل نمایشی است. شاید چنین عناصری استفاده از نوستالژی بسط کودکان به جای نوستالژی خاصی است. به تعبیری نویسنده وکارگردان اشیاء و اشکال و هستی نمایش را از فیلتر ذهنی خود رد نمیکند و همواره بسیاری از عناصر برجسته نوستالژیک کودکان را که جنبه عام دارند، مد نظر قرار میدهد. از این رو در این نمایش هم از پینوکیو اسم به میان میآید و هم از کتاب علوم اول دبستان که در نوستالژی عام جنبهای لطیف و خاطره برانگیز دارند. تکنیکهای نمایشی مثل استفده از صدا و اکو، یا استفاده از صفحه سفید که با استفاده از نورپردازی، حشرات پارچهای از روی آن رد میشوند، بسیار زیبا و حرفهای است. یا این که در صحنه دوم صدای مسلسل ولرباران در تمام قلمرو صحنه طنینانداز میشود و در صحنه بعدی ما با صدای چکچک شیر آب رو به رو هستیم که بهلحاظ فراز و فرود داستانی مانند بالانسی بکر و جذاب است. با این حال در صحنههای بعدی، نمایش جنبه پراگماتیسمی و آموزشی بهخود میگیرد. بی شک هر نمایش (بهویژه عروسکی و کودکان)در کنار زیبایی خاص خود به جنبه آموزش نیز میپردازد اما در نمایش «سازشب» بهدلیل هدایت فضای داستان به سوی قلمرو حشرات تا حدودی کسل کننده به نظر میآید و بین نقاط اوج و قدرت نمایش گسست و فاصله میافتد. به ویژه که تعداد شخصیتها هم زیاد هستند و دیالوگها و ادبیات آنها، دیگر آن ادبیات رویاگونه و جذاب نیست.