یادداشتی بر نمایش شازده کوچولو بهکارگردانی «لاریسا مانگاساروا»
مهدی عزیزی «شازده کوچولو» بیشک همهی کسانی را که دورانکودکی و نوجوانیشان در دههی ۶۰ سپری شده، بهیاد کارتون «مسافرکوچولو» میاندازد. شخصیتی که بالباس آبی و شال طلایی رنگش در پس ذهن هزاران هزار نفر حک شده ...
مهدی عزیزی
«شازده کوچولو» بیشک همهی کسانی را که دورانکودکی و نوجوانیشان در دههی 60 سپری شده، بهیاد کارتون «مسافرکوچولو» میاندازد. شخصیتی که بالباس آبی و شال طلایی رنگش در پس ذهن هزاران هزار نفر حک شده است. شازده کوچولو شاید در بستر متنی خود با فرم و رویکردی فانتزیاش مقبول سلیقهی اغلب آدمهای نه فرهنگی، که دوستدار فرهنگ، میافتد، این بار بابازخوانی ولخوسکی وکارگردانی خانم لاریسا مانگاساروا در تالار اصلی مجموعه تئاتر شهر جان میگیرد. نمایشی که باوفاداری بهماهیت و هویت قصهی شاهکار آنتوان دوسنت اگزوپری حس نوستالژیک تماشاگری را که باشخصیتهای این قصه آشنا هستند، تقویت میکند. حال در دل یازدهمین جشنواره بینالمللی نمایش عروسکی تهران – مبارک. این نمایش به شیوهی تلفیقی تئاتر زنده – عروسکی در تقویت این حس به کمک تماشاگر میآید. در این نمایش 90دقیقهای یک بازیگر یا به عبارتی راوی قصه در نقش خلبان،پادشاه ستارهشناس و مست در صحنه حاضر میشود تا بهجان بخشی و روایت عروسک شازدهکوچولو کمککند. عروسک «شازدهکوچولو» با همان ویژهگیهایی منحصر به فردش در داستان اگزوپری با بازی دهنگی اصولی و درست به یادآوری تصاویری که از پیش در ذهن مخاطب وجود دارد، منجر میشود. بیشک عروسکهای این نمایش چه به لحاظ فرم و چه به لحاظ طراحی، حکایت از خلاقیت و نو آوری سازندهی این عروسکها میدهد. نمایش «شازده کوچولو» با بهرهگیری از کشش و پتانسیل عظیم روایت و خط داستانیاش در هر فرهنگی تأثیری ژرف بر ذهنتماشاگراش میگذارد. این موضوع در هنرهای نمایشی بهنسبت شیوهی اجرایی، صحنه آرایی، نورپردازی و فضای اجرایی قدری میزان این تأثیر پذیری را تغییر میدهد. رمان اگزوپری در کنار اشاراتی که در بستر داستان اورژینال به ماهیتهای معنوی و فلسفی حیات بشری دارد.
میبایست به جان بخشی این موجود غریبالوصف برای تماشاگری که نخستین بار است با آن برخورد میکند، کمککند. پس لاریسا با نور پردازی متنوع و دقیقش و با استفاده از عروسک های خوش فرم و جالب،بیننده را ناخواسته در بستر داستان قرار میدهد و اگر این بیننده زبان نمایش را هم درک کند، تأثیر نمایش بر مخاطب افزایش مییابد.
شاید اگر این نمایش با بهکارگیری درست و کارگردانی فهیماش در فضایی محدودتر یا بهتر بگویم BlackBox روی صحنه میرفت، این تأثیر دو چندان نیز میشد. فرم حرکت و چرخش بازیگر نمایش در دهانه ی باز سالن اصلی تئاترشهر شبیه به کات های متداوم یک سینماگر باشد که میخواهد تعمداً تصاویر را تقطیع شده به تماشاگرش القا سازد، در صورتی که اجرای این اثر در تالاری کوچکتر میتوانست به قوه بصری بینندهاش کمک کرده و آن را مشعوف تر سازد. هرچند که چهرهی کوچک و روح پاک شازده کوچولو» در کنار عروسک هایی که باکمترین هزینه و در عین استفاده بهینه از پارچه، پلاستیک و چوب ساخته شده اند و حالا میتوان آن را بدنهی اصلی نمایش خواند. از آخرین ردیفهای سالن اصلی قابل تشخیص هستند، اما این چهره از نزدیک دوست داشتنیتر و محبوبتر نیی خواهد شد.
نمایش مشازده کوچولو» که باز خوانی ولخوسکی است، نمایشی است که اصیلترین و اساسیترین پیامهای نوشته ی اگزوپری را امانت داری کرده و شخصیتها را در قابهایی که مختص به وادی خود آنهاست عبوس کرده تا نشانههای بصری در فهم تماشاگر افزایش یابد. قابهایی که شخصیت هایی چون مست در یک بطری، ریاضی دان در قفل، منجم را در کهکشان محبوس کرده تا این نشانهها پیامی برای سفر «مسافرکوچولو» به زمین باشد. عروسکهای، مار، روباه و گل سرخ در عین خلاقیت طراحی عروسک ساخته شده اند که بی شک شیوهدر آفرینش یک عروسک با ابتدایی ترین ابزار است.
هرچند که نگارنده معتقد است،شاهکار «شازده کوچولو» یکی از تلخترین قصههای هستی است و با منشائی کاملاً فلسفی در تلاش است،در اهلی شدن موجودات مؤثرترین باشد بر چشمانی که تماشاگر آنهستند. لاریسا مانگا ساروا کوشیده است، تأثیر این نمایش را بر مخاطبش از هر قوم و فرهنگ افزایش دهد. این نکته را در استفادهی بازی دهنده عروسک «شازدهکوچولو» از دیالوگهای فارسی و طنین صدای منوچهر انور در سالن اصلی تئاتر شهر میتوان دید.
در نهایت؛ نمایش «شازده کوچولو» به کارگردانی «لاریسا مانگاراوا» عروسک را درخدمت اجرا برای فهم اهلیت بشر قرار داده و در صورت کوچکتر بودن فضا و مکان اجرا یقیناً این تأثیر چند برابر هم میشود.