در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به‌عنوان نمایش‌های جشنواره یازدهم

امید بی‌نیاز انگار همین دیروز بود که «زیگموند فروید» پدر علم روانکاوی قلم و چند برگ کاغذ را برداشت تا درباره شاهکار سترگ نویسنده روسی نقدی با‌عنوان قهرمان «آرکی تایپ» روانی بنویسد. گویی او قبل از خواندن رمان ...

امید بی‌نیاز
انگار همین دیروز بود که «زیگموند فروید» پدر علم روانکاوی قلم و چند برگ کاغذ را برداشت تا درباره شاهکار سترگ نویسنده روسی نقدی با‌عنوان قهرمان «آرکی تایپ» روانی بنویسد. گویی او قبل از خواندن رمان داستایوفسکی با‌عنوان آن یعنی «جنایت و مکافات» روبرو شده بود و این امر برای کسی که به ‌نام‌گذاری کتاب و رساله‌‌هایش حساسیت خاصی داشت، تأمل برانگیز بود. بی شک او اگرچه در کلینیک ساده‌اش بیماران مدرن خود را با توجه به فضای پیرامونش، بررسی می‌کرد اما همواره برای پی‌بردن به واقعیت‌های انسانی، تمام ساختارهای فرهنگی، اسطوره‌ای، جامعه شناختی و ... را می‌کاوید و کوچکترین الگوها و انگاره‌های فرهنگی و جامعه‌شناسی را به امور و پدیده‌ها ربط می‌داد. بنابراین او تفاوت زیادی بین عنوان رمان جنایت و مکافات خود داستایوفسکی و شخصیت اول رمان «راسکول نیکوف» قائل نشد و همچنان خطاب به رمان‌نویس نامدار روسی،‌ مقاله‌اش را با تیتر، «آرگی تایپ روانی» به نگارش در آورد.
اهمیت عنوان یک اثر، به ساختار کلان فرهنگی و زبانی یک قوم، ملت، سرزمین و شاید هم یک قاره پهناور برمی‌گردد و همواره گفتمان عمومی و پیام کلی ناخود‌اگاه جمعی افراد را در خود نهفته است. از این رو عنوان نمایش های یازدهمین جشنواره بین‌المللی تئاتر عروسکی تهران – مبارک، از این زاویه قابل تأمل و موشکافی است. این مهم زمانی جلوه‌گری می‌کند که عنوان نمایش‌های عروسکی ایرانی را در قیاس با خارجی‌ها، بررسی کنیم. اصولاً عنوان نمایش‌های عروسکی ایرانی از ماده‌المواد چند سازه فرهنگی و زبانی از جمله تاریخ،‌اسطوره،‌فلکلوریک و افسانه به وجود آمده‌اند که در قیاس با عنوان نمایش‌های خارجی از حفظ الگوها و انگاره‌های کهن فرهنگی و زبانی خبر می‌دهند. نمایش‌هایی چون سند باد بحری، پهلوان کچل، پهلوان پنبه، دیو وکچلک، وقتی نخودی غول می‌شود، اسب آبنوس، اپرای عروسکی رستم و سهراب با‌عنوان‌بندی محض این ساختار آرکائیک و باستان گرایی به‌وجود آمده‌اند و موتیف اصلی و انگیزه‌ ‌ساخت آنها با نگرشی افسانه‌ای و اسطوره‌ای گره خورده است. این امر از زوایای خاص قابل بررسی است. اول این که هنوز هم، بسیاری از نمادهای اساطیری و افسانه‌ای قدیم از جمله دیو، غول، پهلوان، اسب و ... نه تنها از سازه‌های فرهنگی و زبانی حذف نشده اند بلکه به هویت نمادین خود ادامه وجودی می‌دهند و در قالب تندیس، مجسمه و در شکل مدرن، زنده و دراماتیک آن (شخصیت‌عروسکی) همچنان بخشی از افکار و ناخوداگاه جمعی را به قلمرو خود تبدیل کرده‌اند. دوم این که امر کیفیت زبان و درکل محتوای ژانر تئاتر عروسکی ایران را دارای بافتی حماسی و اسطوره‌ای کرده‌ست. اما از زاویه دیگر این روح آرکائیک و باستان‌گرایانه زبان و محتوای ژانریک را به سمت بعدی از تأویل و هرمنوتیک هدایت می‌کند. یعنی زبان دچار کیفیتی موزه‌ای می‌شود و امکان‌پذیرفتن قابلیت‌های فلسفی، رمانتیک، و... از بین خواهد رفت. در میان نمایش‌های ایرانی چند نمایش هم از مؤلفه‌ها و سازه‌های زبانی باستان گرایانه گریز زده‌اند. نمایش‌هایی مانند «عاشق شدن به فصل سرما»، «خواب دیدم پاره‌های ماه چون پر می‌بارد»، «انتظار در کافه پارکر» و «ساز شب» نمونه‌هایی از این دست هستند. در این میان «انتظار در کافه پارکر» اقتباس از نمایشنامه آرتور میلر است و عنوان آن از مؤلفه‌های زبان ترجمه پیروی می‌کند. اما عنوان نمایش‌هایی مانند «عاشق شدن به فصل سرما»، «خواب دیدم پاره‌های ماه چون پر می‌بارد» و «ساز شب»، ‌بیش از هر ساخت و الگوی زبانی از تحولات شعر آوانگارد امروز ایرانی متأثر هستند. به‌عنوان مثال شعر مشهور «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» از فرخزاد یا «عاشق شدن به وقت دی‌ماه، مردن به وقت شهریور» از سیدعلی صالحی نمونه‌ای از عناوین کتاب‌های شعری معاصر هستند که مانند الگو و یک مدلینگ زبانی فراروی عنوان نمایش‌های مذکور قرار می‌گیرند یا به‌عنوان مثال سهراب سپهری در جایی می‌گوید: «جایی که پر‌ماه به انگشت تو هشدار دهد» که بی شک به لحاظ ترکیب سازی و استعاره‌های زبانی حال و هوای نمایش «خواب دیدم پاره‌های‌ماه، چون پر می‌بارد» را دارد. شاید این امر در ذات خود از دو ذهنیت خاص خبر می‌دهد. ذهنیتی که نسبت به‌عنوان و در کل زبان نمایش عروسکی دیدگاهی فرازبانی و فرا واقعی دارد. و همواره این زبان را با نمادها، اشیاء و سازه‌های افسانه‌ای و اسطوره‌ای، ثروتمند و غنی می‌کند. و دوم این که زبان را در شعر می‌بیند و همواره ذهنیت مدرن شاعران امروز را برای عنوان و هویت اصلی نمایش خود انتخاب می‌کند و شعر هم در واقع فرازبان است. آثار دیگر ایرانی از جمله گلی‌گلی جون، گاو، لباس فرفری، مثل‌های عروسکی، با انگیزه اصلی پرداختن به مخاطب کودک به وجود آمده‌اند و از این رو به سازه‌های ژانریک زبان کودکان توجه دارند. اما عنوان نمایشی خارجی در کل از دو دیدگاه کلی شکل یافته است. نمایش‌هایی مانند مسخ و شازده کوچولو، بیش از هر چیزی به‌عنوان‌های عمومی و بین‌المللی توجه داشته‌اند که نه تنها تداعی‌گر نام‌های بزرگی از جمله فرانتس کافکا یا آنتوان دوسنت اگزوپری هستند، بلکه تحلیل‌ها، نمایش‌ها، کتاب‌ها و کلیه آثار مرتبط با این دو شاهکار عظیم را در ذهن زنده می‌کنند. آثاری مانند سایه، پانتارای، مالیخولیای گذر زمان هم هر‌کدام به شیوه‌ای از واقعیت‌گریزی و نشانه‌هایی از فرا واقعیت و سوررئالیسم اشاره دارند که در یک گفتمان کلی با نمایش‌های ایرانی هم ردیف می‌شوند.
این گفتمان هم توجه به فراز‌بان است. یعنی زبانی که از مولفه‌های زبان معیار (زبان تکلم رسمی افراد و تیپ اجتماعی، رسانه‌های گروهی، کتاب و...) گریز می‌زند و جایگاهی فراتر را برای خود به‌وجود می‌آورد. منتهی نمایش‌های ایرانی از دو ماده‌المواد واسطوره یا سازه‌های زبانی آرکائیک و شعر سود می‌بردند. اما این دسته از نمایش‌های خارجی به علائم و نشانه‌های ذهنی و خیالی و رویایی زبان توجه داشته‌اند.