در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش مسخ کاری از کشور لهستان

آزاده سهرابی هرچقدر نمایش‌های عروسکی ایرانی بیشتر به‌سمت کلام پیش می‌روند، نمایش عروسکی در جهان با حذف کلام و جایگزینی موسیقی و خلاقیت سعی می‌کند کمی در ارتباط برقرار کردن با مخاطب به خودش سخت بگیرد. تقریباً تمامی ...

آزاده سهرابی
هرچقدر نمایش‌های عروسکی ایرانی بیشتر به‌سمت کلام پیش می‌روند، نمایش عروسکی در جهان با حذف کلام و جایگزینی موسیقی و خلاقیت سعی می‌کند کمی در ارتباط برقرار کردن با مخاطب به خودش سخت بگیرد. تقریباً تمامی نمایش‌های بخش بین‌المللی جشنواره عروسکی امسال با حذف کلام و تکیه بر تصویر‌سازی، خلاقیت، قدرت بازیگردان‌ها، موسیقی و البته جایگزین کردن نوعی فلسفه به جای قصه‌گویی نوع جدیدی از نمایش عروسکی را که نمایشگران عروسکی در دنیا دارند آن را به بلوغ می‌رسانند، به مخاطب ایرانی معرفی می‌کنند. «مسخ» هم یکی از همین نمونه‌هاست. اثری که در آن از عروسک خبری نیست. تکه پارچه‌های سفید روی صحنه ریخته و کم‌کم چهار عروسک گردان با پیچش در آن‌ها. نقشی از آنها می‌گیرند.
در بر خورد اول با نام نمایش ذهن ناخودآگاه به سمت «مسخ» کافکا می‌رود اما جز در اسم و مفهوم کلمه «مسخ» شباهتی وجود ندارد. «مد» را دیده‌اید. مد را هم می‌توان یک جورهایی «مسخ» به حساب آورد و اگر «مسخ» را همین طور در یک جامعه دنبال کنیم به نتایج جالب و گاه تلخی می‌رسیم. حکایت و فلسفه‌ی پس نمایش عروسکی‌ «مسخ» را هم می‌توان از این منظر دید – هرچند این نمایش به‌راحتی چنین فلسفه‌ای را به نمایش نمی‌گذارد و به آنچه بیشتر می‌اندیشد اجرایی جذاب است تا تأکید بر فلسفه‌ای – در این نمایش در بین چهار بازیگردان – عروسک‌ساز، همواره یک بر هم زننده نظم موجود، وجود دارد تا اگر پارچه‌ها تبدیل به پرنده شدند و با موسیقی هم راه شدند و به رقص درآمدند، ریتم را به هم بزند و یکدفعه به طاووسی تبدیل شود و یا گاوی که به پیروی از آن باقی پارچه‌ها هم تبدیل به گاو شوند و موقعیت،‌ موسیقی و شرایط و بازی تغییر کند. این مسخ پارچه‌ها همین‌طور ادامه می‌یابد تا به انتها که دوباره پرنده‌ها از لابه‌لای پارچه‌ها پدیدار می‌شوند و این بازگشت به شکل اولیه تأکیدی است بر همان «مسخ». انگار در طول نمایش پرنده‌ها هستند که مدام مسخ شکلی دیگر می‌شوند؛ خواه حیوانی دیگر، خواه سازی، خواه آدمی. نمی‌دانم واقعاً می‌توان به چنین تعریفی از این نمایش رسید یا اینکه این می‌‌تواند تاویل من نویسنده باشد. اما از عنوان نمایش و جست‌وجوی آن در اجرا که بگذریم به اصل اتفاق نمایشی «مسخ» می‌رسیم که گرچه تکرار مکررات است اما گفتنش شاید تأکیدی باشد بر آنچه اصل نمایش عروسکی است: خلاقیت. باز هم جمله تکراری هرشیء، عروسکی است. بازهم روبه روشدن بانمونه‌ای که این اصل را خوب می‌شناسد و گروهی که با نگاه به پیرامونشان و کشف عروسک‌های وجودی هر شیء آنها را از دل ساده‌ترین متریال پیرامونمان شکل می‌دهند و پس از آن از آنها بازی می‌گیرند.




این شکل ساده با چند پیچش‌ساده در یک تکه پارچه می‌‌تواند ساخته شود. در «مسخ» این شکل با کمک بازی‌دهنده‌ها و موسیقی تبدیل به گوش‌های یک فیلم و خرطوم بلند او می‌شود و یک فیلم را روی صحنه بازسازی می‌کند و بلافاصله با تغییر در موسیقی، حرکات بازی‌دهنده‌ها تبدیل به سنجاقکی می‌شود. به‌همین سادگی.
پارچه‌ها به همین ترتیب گروه ساز‌های یک ارکستر می‌شوند، سامورایی می‌شوند که شمشیر می‌زنند، گاو می‌شوند و صحنه گاو بازی و... اما...
به هر حال ممکن است در هر اجرای موفقی یک امایی وجود داشته باشد که البته امای «مسخ» ربطی به کار ندارد بلکه به‌صحنه‌ای که برای اجرای آن در نظر گرفته شده ربط پیدا می‌کند. به نظر می‌رسد «مسخ» اثری است که مناسب اجرا در سالنی رسمی مانند سالن اصلی نباشد. هرچند تماشاگر لذت کافی از همراهی 45 دقیقه‌ای با نمایش می‌برد.