در حال بارگذاری ...
...

نکته جالب درباره تئاتر ایرانی این است که بیشتر درباره زندگی روزمره آدم‌هاست

نکته جالب درباره تئاتر ایرانی این است که بیشتر درباره زندگی روزمره آدم‌هاست

نیلوفر رستمی:
اشاره:
امسال کشور لهستان با دو نمایش در جشنواره بین‌المللی تئاتر عروسکی تهران ـ مبارک شرکت کرد. یکی از آن‌ها با عنوان"مسخ" اگرچه قرار بود در روزهای اول جشنواره به اجرا برود. به دلیل تاخیر گروه در روزهای آخر به جشنواره رسید.
کارگردان"مسخ" نیز به علت کهولت سن و بیماری‌اش نتوانست همراه گروه 10 نفره اجرایی"مسخ" به ایران بیاید. این گفت‌وگو با مارگورذاتا، مدیر این گروه و مدیر تئاتر عروسکی"رادوگار" و کارگردان، نویسنده و بازیگر انجام گرفت. "رادوگار" به معنای رنگین کمان عنوان یکی از گروه‌ها و سالن‌های تئاتری کشور لهستان است که متعلق به گروه تئاتر مسخ است. گفتنی است مریم بوستان‌بان به عنوان مترجم در این گفت‌وگو حضور داشت.
کمی از گروه"رادوگار" بگوئید، چند سال است که فعالیت می‌کند؟ چطور این گروه شکل گرفت و این که بازیگران"مسخ" آیا از دانشجویان تئاتر هستند؟ چون خیلی جوان به نظر می‌رسیدند.
این تئاتر 60 سال است که تاسیس شده است. همه بازیگران این گروه نیز حرفه‌ای و فارغ‌التحصیل دانشکده تئاتر هستند. اما نمایش"مسخ" از ماه جولای همین سال روی صحنه رفته است و بازیگرانش چندین سال است که با هم کار می‌کنند و دو سال پیش نیز با نمایش"سیرک" در جشنواره تئاتر عروسکی تهران شرکت کردند.
آیا سالن تئاتر رادوگار فقط متعلق به همین گروه است و آن‌ها دارای یک سالن مشخص برای تمرین و اجرا هستند؟
بله، سالن"رادوگار" متعلق به دو گروه هست که یکی از آن‌ها همین گروهی است که مسخ را اجرا می‌کند. هر موقع یکی از این گروه‌ها اجرا داشته باشد گروه دیگر به شرط داشتن اجرا در سالن‌های دیگر به اجرا می‌روند. البته در شهرها و کشورهای مختلف نیز نمایش‌هایشان را اجرا می‌کنند.
به غیر از ایران"مسخ" در کدام کشورها روی صحنه رفته است؟ کمی درباره سفرهای خارجی مسخ بگوئید؟
این اولین اجرای"مسخ" در خارج از لهستان است چون این نمایش فقط پنج ماه از عمرش می‌گذرد اما یک ماه پیش در ورشو به عنوان بهترین نمایش انتخاب شد.
مسخ نمایشی اجرا محور بود و فاقد نمایشنامه. آیا غالباً شما به این شکل و شیوه کار می‌کنید؟
شما درست حدس زدید مسخ برپایه اجراست. در واقع این اولین تجربه ما به این شکل است تا قبل از این ما براساس متن کار می‌کردیم. در این تجربه کارگردان می‌خواست نشان دهد که چه خلاقیت‌هایی را می‌توان با یک تکه پارچه ساده انجام داد. در ضمن ما هم نمایش عروسکی کار می‌کنیم و هم زنده.
کمی درباره نحوه تمرین‌تان با دستمال‌ها می‌گوئید، این که چطور بازیگران به این مهارت رسیدند.
چون این نمایش براساس متن شکل نگرفت بالطبع ‌قبل از شروع تمرین هیچ کدام نمی‌دانستیم که چطور باید کار کرد. درواقع با فکر و تخیل همه بازیگران و کارگردان کار شکل گرفت تنها فکر اولیه این بود که با یک تکه پارچه‌ای که روی زمین افتاده، چه کارهای می‌توان انجام داد. به تدریج دستمال‌ها به شکل پرنده، انسان، حیوان و چیزهای دیگر تبدیل شدند. این تمرین‌ها هم در یکی، دو روز خلاصه‌ نشد ما تقریباً یک ماه و نیم هر روز تمرین داشتیم. آن قدر ایده‌های مختلفی عنوان شد و بازیگران تمرین کردند تا نهایتاً به این شکلی که می‌بینید، درآمد. از همان ابتدا بازیگران هدفشان را برپایه جست‌وجو گذاشته بودند. برایشان مهم نبود که آخر سر چه به دست می‌آورند، مهم این بود که دنبال چه می‌گردند و این که جست‌وجو را متوقف نکنند.
به نظرم مسخ فاقد یک ایده اجرایی هم بود یعنی در مسخ فقط مهارت بازیگران با بازی با دستمال‌ها نشان داده می‌شد بدون جاری بودن یک ایده کلی در نمایش. منِ تماشاگر پس از این که از سالن خارج می‌شوم تفکری را با خودم به بیرون نمی‌برم فقط از مهارت بازیگران لذت برده‌ام.
من با شما موافق نیستم. درست است که"مسخ" نمایشنامه‌ای ندارد اما اگر به این نمایش دقت کنید متوجه می‌شوید که در خصوص تغییر و تحولات و اتفاقات دنیا صحبت می‌کند، از لحظات غم و شادی می‌گوید، فرهنگ و بازی و یا هنر و بازی، یک جوری زندگی را با دستمال‌ها نشان می‌دهد. به نظرم تماشاگران هر کدام برداشت شخصی می‌توانند از این نمایش داشته باشند و مسلماً مثل نمایش‌های دیگری که براساس متن اجرا می‌شود، نیست که تمام تماشاگران برداشت و دیدگاه یکسانی داشته باشند. به نظرم دیگر تئاتر باید به سمتی پیش برود که هر تماشاگری ‌تصویر و برداشت شخصی از خود داشته باشند.
من متوجه نشدم در نمایش چه چیزی مسخ می‌شد؟ آیا منظورتان دستمال‌ها بود که مرتب تغییر شکل می‌دادند؟
جواب دادن به این سوال برایم سخت است. به این دلیل که نمایش از نیستی شروع می‌شود، بعد پرندگان می‌آیند، نور می‌آید، بعد حیوانات و در نهایت انسان. هر کس از مسخ شدن می‌تواند برداشتی داشته باشد.
به هر حال شما و دیگر عوامل کار حتماً چیزی را به عنوان مسخ شدن مد نظر داشتید که این عنوان را برای نمایش انتخاب کردید.
حتماً، ما بیشتر عنوان"مسخ" را به این دلیل انتخاب کردیم که به وسیله دستمال‌ها مرتب در نمایش تغییراتی اتفاق می‌افتد. دستمال‌ها یک لحظه اسب را نشان می‌دهند و لحظه بعد چیز دیگری را. هیچ چیز توسط دستمال‌ها دوام پیدا نخواهد کرد.
چطور با جشنواره نمایش عروسکی تهران ـ مبارک آشنا و به این جشنواره دعوت شدید؟
اولین بار از طریق اینترنت با این جشنواره آشنا شدیم بعد متن‌مان را فرستادیم. مدتی بعد هم اعلام کردند که متن‌مان را پذیرفتند و برای اجرا به جشنواره دعوت‌مان کردند. در آن سال با جواد ذوالفقاری آشنا شدیم و او را به تماشای نمایش‌هایمان به لهستان دعوت کردیم. او هم آمد و نمایش "مسخ" را دید و‌ ما را برای دومین بار برای شرکت در جشنواره عروسکی دعوت کرد. در ضمن قرار است در دو، سه سال آینده کار مشترکی با ایران داشته باشیم که در حال حاضر تقریباً متن‌اش آماده شده است. متن براساس قصه"علی بابا و چهل دزد بغداد" نوشته شده. قرار بر این است که طراحی صحنه، موسیقی و متن از ایرانیان باشد و کارگردان و بازیگران از لهستان.
احتمالاً امسال هنوز نمایشی را ندیدید، ولی با توجه به این که دو سال پیش آمدید برداشت‌تان از نمایش‌های ایرانی و فضای تئاتر ایران چگونه است؟
بله، امسال که دیر رسیدیم و نتوانستیم نمایشی را ببینیم اما من قبلاً اپرای عروسکی"رستم و سهراب" را دیده‌ام، بسیار دوستش دارم و به نظرم فوق‌العاده است. دو سال پیش نمایش‌های دیگری هم دیدم که برایم جالب بود. نکته جالب درباره تئاتر ایرانی این است که بیشتر درباره زندگی روزمره آدم‌هاست همچنین سینما ایران نیز خیلی قوی است. در لهستان فیلم‌های ایرانی را به ندرت پخش می‌کنند اما من همیشه فیلم‌های ایرانی را حتی اگر نصف شب هم پخش کنند، می‌بینم و از دستشان نمی‌دهم. دو فیلم ایرانی است که خیلی دوستشان دارم و چندین بار دیدمشان: "گبه" و"چکمه". همچنین موسیقی که در فیلم‌ها و تئاترها استفاده می‌شود به نظرم بسیار تاثیرگذار است. موسیقی ایرانی برای روح ساخته شده، بهتر بگویم آدم با قلبش می‌شنود در حالی که موسیقی غربی فاقد این نکته است شاید دلیلش این باشد که در موسیقی اروپایی بیشتر از دستگاه‌های الکترونیک استفاده می‌شود‌ و در موسیقی ایرانی از دستگاه‌های سنتی. به هر حال برای ما خارجی‌ها آشنایی با فرهنگ‌های دیگر خیلی جالب است. وقتی کسی فرصت شنیدن و دیدن هنرهای کشورهای مختلف را پیدا می‌کند قطعاً انسان متفاوتی می‌شود، انسانی ثروتمند.
کمی از کارگردان"مسخ" بگوئید؟
او پروفسور و مدرس دانشگاه است و یکی از بهترین کارگردان‌های لهستان که علیرغم میلش به دلیل بیماری و کهولت سن‌اش نتوانست به ایران بیاید.