آموزش تحلیل متن:*
شلی اُر(۱) مترجم: رضا دادویی علی¬رغم سکوت آزاردهنده و نگاه¬های حیرتزده¬ی دانشجویان، خانم میشل سیگالMishel Sigal))، استاد مدعوِ فرانسوی، سؤال خود را تکرار نمود: «اگر من بخواهم یک نمودار انتزاعی از ساختار این نمایش ترسیم کنم، ...
شلی اُر(1)
مترجم: رضا دادویی
علی¬رغم سکوت آزاردهنده و نگاه¬های حیرتزده¬ی دانشجویان، خانم میشل سیگالMishel Sigal، استاد مدعوِ فرانسوی، سؤال خود را تکرار نمود: «اگر من بخواهم یک نمودار انتزاعی از ساختار این نمایش ترسیم کنم، آن نمودار چه شکلی خواهد داشت؟» و منتظر شد. معمولاً چنین حالتهای بهتزدگی و حیرت عمومی که به نظر حقیقی و صادقانه میآید، برای گردهماییهای کوچک متشکل از دانشجویان سال بالایی تئاتر در UCSD، مشکل چندانی به شمار نمی¬رود. پس او سخاوتمندانه به آنها یک سرنخ داد. «ممکن است که به شکل یک دایره باشد؟» و برای اینکه هیچ جایی برای سردرگمی باقی نگذارد، یک دایره روی تخته سیاه رسم کرد. سکوت. «یا شاید یک مارپیچ؟» و باز منتظر شد. سپس برای اینکه گشایشی در این مطلب حاصل شود اضافه کرد: «با یک مارپیچ، نمایش به جایی که آغاز شده بازمی¬گردد، اگرچه نه دقیقاً به همان شکل که در دایره روی می¬دهد، چرا که این یک موقعیت همسان است، نه یکسان». سیگال دقیقه¬ای دیگر صبر کرد تا تأثیر این توضیح خود را ببیند؛ دست آخر، یکی از دانشجویان نتوانست بیشتر طاقت آورد: «من واقعاً شخصیت لئون را دوست داشتم، اما آن جایی را که آن زن صورت خود را با خرده شیشه برید متوجه نشدم. او به چه دلیل این کار را کرد؟».
اگرچه پاسخ¬های دانشجویان درباره¬ی نمایش مورد بحث، قابل توجه بود ولی متأسفانه، ابداً در ارتباط با پرسش سیگال دربارهی ساختمان نمایش نبود. اگرچه از شاگردان خواسته شده بود تا به عنوان تمرینِ منزل، در مورد ساختمان یک نمایشنامه مطالعه و بررسی کنند و آن را به عنوان یک موضوع با اهمیت و بنیادی در کلاس به بحث و تبادلنظر بگذارند، اما بیشتر آنها قادر نبودند که پاسخ مناسبی برای این پرسشها بیابند. این تلاش برای بحث درباره¬ی ساختمان متن، در کلاسی تحت عنوان "تئوری و تاریخ تئاتر: نمایشنامه¬های معاصر فرانسه" در یک ترم دانشگاهی برای دانشجویان سال بالایی تئاتر، جایگاه ویژه¬ای دارد. دانشجویان حاضر در این جمع نه تنها نسبت به کار بر روی آثار نمایشی ناآشنا نبودند، بلکه دارای سوابق تئاتری نیز بودند؛ چرا که برای ثبت نام در این کلاس، آنها ملزم به گذارندن دورهها و کلاسهای مقدماتی مختلفی در تئاتر بودند. از آنجا که موضوع واحد درسی سیگال در حوزه¬ی تحقیقات من بود، من هم در تمام طول ترم در کنار حدود 20 دانشجوی دوره لیسانس در کلاس حاضر میشدم. من در این مدت متوجه شدم که چطور بیشتر آنها وقتی که بحث درباره¬ی ساختمان یک نمایشنامه پیش کشیده می¬شد بی¬طاقت می¬شدند؛ و مخصوصاً تعجب من از این بود که بیشتر کسانی که در این کلاس ثبت نام کرده بودند جزو علاقهمندترین، باتجربه¬ترین و پرکارترین دانشجویان تئاتر دانشکده بودند.
هنگامی که سیگال از این دانشجویان می¬خواست تا ساختمان یک نمایشنامه را کالبدشکافی کنند، من متوجه شدم که پاسخ ¬های آنان به طور اجتنابناپذیری به سمت بحث بر سر شخصیتها کشیده می¬شود. حتی گه گاه بحث به سمتی می¬رفت که هر شاگردی تا چه حد با شخصیت¬ها ارتباط برقرار کرده است. به طور آشکارا دانشجویان فقط بر شناخت و دانش خود از مطالعات تئاتری که برآمده از تجربیات ایشان به عنوان تماشاگر و سوابق اولیه بازیگری آنهاست اتکا می¬کردند، در حالی که این تجربیات، دانشجویان را فقط برای شناخت شخصیتها آماده می¬کند. این روش آموزش به گونه¬ای بود که به جای پرورش هنرمندان در حال شکوفایی تئاتر، در جهت کالبدشکافی ساختمان متن و بررسی و تحلیل اینکه یک درام چگونه روی می¬دهد (و به چه شکلهای دیگری نیز امکان دارد) تأکید داشت و باعث می¬شد که دانشجویان فقط به نظریهپردازی¬های سطحی درباره¬ی خصوصیات و ویژگی¬های نهفته شخصیتها و بیان سلایق و علایق شخصی خود اکتفا کنند. در حالی که من شاهد بنبست پاسخ¬گویی به پرسش¬ها درباره ساختمان متن بودم، برایم کاملاً مشخص شد که دانشجویان دوره¬ی کارشناسی ما، نیازمند روشِ آموزشی تازه و متفاوتی در واحدهای مقدماتی هستند ـ واحدی درسی که بتواند دانشجویان را به استفاده از استعدادها و آموختههایشان در شناخت و درک آگاهانه و مداوم ویژگیهای موجود نمایش¬ها ترغیب نماید ـ تا بتوانند از محدوده¬ی نظرات شخصی خود فراتر روند؛ و به گونه¬ای هدایت شوند تا بتوانند نمایشنامه¬ها را به شکل مجموعه¬ای از رویدادهای ساختاری ببینند.
در راستای اهداف واحد جدید، برنامه¬های مختلفی را با همکارانم و جیم کارمودی (Jim Carmody) مدیر گروه دوره دکترا به بحث گذاشتم. یکی از مهمترین نظریه¬ها در این بحث، لزوم توجه به مطالعه نمایشنامه¬ها و بررسی اجراها بود، چرا که تعداد زیادی از دانشجویان به نسبت تواناییهای اکتسابی¬شان آن را کاری ساده و بدیهی قلمداد می¬کردند.
در اولین مرحله¬ی شکل¬گیری واحد جدید درسی، من به عنوان یک دراماتورژ، درباره¬ی تحلیل متن در کار خود اندیشه کردم: اینگونه می¬نمود که هرگاه روشهایی هرچند معدود را در طی یک برنامه¬ی متوالی به کار میگرفتم، به شیوه¬های متفاوتی از مطالعه و تحلیل متون جدید دست مییافتم. پس شروع به بررسی مزیتهای آشنا نمودن دانشجویان با شیوههای متفاوتی که یک دراماتورژ در مواجهه با یک متن می¬تواند به کار ببرد کردم. ارائه راههای متعدد تحلیل متن می¬تواند انواع متفاوتی از مواجهه و برداشت را در اختیار دانشجویان قرار دهد و این موقعیت را برای آنها ایجاد نماید که بتوانند از حد یک تماشاگر عادی فراتر رفته و توانایی¬های خود را به عنوان یک هنرمند تئاتری گسترش دهند.
این واحد درسی، حتی، اگر نتواند که به طور خاص دانشجویان را برای تبدیل شدن به یک دراماتورژ تربیت نماید، توانایی¬های پرورشیافته در طی آن می¬تواند نقطه شروع راهی باشد که دانشجویان را در نقشهایی که بازی می کنند، نقاد و آگاه بارآورد.
همانطور که در پی یافتن شکل و قالبی برای این واحد درسی جدید بودم، ترتیب واحدهای پیشنیاز این واحد را به دقت مورد بررسی قرار دادم. من متوجه شدم که بسیاری از مشکلات دانشجویان سیگال در تحلیل و بررسی ساختاری، ممکن است مربوط به روال کلاسهای پیشنیاز باشد. همانند بسیاری از کالج¬ها و دانشگاه¬های دیگر، UCSD، یک دوره مقدماتی یک سالهی تاریخ و تئوری تئاتر دارد که مروری بر ادبیات نمایشی است و به شکل سخنرانیهای بزرگ انجام می¬گیرد. نمایشنامه¬ها به صورت ادواری و برحسب تاریخ، آموزش داده میشوند و این زنجیره¬ی متوالی در جهتِ دادن اطلاعات کلی به دانشجویان، تعداد زیاد و ناهمگونی از نمایشها را شامل می¬شود. از آنجا که این دوره ایجاب می¬کند تا دانشجویان حدود پانزده نمایشنامه و مقاله را در یک ماه (تقریباً یک چهارم ترم) فرابگیرند، وقت بسیار اندکی برای آنها باقی می¬ماند تا (روی تک تک آنها تمرکز نموده) و با فنون و توانایی¬هایی چون مطالعه، مشاهده، تحلیل و نگارش درباره نمایشنامه¬های مکتوب و نمایش¬های در حال اجرا آشنا گردند.
بیتردید، آشنا نمودن دانشجویان با تعداد زیادی از نمایشها مفید و ارزشمند است، اما آنها نیاز دارند که فرصتی در اختیارشان قرار گیرد تا با رشد و پرورش مهارت¬هایشان قادر شوند مطالب بیشتری را بیاموزند.
در سال 2001 "تاریخ و تئوری تئاتر: مقدمهای بر تحلیل متن" به واحدهای درسی اضافه شد. این واحد جدید برای این در نظر گرفته شد تا دانشجویان دوره کارشناسی در انجام دو کار عمده، توانمند گردند: 1ـ توانایی¬های لازم برای تحلیل و تأویل متن را پیدا کنند و به خواندن و نوشتن دربارهی نمایشها به عنوان آثاری که به وسیلهی پرسشهای همیشه جاری دربارهی موقعیت¬های اجرایی در دست بررسی هستند، ترغیب و تشویق شوند. 2ـ این واحد مانند جعبهابزاری متنوع، یا گنجینه¬ای از روش¬های تحلیل و تفسیر، در هنگام مواجهه با متون، به عنوان پشتوانه¬ای برای آینده تحصیلی ـ کاری آنها در تئاتر در نظر گرفته شود.
برای آنکه این واحد جدید تأثیر قابل توجهی داشته باشد، من و همکارانم به گونه¬ای برنامه¬ریزی کردیم که شکلی متفاوت از روند فعلی داشته باشد. به جای سخنرانی¬های طولانی با بخشهای متفاوت، واحد جدید به شکل گردهمایی کوچکی (ثبت نام شوندگان به چهارده نفر محدود میشوند) با بخش¬هایی اندک برگزار شود و دانشجویان از بذل توجه فرد به فرد و کاملی همچون کلاس¬های خصوصی بهرهمند گردند، تا تمرین¬های خود را که میزان یادگیری فنون جدید را ارتقا می¬بخشد، تکمیل نمایند. از دانشجویان انتظار می¬رود که برای یادگیری این روش تنها بر چهار نمایشنامه متمرکز شوند نمایشنامه¬هایی که این امکان را به آنها می¬دهد تا متون و اجراها را عمیقاً مورد تحلیل و بررسی قرار داده و طیف متنوعی از روش¬های مختلف را به کار گیرند.
این مقدار زمان افزایش یافته، علاوه بر کار روی هر اثر، به دانشجویان امکان می¬دهد تا از مباحث چالشبرانگیز مرسوم در برخی آثار سردربیاورند. به جای آشنا شدن با تعدادی ازکارهای ثقیل در یک دوره کلاسی، ـ که احتمالاً خواندن همگی آنها بیشتر مصداق "مردن و زنده شدن است" ـ این واحد به دانشجویان امکان می¬دهد تا فارغ از دغدغه و سردرگمی که آثار غیر کلاسیک به وجود می¬آورند، به کار بپردازند.
ما در جهت شرح و تفصیل برنامه این کلاس، مجموعه¬ای از "چهار نمایش" را انتخاب کردیم که هرکدام از آنها روشهای متفاوتی را برای تحلیل میطلبند. به عنوان مثال "لیوان آب" اثر اسکریب (Scribe)(2)، "بازی آمریکا" اثر پارکز (Parks)، "رویای شب نیمهی تابستان" اثر شکسپیر (و تماشای اجرایی از بچه¬های دانشکده) و " اینشتین در ساحل" کاری از رابرت ویلسون
من در طی این واحد، شیوه¬های مختلفی از تحلیل متن را ارائه، تشریح و اثبات کردم که دانشجویان آنها را در تمرین¬هایشان به کار بستند. یکی از مهم¬ترین این شیوهها که اشکال مختلفی به خود می¬گیرد "نمودار انتزاعی ساختار" است. اولین نموداری که ارائه شد "هرم فرایتاگ" است که در مورد " لیوان آب" به کار گرفته شد. هفت ویژگی این نمودار (مقدمه، گرهافکنی، سیر صعودی، نقطه اوج، سیر نزولی، گرهگشایی، فرجام) مورد بحث قرار گرفتند و سپس دانشجویان هر ویژگی را با بخشی از نمایش انطباق دادند. آنها هم چنین نمودار خطی مثلثی شکلی را که با این ساختار مطابقت داشته باشد ترسیم کردند. محور x نمایشدهنده زمان و محور y نمایشدهنده ریتم یا شدت و حدت هیجان است. نمودار ساختاری دیگر نیز در مورد " لیوان آب" به کار گرفته شد تا نشان دهد که چگونه شیوههای متفاوتِ ترسیم نمودار، ویژگیهای متفاوتی از یک نمایش را آشکار میکنند: نمودار "تسبیحوارگی طرح" به شیوه رابرت اسکانلون (obert Scanlon).
با این نمودار، شما نمادها یا مهره¬هایی طراحی می¬کنید که به جای رویدادهای طرح قرار میگیرند. بهتر آن است که نمودار خود را به پنج یا شش نماد محدود نمایید؛ بنابراین، در ابتدا باید اولویت را به چیزی دهید که به دنبال آن هستید: آیا می¬خواهید تأکید خود را بر ویژگی¬های مرتبط با متحول شدن یک شخصیت خاص قرار دهید یا بر درگیری، روابط، شرایط و احساسات؟
این در صورتی مفید خواهد بود که هر نماد به طور ملموس معرف یک رویداد طرح باشد. منظور از "معرف" آن است که اگر شما می¬خواهید در نمودار خود به این اشاره کنید که ملکه سندی را امضاء میکند، نمادی که شما طراحی میکنید، باید چیزی باشد شبیه به یک ورق کاغذ و یک قلم، یا اگر میخواهید جایی را نشان دهید که شخصیتها به عشق خود به دیگری اعتراف میکنند، باید از یک قلب استفاده نمایید؛ به گونه¬ای که وقتی یک نفر به کل نمودار نگاه میاندازد هر نماد بیدرنگ قابل تشخیص باشد. این نمادها به ترتیبِ رویدادهای نمایش قرار میگیرند؛ معمولاً بهتر آن است که بخش کوچکی از نمایش را برای نمودار انتخاب کنید. "نمودار تسبیحوارگی طرح" در شناسایی طرحها بسیار مفید است. محتمل است که شما از روی نمودار تسبیحوارگی طرح دریابید که امضاء کردن کاغذها بخشی از شروع و پایان نمایش است و در اواسط پرده اتفاق نمیافتد و یا اینکه متوجه شوید که بحثهای عشقی به دفعات و بیشتر از هر چیز دیگری در این صحنه روی میدهد. به احتمال زیاد این ویژگیها در هنگام خواندن متن خیلی روشن نبودهاند.
با استفاده از دو نمودار مختلف برای یک نمایش خاص، شاگردان درمی¬یابند که ابزارهای ویژه در روش¬های متفاوت، کارکردهای مختلفی دارند. هرم فرایتاگ اطلاعاتی هرچند نسبی ولی مهمی از ریتم نمایش به شما میدهد و همچنین نمودار تسبیحوارگی طرح بر تواتر و تکرار اجزاء تمرکز میکند. نمودار تسبیحوارگی طرح همچنین به شاگردان کمک می¬کند تا ببینند که تفسیر شخصی، آنها را در شناسایی ابزار یاری می¬دهد و یا محدود می¬سازد. نمادهایی که یک نفر برای دنبال کردن انتخاب می¬کند، ممکن است یک سره با آنچه که دیگران انتخاب می¬کنند متفاوت باشد؛ در هر صورت هر دو نمودار، می¬توانند در گسترش اطلاعاتی خاص مفید واقع شوند.
نمودار تسبیحوارگی طرح در مورد نمایش "بازی آمریکا" به شکل دیگری به کار گرفته شد. به عنوان مثال، شاگردان برای اصول و ضوابط کاری نمودار تسبیحوارگی طرح را رسم نموده و یک "نمودار تسبیحوارگی صوتی" نیز در جهت ترسیم منحنیِ حوادث مبتنی بر تیراندازی و انعکاس آن در "بازی آمریکا" ابداع کردند. هیچیک از پاراگراف¬هایی که صحنه تیراندازی را احاطه کرده¬اند، نمیتوانند به خوبیِ عملِ روی صحنه¬، اطلاعات ما را درباره نمایش پارکز افزایش دهند. از آنجا که احتمالاً مقوله¬ی صدا در نمایشنامههای دیگر به این اهمیت نیست، تغییر و اصلاح ابزار در شناخت بخش¬های مرتبط با این مقوله، کاری در خور توجه بود. شاگردان به محض اینکه امکان تغییر ابزارها را تجربه کردند، شروع کردند به خلق ابزارهای جدید برای پاسخ¬گویی به مقوله¬های تازه¬ای که در نمایشنامه¬ها در اولویت (رسم نمودار) قرار می¬گرفتند.
اگر به سراغ اجرای نمایشها بازگردیم، می¬بینیم که نمودارهای ساختاری می¬توانند در جهت بررسی جزئیات مهم در فضای صحنه و یا مثلاً در مورد رنگ¬های خاصی که روی صحنه پدیدار میشوند مورد استفاده قرار گیرند. در مورد "اینشتین در ساحل" نیز نمودارها می¬توانند برای تعیین وضعیت و پیگیری تکرارهای متنی، بخش¬ها و اجزاء موسیقی یا طراحی رقص به کار روند. از هنگامی که متنهای اجرا شده نیز مورد تحلیل و بررسی قرار گرفتند، شاگردان تلاش میکنند تا با آمیختن و ترکیبِ شخصی نمودارها، برای پیگیری آنچه که خود به عنوان مهم¬ترین اولویت قلمداد می¬کنند، بهترین راه را بیابند.
این دوره به طور متوالی از نظر کارایی و تأثیرگذاری روشها و ابزارهایی که برای تحلیل متن به کار می¬روند مورد ارزیابی قرار می¬گیرد، اینکه کدام نمایش¬ها به کدام ابزارها بهتر جواب می¬دهند، کدامیک درست عمل نمی¬کنند و چرا؟ همینطور که کلاس از یک نمایش به نمایش دیگر می¬رسد، شاگردان بیشتر متوجه می¬شوند که اصول و قواعدِ تحلیل که پیش از این مناسب می¬نمودند، ممکن است کمکی به جمع¬آوری اطلاعات درباره¬ی متن یا اجرای اخیر نکنند. این نقاط بنبست بسیار مهم هستند؛ اما شاگردان این امکان را دارند که مدل¬های موجود را تغییر دهند و یا ابزارهای نقد جدیدی بیافرینند که نقطه¬ی دیگری برای شروع باشد. دانشجویان همچنان که به تدریج مهارت¬های لازم برای به نقد کشیدن نمایشهای چالشبرانگیز را فرامی¬گیرند، شروع می¬کنند به پیدا کردن شیوههای شخصی و قابل انتقال که بتوانند در موقعیتهای دیگر نیز از آن استفاده کنند.
"تاریخ وتئوری تئاتر: مقدمه¬ای بر تحلیل متن" شاگردان را ترغیب می¬کند تا حساسیت نقادانه را در خود تقویت نمایند؛ چیزی که آنها را از محدوده تلقیات شخصی خود فراتر برده و ایشان را به سوی یک مجموعه دریافت از ساختار نمایشی و اجرای تئاتری هدایت می¬کند.
شاید یکی از همین روزها، مستمعی که در یکی از کلاس¬های دانشجویان سال بالایی تئاتر حاضر شده است، به طور کاملاً اتفاقی بشنود که استادی از شاگردانش می¬پرسد: «اگر بخواهم نموداری انتزاعی از ساختار این نمایش ترسیم کنم، آن نمودار به چه شکل خواهد بود؟ چیزی شبیه دایره؟ یا یک مارپیچ؟» و یکی از شاگردان اینگونه پاسخ دهد که: «من فکر می¬کنم که ساختار این نمایش می¬تواند شبیه یک مارپیچ دو طرفه باشد، با طرفی متناظر بر صحنههایی که در نزدیکی(Horn`s Trailer) رخ می¬دهد و طرفی که مبتنی بر صحنههایی است که در اطراف اردوگاه رخ می¬دهد.» سپس شاگرد دیگری اضافه می¬کند که: «دقیقاً! و اینکه هرکدام از دو سطح میتواند نقطهای باشد که ...»
منابع و مآخذ:
-Parks, Suzan-Lori. The America Play and Otber Works. New York Theatre Communications Group, 1994.
-Rouse, John. "Textualiy and Authority in Theater and Drama: Soma Contemporary Possibilities." Critical Theory and Performance.Ed. Janelle G. Reinelt and Joseph R. Roach. Ann Arbor: U of Michigan P, 1992. 146-57.
یادداشت¬ها:
1ـ شِلی اُر (Shelley Orr) دارای مدرک کارشناسی ارشد دراماتورژی از دانشگاه کالیفرنیا، سندیهگو، بوده و در همین دانشگاه در حال گذراندن دوره¬ی دکترای تخصصی می¬باشد. او هماکنون مشغول نگارش رساله¬ی خود درباره¬ی ارتباط میان متن و اجرا در آثار مارگریت دوراس بوده و در ماه مه 2003 یکی از آثار او به نام "خلیج ساوانا" را در گروه تئاتر کلاسیک دراماتورژی خواهد کرد.
2ـ اگوستین اوژن اسکریب(Augustin eugen scribe) (24دسامبر1791 ـ 20 فوریه1861) نمایشنامهنویس فرانسوی، تحصیلات آکادمیک خود را در رشته حقوق انجام داد ولیکن خیلی زود به نمایشنامهنویسی روی آورد و همه زمینه¬های نمایشی مثل وودوویل، کمدی، تراژدی و اپرا را تجربه کرد. او از مهمترین نویسندگان نمایشنامه¬های معروف به خوش ساخت (Well-made Play) است. از مهمترین آثار او میتوان به مدرسه سیاستمدارها (The school for politition) 1833، لیوان آب (The glass of water) 1840 و نبرد زنها (The ladie s battle) 1851 اشاره کرد.
3ـ رابرت ویلسون (Robert wilson) در تگزاس به دنیا آمد و در دانشگاه به تحصیل معماری و طراحی پرداخت. سپس در پاریس نقاشی را آموخت و به عنوان دستیار معمار معروف پائولو سولاری در آریزونا مشغول به کار شد. او در نیویورک طراحی رقص را فراگرفت و به تجربههای گرانبهایی در طراحی و اجرای اپراهای مختلف دست یافت، که بارها نیز مورد تشویق قرار گرفت.
4ـ سوزان لوری پارکز (Suzan lorri parks) نمایشنامهنویس و فیلمنامهنویس آفریقاییتبار آمریکا در سال 1948 به دنیا آمد. او فرزند یک افسر ارتش بود و دوران کودکیاش به دلیل شغل پدر، سخت، هیجانانگیز و در سفرهای بسیار گذشت. او در دانشگاه همپشایر (Hampshire) نمایشنامهنویسی و بازیگری خواند. او نمایشنامه¬های زیادی چون بازی آمریکا (The America Play)، مرگ آخرین سیاهپوست در سراسر جهان(The Death of the Last Black Man in the Whole Entire World)، ونوس (Venus)، در خون (In the Blood) و ... را نوشت و جایزه ادبی پولیتزر را به خاطر نگارش نمایشنامه Topdog Underdog دریافت کرد. او هماکنون در دانشگاه استاد ادبیات نمایشی است.
5ـ این مقاله در مجموعه¬ای از انتشارات TCG و در کتاب "بازی آمریکا و دیگر آثار" آمده است.
6ـ به مقالهی جان رُز (John Rouse) بالاخص مبحثی که در مورد کارگردانی ویلسون از هملت ماشینی (Hamlet machine) اثر هاینر مولر (Heiner Muller) وجود دارد، رجوع شود.
* این مقاله ترجمه¬ای است از:
Shelley Orr, "Teaching Play Analysis", in Theatre Topics, Volume 13- No. 1, March 2003.