حبیب تنویر: نمایش سنتی هند و تئاتر امروزی
حمید احیاء اشاره جماعت تئاتری ایران سالهاست که بسیاری از نمایشنامهنویسان و کارگردانان تئاتر اروپا و آمریکای شمالی را میشناسد و با دیدگاههای بیشتر نظریهپردازان مهم تئاتر غرب آشنایی دارد. اما کارگردانها، ...
حمید احیاء
اشاره
جماعت تئاتری ایران سالهاست که بسیاری از نمایشنامهنویسان و کارگردانان تئاتر اروپا و آمریکای شمالی را میشناسد و با دیدگاههای بیشتر نظریهپردازان مهم تئاتر غرب آشنایی دارد. اما کارگردانها، نمایشنامهنویسان، و نظریهپردازان تئاتر کشورهای به اصطلاح جهان سوم، کسانی که فضایی کمابیش همگون با فضای ما کار و زندگی میکنند، جایی در دنیای تئاتری ما ندارند و آشناییِ ما با فعالیتها و دیدگاههای آنها بسیار محدود است. مشکل در این است که شهرت این بزرگان معمولاً از مرزکشورهای خود فراتر نمیرود و کسی چیزی راجع به آنها به زبانهای رایج اروپایی نمینویسد. محققین و نویسندگان تئاتری ما نیز (مثل اکثر نویسندگان تئاتری کشورهای جهان سوم) توان و دانش تحقیق به زبانهای بومی اکثر کشورهای جهان سوم را نداشته و بیشتر به مطالبی که به یکی از زبانهای رایج غربی پیرامون تئاتر غرب نوشته شده است دستیابی دارند. چنین است که برای بسیاری از تئاتریهای ما، مانند دیگر گروههای فرهنگی و غیرفرهنگیمان، غرب همچنان مرکز هستی باقی میماند و میزان شباهت و نزدیکی با آنچه غربیان کردهاند تنها معیار اعتبار و ارزش هر کاری میشود. چنین است که تلاش بسیاری از تئاتریهایمان در این خلاصه میشود که نمایشهایی شبیه آنچه غربیان سالها پیش به روی صحنه آوردهاند (و ما تازه از وجودشان با خبر شدهایم) به روی صحنه آورند و با این کار اندیشه کنند که نوآورند و مدرن و پستمدرن. چنین است که ما بسیاری از نظریههای مهم و غیرمهم تئاتر اروپا و آمریکا را به فارسی برگردانده و منتشر کردهایم؛ هر گفته و نظری از مثلاً آنتونن آرتو را هرچه قدر هم از فضا و واقعیت زندگی و تئاتر ما دور باشد خواندهایم، اما نمیدانیم که آیا همسایهمان پاکستان تئاتری دارد یا نه، نمیدانیم که ترکیه هیچ نمایشنامهنویس و کارگردان معتبری دارد یا نه. ما از شباهتهای تئاتر روحوضی با کمدی دلآرته آگاهیم، اما پیرامون رابطهی این فرم با خویشاوندان نزدیک هندیاش، فرمهای عامیانهای چون نائتانکی، نقال، تماشا، و بهاوای، هیچ اطلاعی نداریم.
دانش ما از تئاترهای آسیا، آفریقا، و آمریکای مرکزی و جنوبی بسیار محدود است و هنوز موفق نشدهایم که به صورتی گسترده به مطالعهی تجربیات تئاتری این مناطق بپردازیم. این موضوع در مورد همکاران ما در این قارهها نیز صدق میکند و آنها نیز هیچ شناختی از تئاتر ما، چه تئاتر سنتی و چه تئاتر معاصرمان ندارند. با گسترش وسایل ارتباطی و وجود اینترنت این امکان فراهم شده است که هنرمندان جهان سوم شناخت خود را تنها به اروپا و آمریکای شمالی محدود نکرده و بتوانند به صورتی مستقیم از تجربیات یکدیگر آگاه گردند. باید که از این فرصت استفاده کنیم؛ نمایشنامهنویسان، کارگردانها و دیگر هنرمندان تئاتریمان را به جهان معرفی کرده و با همکاران جهان سومیمان آشنا شویم. مطلب ذیل که به معرفی حبیب تنویر کارگردان برجستهی هندی میپردازد تلاشی است در این سمت و سو.
***
در نیمههای قرن نوزدهم، در حالی که نمایشهای آئینی و سنتی، از مراسم دو هزار سالهی مذهبی در معابد گرفته تا رقص و آواز و مضحکههای عامیانهی کوچه و بازاری، بخش مهمی از زندگی فرهنگیِ شهرها و روستاهای هندوستان را تشکیل میدادند، تئاتر اروپایی راه خود را به این کشور باز کرد. انگلیسیها که هندوستان را تحت سلطهی استعماری خود درآورده بودند، در شهر کلکته، مرکز حکومتشان، شروع به فعالیت تئاتری نمودند. در این سالها گروههایی تئاتری از انگلستان میآمدند و برای افسران و دیگر شهروندان دولت استعماری انگستان نمایشهایی به روی صحنه میآوردند و همزمان گروههای آماتور متشکل از انگلیسیهای مقیم هند نیز در باشگاههای خود به ارائه نمایش میپرداختند. این فعالیتها مختص انگلیسیها بود و حتی روشنفکران و اشراف هندی نیز اجازهی دیدن این نمایشنامهها را نداشتند و نمیتوانستند به عضویت باشگاهها درآیند. اما طولی نکشید که این تئاتر جای خود را در میان هندیان باز کرد.
مضحکهی سنتی و عامیانه اگرچه در سراسر هندوستان بسیار زنده و فعال بود و محبوبیت بسیاری بین عوام داشت، اما اشراف و روشنفکران و دیگر اقشار بالایی جامعه به خاطر وجود کلمات رکیک و موضوعاتی که به مذاق آنها خوش نمیآمد، این نوع تئاتر را مبتذل شمرده و آن را رد میکردند. آنها به تقلید از سبک تئاتر اروپایی پرداختند و گروههای خود را تشکیل داده و نمایشنامههای اروپایی را به روی صحنه آوردند. در سال ١٨۶٠ نخستین ساختمان تئاتری به شیوهی اروپایی، یعنی تالاری سرپوشیده با صحنهای در جلو و جایگاه تماشاگران در برابر آن، در کلکته ساخته شد و نمایشنامهنویسانی چند شروع به نوشتن نمایشنامههای هندی به سبک تئاتر اروپایی کردند. بعد از آن تئاترهای دیگری در این شهر و همچنین در بمبئی و مدرس ساخته شد. بسیاری از این گروهها تبدیل به تئاتر حرفهای شدند که در میان آنان گروههایی که توسط پارسیان هند ایجاد شده بود به موفقیت بسیار دست یافته و تئاتر پارسی (Parsi Theatre) را پایهگذاری نمودند. تئاترهای پارسی، به بزرگترین و وسیعترین شبکهی تئاتر تجاری در هندوستان تبدیل شدند. این تئاترها با استفاده از دراماتورژی و صحنهپردازی به سبک تئاتر اروپایی و تلفیق آن با رقص و آواز هندی محبوبیت بسیاری پیدا کردند، تماشاخانههای بسیاری ساختند و نمایشهای خود را در اقصی نقاط هندوستان به روی صحنه آوردند.(1) در دهههای اولیهی قرن بیستم روشنفکران هندوستان با جنبشهای تئاتری اروپا آشنایی بیشتری پیدا کرده و سیستم استانیسلاوسکی و آثار نمایشنامهنویسانی چون چخوف و ایبسن و استریندبرگ نیز راه خود را به تئاتر این کشور باز کردند.
تئاتر مدرن و یا به عبارتی دیگر تئاتر نوع اروپاییِ هندوستان نمیتوانست بیتأثیر از تئاتر سنتی باشد. همانطور که اشاره شد تئاتر پارسی از رقص و موسیقی تئاترهای عامیانه استفاده بسیار برد و بسیاری از عناصر تئاتر سنتی در نمایشنامههای نوشته شده به سبک اروپایی دیده میشدند. هاریش چاندرا (Harishchandra) نمایشنامهنویس قرن نوزدهم که پدر تئاتر مدرن هندوستان شناخته میشود، از قراردادهای تئاتر عامیانه چون میانپردههای کمدی و تکههای دو نفره استفاده نمود و آنها را با فرمهای تئاتری غربی آن زمان تلفیق کرد و رابیندرانات تاگور مهمترین نمایشنامهنویس آن دوران با اهمیت دادن به عناصر غنایی در کارهای خود و انتقاد از شیوههای واقعگرایانهی تئاتر پارسی تأثیر خود را از سنتهای هندی نشان داد.
اما این جنبش استقلالطلبی در نیمهی اول قرن بیستم و به ویژه کسب استقلال در سال ١٩۴٧ بود که توجه به شکلهای سنتی و ملی را اهمیتی بسیار بخشید و روشنفکران را ترغیب کرد که نشانههای استعماری را از تئاتر هندوستان بزدایند. گروهها و کارگردانهای بسیاری از جمله سمبهو میترا (Sombhu Mitra) در شمال هندوستان، و بی.وی. کارانت (B.V. Karanth) و ک.ن. پانیککار (K.N. Panikkar) در جنوب پیشتاز استفاده از این شکلهای سنتی شدند. در دههی شصت میلادی توجه به فرمهای نمایشی هندوستان در غرب فزونی گرفت و بسیاری از کارگرانان و گروههای غربی به مطالعه این فرمها پرداختند. این نیز عاملی شد برای رویکرد بیشتر تئاتریهای هندی به تئاتر بومی خود. اما در میان فعالان تئاتر مدرن در هندوستان هیچکس مانند حبیب تنویر (Habib Tanvir) به تئاتر سنتی و عامیانه نپرداخته است. حبیب تنویر از آغاز فعالیت تئاتری خود به مطالعه و جستوجو در شکلهای گوناگون تئاتر عامیانه پرداخت و توانست با استفاده از این سنت هنری و تلفیق آن با تئاتر دنیای امروز، تئاتری خاص خود، تئاتری عامیانه اما امروزین به وجود آورد. این کارگردان، نمایشنامهنویس و بازیگر هندی در هشتاد و چند سالگی هنوز مینویسد، کارگردانی میکند و به روی صحنه میرود. او هنوز به صورتی خستگیناپذیر تمامی سال به همراه همسر و گروه خود با قطار و اتوبوس از این گوشه هندوستان به گوشهی دیگری میرود تا برای مردم نمایش اجرا کند؛ هم آنها را سرگرم کرده و هم مسائلشان را مطرح کند. او از آن دسته هنرمندانی است که علیرغم شهرت جهانیاش نه به نظریهپردازی بیارتباط با جامعه تبدیل گشته است و نه به استادی در برج عاج نشسته.
تنویر در سال ١٩٢٣ در شهر کوچک رائیپور به دنیا آمد. پدرش که زادهی پیشاور بود نام او را حبیب احمدخان گذاشت، اما حبیب در جوانی، هنگامی که شعر میگفت و در برنامههای مشاعره شرکت میکرد، تخلص تنویر را برای خود انتخاب کرد. او از کودکی مشتاقانه به تماشای رقص و آواز و نمایشهای عامیانه مینشست و بسیاری از آوازها را از بر کرده و میخواند. وی بعد از اتمام تحصیلات دبیرستانی به دانشگاه مسلمانان عالیگره رفت و بعد از دریافت درجهی لیسانس در سال ١٩۴۵ راهیِ بمبئی شد تا به بازیگری در سینما بپردازد. در آن زمان بمبئی روزهای پرجوش و خروشی را میگذاراند. سینما داشت رشد میکرد و با پایان یافتن جنگ دوم جهانی، جنبش ضد انگلیسی اوج میگرفت. انجمن تئاتر مردمی هندوستان (IPTA) در سال ١٩۴٢ در این شهر تأسیس شده بود و تنویر نیز همانند بسیاری از هنرمندان مترقی به این گروه ملحق شد.(2) تنویر جوان در این گروه بازیگری میکرد تا اینکه به قول خودش کارگردانی بر او "تحمیل شد":
«من در انجمن تئاتر مردمی هندوستان... در بمبئی بازیگری میکردم که تمام پیشکسوتانم، کارگردانها و سازماندهندگان گروه، توسط پلیس دستگیر شدند و به زندان افتادند. ما برای صلح، حقوق کارگران، و بسیاری چیزهای دیگر فعالیت میکردیم. بعد از چند روزی از زندان پیغام فرستادند که من باید رهبری گروه را به عهده بگیرم و کار را ادامه دهم. این بود که شروع به نوشتن و سازمان دادن و کارگردانی کردم.» (Irvin, 2003, P.122)
حبیب تنویر به مدت نه سال در بمبئی به فعالیت تئاتری پرداخت، شعر گفت و برای امرار معاش در کارخانه کار کرد، نویسنده رادیو شد، نقد تئاتر و سینما نوشت، و در چندین فیلم سینمایی بازی کرد. اقامت در بمبئی و کار در سینما تنویر را راضی نمیکرد، از این رو در سال ١٩۵۴ راهی دهلی شد و شروع به کار با گروه معروف تئاتر هندوستانی کرد. در طول اقامت کوتاهش در این شهر چند تئاتر برای کودکان نوشت و مهمتر از همه با مونیکا میسرا (Monika Misra) هنرپیشه و کارگردان جوان آشنا شد، آشنایی که سرانجام به ازدواج و یک عمر فعالیت هنری مشترک انجامید. نخستین نمایش مهم تنویر، بازار آگرا (Agra Bazaar ـ شهری که تاج محل در آن قرار دارد) نیز در این سال به روی صحنه رفت.
"بازار آگرا" نمایشی بود متفاوت با تئاتر غالب آن زمان در دهلی. گروههای آماتور و یا دانشگاهی که نمایشنامههای انگلیسی را به زبان اصلی و یا به زبانهای هندی برای قشر محدودی اجرا میکردند، جریان تئاتری غالب در این شهر بودند. صحنهپردازی این گروهها نیز مانند نمایشنامههایشان از قالبهای تئاتری اروپا تأثیر میگرفت و هیچگونه تلاشی برای نزدیک شدن به تئاتر سنتی و استفاده از عناصر ارزشمند آن صورت نمیگرفت. نمایشنامهی بازار اگرا بر اساس زندگی شاعر کوچه و بازارِ اردو، نظیر اکبرآبادی (Nazir Akbarabadi)، که در قرن هیجدهم زندگی میکرد، نوشته شده بود. از آنجا که منابعی راجع به زندگی این شاعر وجود نداشت، تنویر از آوردن شخصیت او در نمایش خودداری کرد و از آنجا که نمایش برخلاف تئاترهای مرسوم آن دوره داستان منسجمی نیز نداشت، از نظر سبک به عنوان تجربهای تازه مورد توجه قرار گرفت. اما آنچه این نمایش را جالبتر نمود استفاده از زبان، شعر و موسیقی عامیانه، و شرکت دادن بازیگرانِ روستایی در اجرا بود.
« اشعار [نظیر] برخلاف سنت رایج در زمان خود هم در مورد مردم کوچه و بازار و مشکلات آنها نوشته شده است و هم از سبک و زبان فاخر رایج آن دوران دوری گزیده و به زبانی همه فهم سروده شده است. [تنویر] با استفاده از گروهی بازیگر تحصیل کردهی شهری و هنرمندان تحصیل نکرده و دورهگرد روستایی، تئاتر رایج را، تئاتری که موضوعاتش درون اطاقهای در بسته اتفاق میافتاد، کنار گذاشت و به نمایش بازار با همهی سر و صداها و شخصیتهای مختلف و روابط گوناگون اجتماعی، اقتصادی، و فرهنگی و تضادهای مربوط به آن پرداخت. نمایش با الهام از اشعار ناظر به مخالفت با فرهنگ نخبهگرا (elitist) برخاست و توجه تماشاگران عامه را به خود جلب کرد.»
(Malick, 2000, p.2)
از این نمایش به بعد بازیگران تئاترهای عامیانه نقشی مهم در کارهای تنویر به عهده گرفتند و دو ویژگیِ دیگر، «جانبداری هنری و ایدئولوژیک از فرهنگ عامیانهی اقشار پائینی جامعه، و استفاده از موسیقی و شعر نه به عنوان عاملی سطحی و تفریحی، بلکه به عنوان عنصری جدانشدنی از کل نمایش»، به مشخصههای اصلی تئاتر او بدل شدند. (Malick, 2000, p.2)
بعد از موفقیت بازار آگرا تنویر در سال ١٩۵۵ راهی انگلستان شد و به مدت سه سال در آکادمی سلطنتی هنرهای دراماتیک (RADA) و مدرسهی تئاتری اولد ویک (Old Vic) در بریستول به آموختن تئاتر پرداخت. در این مدارس با انضباط انگلیسی آشنا شد و اصول مربوط به میزانسن و بازیگری و برخی از فوت و فنهای کارگردانی را آموخت.(3) اما از آنجا که چندان جوان نبود و تجربهی سالها کار در هندوستان را پشت سر داشت، مرعوب و مجذوب تئاتر غرب نشد. با نگاهی باز به مقایسهی تئاتر سنتی هندوستان با تئاتر ارسطوییِ اروپا پرداخت و و در تصمیم خود مبنی بر استفاده از فرمهای سنتی کشورش راسختر شد.
«او متوجه شد که تئاتر انگلیسی برای هندوستان بسیار خشک و غیرانعطاف است. او وحدتهای ارسطوییِ زمان و مکان و عمل را رد کرد و تئاتر هندی را، هم انواع باستانی سانسکریت آن را و هم فرمهای روستایی معاصر را، پذیرفت. به اعتقاد تنویر تئاتر هندی تنها یک وحدت را دربر میگیرد و آن راسا(4) میباشد. به عنوان مثال تنویر دربارهی نمایشنامهی "ارابهی کوچگ گلی" میگوید که: «در پردهی دوم ارابهی کوچگ گلی چند قمارباز به دنبال سامواهاک میگردند. صحنه در خیابان اتفاق میافتد. سامواهاک برای فرار نخست وارد معبد میشود و سپس وارد خانهی واسان تاسنا. در هر دو مورد صحنه با دیالوگ و بازی همزمان در داخل، و خارج در خیابان، اتفاق میافتد. برخی از مترجمها این پرده را تقسیم کردهاند به بخش اول، صحنهی یک، دو، سه، و غیره، بدون درنظر گرفتن این که برای نمایشنویس، شودراکا (Shudraka)، چیزی به عنوان وحدت مکان مطرح نبود. وحدت زمان نیز به همین صورت شکسته میشود. قاضی به افسری دستور میدهد که سوار بر اسب به باغ پوشپاکارانداک برود و ببیند که جنازهی زنِ مُردهای آنجا افتاده است یا نه. در جملهی بعد افسر وجود جنازه را تصدیق میکند. باید توجه کرد که افسر از صحنه خارج نشده است.» (Deshpandeh, 2004, pp.74-73)(5)
تنویر در سال١٩۵۶ چند ماهی به برلین میرود تا با برشت و کارهای او آشنا شود، اما با ورود به برلین درمییابد که هنرمند مورد علاقهاش درگذشته است. تنویر موفق به دیدار برشت نمیگردد اما با هلنه وایگل و تئاتر برلینر آنسامبل آشنا شده و چندین کار این گروه، که توسط برشت کارگردانی شده بود را میبیند. این نخستین آشنایی بیواسطهی تنویر با برشتِ نویسنده و کارگردان بود و تأثیری که از تماشای این کارها گرفت به مراتب بیشتر از تمام آن چیزهایی بود که در آکادمی سلطنتی آموخته بود. او از دو ویژگی در کار برلینر آنسامبل؛ یکی سادگی و روشنی در شیوه اجرا و تکنیکهای به کار گرفته شده در آن، و دیگری موضع اجتماعی و رابطهی اجرا با تماشاگران، تأثیر بسیار میگیرد و شباهتهای بسیاری بین این ویژگیها با تئاتر سنتی هندوستان مییابد. از این رو وقتی در سال ١٩۵٨ به هندوستان برمیگردد بیشتر آن درسهایی را که در انگلستان آموخته بود کنار میگذارد و برخلاف بسیاری از کارگردانهای هندی تحصیل کرده در انگلستان به دنبال تئاتری میرود که مناسب هندوستان باشد. او با دیدن تئاترهای مختلف در اروپا، بیش از پیش متقاعد شد که هیچ تئاتری ارزشمند نخواهد بود مگر اینکه در چهارچوب سنتهای فرهنگی و موقعیت و شرایط خودی قرار گیرد. اما کنار گذاردن آموختهها و ایجاد چنین تئاتری در عمل آسان نبود.
تنویر بعد از بازگشت از اروپا به شهر خود رائیپور برمیگردد. یک روز عصر به دیدن نمایش عامیانهای میرود و عاشق آوازها و مضحکهسازی و خندهآفرینی بودن بازیگران و نوع بازیگری آنها میشود. او تمام شب به تماشای بازی این بازیگران مینشیند و صبح بعد از آنها میخواهد که با او به دهلی روند. شش نفر از بازیگران که برخی سواد خواندن و نوشتن نیز نداشتند قبول میکنند و به او ملحق میشوند. تنویر به همراه این بازیگران و همسرش و تعدادی بازیگر شهری در سال ١٩۵٩ گروه تئاتر نایا (NayaTheatre) را پایهریزی میکند و برای اولین کاربرگردانی معاصر از نمایشنامهی کلاسیکِ سانسکریت، "ارابهی کوچک گلی" را انتخاب میکند. هر شش بازیگری که همراه او بودند در این اجرا شرکت میکنند و تنویر با مشاهدهی کار آنان به جستوجو و کنکاش در قواعد و تکنیکهای تئاتر عامیانه میپردازد. با این اجرا او به شباهتهای تئاتر سانسکریت و تئاتر عامیانهی زنده در روستاهای هندوستان بیشتر پی میبرد.
«اجرای "ارابهی کوچک گلی" تنویر را متقاعد کرد که سبک و تکنیکهای تئاتر عامیانه با سبک و تکنیکهای اشاره شده در دراماتورژی نمایشنامهنویسان باستانی سانسکریت یکسان است. او بر این اعتقاد بود که میتوان از طریق تئاتر عامیانه به سبک تئاتری سانسکریت دست یافت. تنویر میگوید که سادگی و انعطاف خلاقانهای را که نمایشنامهنویسان کلاسیک در مشخص نمودن و تغییر مکان و زمان در نمایشنامه به کار میبردند، میتوان به صورتی گسترده در اجراهای عامیانه دید. ارابهی کوچک گلی و بسیاری از نمایشنامههای مانند آن به گونهای عملی این حقیقت را عیان میسازند. برای نمونه، تغییر زمان و مکان در این اجراها بدون اینکه وقفهای در نمایش پیدا شود از طریق دیالوگ و حرکت مشخص میشود.» (Malick, 2000, p.2)
تنویر تا سال ١٩٧٢به اجرای نمایشنامههای مدرن و کلاسیک هندی و اروپایی میپردازد، اما کارهایش به جز یکی دو نمونه کمابیش با شکست مواجه شده و رضایت خاطرش را برآورده نمیکنند. او از کار با بازیگران روستایی خود راضی نیست. میبیند که آنان در اجرای نمایشنامههای اصیل عامیانه در روستاها بسیار موفق و عالی هستند، اما وقتی در نمایشهای او کار میکنند آن کیفیت برجسته خود را از دست میدهند. تنویر بعد از جستوجوی بسیار متوجه دو اشتباه میشود؛ دو اشتباهی که از شیوهی برخوردش با این بازیگران ناشی میگشت. نخست درمییابد که همهی آموختههای خود در انگستان را کنار نگذاشته است و به هنگام کار با این بازیگران روستایی از شیوههایی که در سیستم انگلیسی آموخته بود استفاده میکند.
«[به آنها میگفتم] ـ اینطور راه بروید، بایستید، صحبت کنید، اینجا بایستید، آنجا بایستید. همهی آن آموختهها را باید دور میریختم. دیدم که آنها نمیدانستند طرف چپ و راست صحنه کجاست. و من داد میکشیدم که شما فرق دستی را که با آن غذا میخورید با دستی که با آن خود را میشویید نمیدانید؟ ... متوجه شدم که آنهایی که سالیان سال با تماشاگر اینطور برخورد کردهاند [و ناراحت این نبودهاند که تماشاگران در یک طرف نشستهاند، یا در سه طرف، یا چهار طرف، و یا حتی روی صحنه] هیچگاه نمیتوانستند این آموختهها را کنار بگذارند و قوانین خشک حرکت روی صحنه را دنبال کنند.» (Deshpandeh, 2004, p.75)
تنویر متوجه گشت که ایجاد فضایی زنده و پرشور هم چون فضای تئاتر عامیانه، و کارکردن با بازیگران چنین تئاتری مستلزم کنار گذاردن میزانسنها و حرکات و نورپردازی خشکِ از پیش تعیین شده است. او احساس میکرد که استفاده از چنین شیوههایی در کار با بازیگرانی که خواندن و نوشتن نمیدانستند و عادت نداشتند که میزانسنهایی دقیق را دنبال کنند باعث لطمه زدن به کیفیت اجرا میشود. اشتباه دوم را او در مجبور کردن بازیگران به استفاده از گویش متعارف هندی و یا هندوستانی دید. بازیگران عامیانهی گروه تنویر اهل ایالت چاتیسگارها بوده و به گویش محلی آن منطقه صحبت میکردند. اما در دهلی این بازیگران مجبور بودند که به زبان هندی و یا هندوستانی بازی کنند، زبانی که با آن راحت نبودند.
«در آغاز از آنها خواستم که به زبان هندی بازی کنند، اما اشکالی در کار بود. هرگاه به روستا میرفتم میدیدم که آنها شاهکارند، بنابراین آزادشان گذاشتم که از گویش خود استفاده کنند. سه سال داشتم تجربه میکردم. تا اینکه در سال ١٩٧٣ موفقیتی نصیبم گشت. در رائیپور کارگاه یک ماههای با هنرمندان تئاتر عامیانه برگزار کردم که در آن کولاژی ساختیم از سه کمدی متداول سبک ناچا(6). مردم از آن استقبال کردند و اجرای نمایش همینطور ادامه پیدا کرد. و سال بعد ما نمایش چاراندای دزد (Charandas Chor) را خلق کردیم. در اینجا بود که متوجه شدم باید آنچه را که یاد گرفتهام کنار بگذارم و با تکنیکهای بدیههسازی جلو بروم.» (Irvin, 2003, p.124)
این کارگاه که در آن بیش از یک صد هنرمند محلی به علاوهی چندین ناظر از شهرهای رائیپور و دهلی و کلکته شرکت داشتند در ادامهی تلاشهای تنویر در سال های ١٩٧٣ـ١٩٧٠ قرار داشت. او در این سالها به سراغ سبکهای مختلفی رفت از آئینهای معابد گرفته تا قطعات کمدی رایج عامیانه و مدام در حال جستوجو و آزمایش در شیوههای مختلف بود. او به صورت گستردهای با بازیگران روستایی به گویش محلی خود آنها و سبک کار آنان کار کرد و به آنها اجازه داد تا قطعات سنتی خود را آن گونه که میخواهند اجرا کنند و خود به عنوان کارگردان تنها اینجا و آنجا تغییراتی میداد که قابلیت اجرایی بهتری پیدا کنند. در کارگاه یاد شده سه تکهی معروف ناچا، انتخاب شد و به همراه چند صحنهی کوتاه که با بدیههسازی به وجود آمد و تعدادی آهنگ، نمایشی بسیار جالب به نام "دهکدهی به نام فامیل شوهر، طاووسی به نام داماد" آماده گشت. با این نمایش تنویر حس کرد که سرانجام فرم و سبکی را که از آغاز فعالیت تئاتری خود در پی آن بوده یافته است. سبکی که بسیاری از عناصر تئاتر عامیانه را در خود داشت، اما خاص تنویر بود و امضای او را بر خود داشت. در فاصلهی ١٩٧۵ـ١٩٧۴ با اجرای بسیار موفق "چاراندای دزد" این سبک به تکامل رسید. این نمایشنامه که داستان زندگی دزدی است که دروغ نمیگوید توسط گروه نایا در سراسر هندوستان به روی صحنه رفت و به اروپا نیز دعوت شد. تکنیک استفاده شده در این نمایش چنان بود که نمایش از زبان کلامی فراتر میرفت و قادر بود با تماشاگرانی که به زبان هندی آشنایی نداشتند نیز رابطه برقرار کند. این نمایش که هنوز در سراسر هندوستان توسط همین گروه اجرا میشود، موفق شد جایزهی نخست فستیوال ادینبورگ را در سال ١٩٨٢ از آن خود کند.
تنویر با استفاده از سبک و متد خود نمایشنامههای بسیاری به روی صحنه آورده است. این نمایشها همگی سرشار از انرژی پرشور تئاتر عامیانه بوده و شعر و آواز و دیگر عناصر این تئاتر سهمی مهم در آنها دارند، اما همه با عنصر مدرن درآمیخته اند. نه تنها بیشتر موضوعاتی که تنویر ارائه میدهد موضوعاتی امروزی هستند بلکه در صحنهپردازی نیز میتوان این را مشاهده کرد. از این رو تئاتر تنویر را نمیتوان تئاتر عامیانه به معنای سنتی آن دانست؛ این تئاتر تئاتری خاص است که البته نه برای معدود تماشاگرانی خاص، بلکه برای عوام اجرا میشود.
«["رویای شب نیمهی تابستان" اثر شکسپیر] بر صحنهای خالی اجرا میشود و تنها دکور صحنه نیمـپردهی گلدوزی شدهی بسیار زیبایی است که با دست نگاه داشتهاند و گاهی اتفاقات نمایش را عیان میکند و گاه آنها را پنهان کرده و گاه پس زمینه آن میشود. با این سادگی، مستقیم بودن، و مینیمالیسم، تئاتر تنویر تئاتری آوانگارد تلقی میشد، اگر به این اندازه محبوب عامه ـ و این همه خندهدارـ نبود. » (Deshpande, 2004, p.96)
تلفیق بین نگاه مدرن با عناصر تئاتر عامیانه را میتوان در متن و به خصوص در آوازهای استفاده شده در این نمایش نیز دید. او در اقتباس خود، به اثر شکسپیر و تصاویر و حال و هوای شاعرانهی آن وفادار مانده است، اما با مهارت بسیار آنها را با آهنگهای عامیانه و کلامی ساده و قابل فهم وفق داده و نمایشی به وجود آورده است که تازگیِ یک نمایش هندی امروزی را دارد. چنین مهارت و زیبایی را میتوان در اجرای تنویر از " انسان نیک سچوان" اثر برشت و بسیاری از اجراهای دیگر او نیز دید. تنویر به غیر از نمایشنامههای خود، آثار نمایشنامهنویسان هندی بسیاری را از نویسندگان سانسکریتی چون شودراکا و بهاسا (Bhasa) گرفته تا معاصرینی چون سیسیر داس (Sisir Das)، اصغر وجاهت (Asghar Wajahat)، شانکار شش (Shankar Shesh)، و صفدر هشمی(7)، به روی صحنه آورده است. او هم چنین آثار بسیاری از نمایشنامهنویسان کلاسیک و مدرن تئاتر اروپا؛ مولیر، گلدونی، برشت، لورکا، گوگول و گورکی را اجرا کرده است. تنویر با به کار گیری شیوهی اجرایی خود در ارائهی بسیاری از این آثار، خاصیت آکادمیک را از آنها گرفته و نمایشهایی زنده و تماشایی و مناسب به تماشاگر امروز هندی ارائه داده است. او به این امر واقف است که ارزش پایدار یک اثر در خاصیت اقتباسپذیری و معاصر بودن آن نهفته است و نه در خاصیت موزهای آن. این دیدگاه منعکس کنندهی شیوهی برخورد تنویر به تئاتر عامیانه است.
«شیفتگی تنویر نسبت به "هنر عامیانه" به خاطر عشق بازگشت به گذشته و علاقه عتیقهشناسانه نیست، بلکه بر آگاهی او نسبت به امکانات خلاقه عظیم و انرژی هنری نهفته در این سنتها استوار است. او در وام گرفتن و استفاده از موضوعات و تکنیکها و موسیقی [این فرم ها] تردیدی به دل راه نمیدهد، اما میداند که زنده کردن این سنتها به شکل اصلیشان ناشدنی است و از نشان دادن آنها به عنوان قطعات موزهای نیز خودداری میکند. ... به عبارت دیگر تنویر راجع به "هنر عامیانه" به صورتی غیرانتقادی و غیرتاریخی خیالپردازی نمیکند. او متوجهی محدودیتهای تاریخی و معرفتی آنها هست و نسبت به اینکه در آنها دست برد و اجازه دهد که آگاهی نوین و فهم سیاسیاش با انرژی و مهارتهای سنتی بازیگرانش بده بستان داشته باشد تردیدی به خود راه نمیدهد. برنامهی او از آغاز کار حرفهایاش این بوده که از عناصر سنتی تئاتر عامیانه به عنوان محملی استفاده کرده و از آنها نمایشهایی که حامل معانی معاصر هستند بسازد.» (Malick, 2000, p.4)
حبیب تنویر هنرمندی است آشنا با تاریخ و سیاست و ناآشنا به بیطرفی ظاهری هنرمند. او در نمایشهای خود به مسائل حیاتی هندوستان، مسائلی از جمله سیستم کاست، تنفر قومی، تعلیم و تربیت، تأثیر رشد بیرویه بر زندگی روستائیان، و غیره پرداخته است و در این راه بارها توسط حکومت و یا گروههای مختلف مورد آزار قرار گرفته است. تراژدی انفجار کارخانهی باطریسازی آمریکاییِ در بوپال (که منجر به کشته و زخمی شدن بیش از صد هزار نفر شد) موضوع نمایشی بود که گروه نایا در سال ٢٠٠٢ به روی صحنه برد. در سال ٢٠٠٣ نمایشی که دربارهی یک کاهن هندو بود مورد حملهی نمایندگان مجلس و روزنامههای طرفدار احزاب دست راستی هندو قرار گرفت و دار و دستههای وابسته به این احزاب به اجراهای نمایش حمله کرده و تنویر و بسیاری از اعضای گروه را مجروح کردند. اما این حملات نه تنها باعث تسلیم این هنرمند نگشت، بلکه وی را در کار خود مصممتر کرده و محبوبیت بیشتری برایش به ارمغان آورد. تنویر معتقد است که هنر میتواند در بدترین شرایط شکوفا شود چرا که خاصیت اصلی هنر این است که بر جهت مخالف قراردادهای حاکم حرکت کند. ولی او به خوبی به کاربرد هنر واقف است و سعی دارد که خود را در دام "پروپاگاند" نیاندازد؛ بدین دلیل در نمایشهایش از ارائهی پاسخ میپرهیزد و میخواهد که تماشاگرانش با سؤال سالن تئاتر را ترک کنند. او در پاسخ به سؤال خبرنگاری که میپرسد آیا هنر و تئاترش میتواند تغییری در جامعه ایجاد کند میگوید:
«بله و نه. هنر هیچوقت جامعه را تغییر نمیدهد. هنر نمیتواند وسیلهی تغییر باشد. اما هنر، به خصوص تئاتر، کار پرارزشی انجام میدهد. جاده را برای تغییر صاف میکند، بر نظرها تأثیر میگذارد و فکرها را باز میکند.» (Gokhale, 2004)
حبیب تنویر اگرچه ترسی از مطرح کردن مسائل سیاسی و اجتماعی ندارد و حتی چند سالی نماینده مجلس بوده است، اما سیاستمدار نیست. او اگرچه به دریافت نشان "شخصیت برگزیده ـ افسانهای "(Legend) هندوستان و دکترای افتخاری نائل آمده است، اما برج عاجنشین نشده است. او اگرچه به جشنوارههای مختلف دعوت میشود اما هنرمندی "جشنوارهای" نشده است. این پیر تئاتر هنوز به همراه زن و دختر و بازیگران جوان و پیری که برخی پنجاه سال همراه او بودهاند کاروان تئاترش را از این شهر به آن شهر میکشاند؛ هنوز مینویسد و کارگردانی میکند و به روی صحنه میرود و به مردم لذت میبخشد و در این میان لحظهای نیز از آموزش غافل نمیشود. معمول است که همراه هر نمایش و اجرای جدیدی، کارگاهی نیز برگزار شود تا جوانان علاقهمند بتوانند کنار پیشکسوتان گروه کار کنند و ریزهکاریهای تئاتر عامیانه را از آنها بیاموزند.
تنویر از هنگامی که هشتاد سالگی را پشت سر گذارده، چندین بار صحبت از بازنشستگی و نشستن در خانه و نوشتن خاطراتش به میان آورده است، اما قادر به این کار نیست چرا که «او مرد تئاتر است. نور و لباس و صدای طبله و هارمونیوم (ارغنون)، لذت بازی در برابر تماشاگران ـ اینها ضربان قلب او هستند.» (Deshpande, 2004, p.78)
یادداشتها:
1- تئاترهای پارسی تا دهههای سی و چهل میلادی مهمترین تئاتر تجاربی هندوستان تلقی میگشتند، تا این که سینما آهسته آهسته جایگزین این نوعِ تئاتر شد و بسیاری از فعالان آن به سراغ این قالب رفتند و نقشی مهم در رشد سینمای این کشور و به وجود آوردن "فیلم هندی" بازی کردند.
2- جان ناتیا سانگ یا (Indian Peoples Theatre Association) IPTA یکی از مهمترین جنبشهای تئاتر مدرن هندوستان است. این انجمن که با حزب کمونیست هندوستان در ارتباط بود در سال ١٩۴٢ در عکسالعمل به قحطی بنگال (که به خاطر بیتوجهی طبقه حاکم منجر به هلاکت سه میلیون نفر بر اثر گرسنگی شد) به وجود آمد. در سال ١٩۴۴ بیژن بهاتاچاریا نمایشنامهای نوشت به نام نابانا (برداشت) که استثمار کشاورزان توسط زمینداران را نشان میداد. این نمایشنامه به همراه نمایشنامههای دیگری در بمبئی و دیگر شهرهای هندوستان به روی صحنه رفت و از طریق آن کمک بسیاری برای قحطیزدگان جمعآوری شد. کارگردان این نمایش و چند نمایش دیگر در همین روال سمبهو میترا هنرپیشه و کارگردان معروف بود. این نمایشنامهها که با رقص و آواز همراه بودند بسیار محبوبیت یافت و حزب کمونیست تصمیم گرفت که گروهی مرکزی در شهر بمبئی و به دنبال آن گروههای دیگری در شهرهای دیگر ایجاد نماید. هنرمندان بسیاری از جمله راوی شانکار به این گروهها پیوستند. آنها با استفاده از رقص و آوازهای سنتی از طرفی به رشد هنر عامیانه کمک کرده و از طرفی با به کار گرفتن طنز و مضحکهی فرمهای عامیانهی از جمله تماشا به ترویج پیامهای اجتماعی سیاسی پرداختند. هنوز گروههایی از IPTA در هندوستان به فعالیت مشغولند اما از اهمیت چندانی برخوردار نیستند. (Awasthi)
3- زمانی، اصلاً برای اجرا در تاریخ تعیین شده آماده نبودیم. وقتی از تنویر پرسیدم که آخر چطور میتوانیم نمایش را برای اجرای نخست آماده کنیم، حقهای را که از یکی از آموزگارانش در آکادمی آموخته بود برایم فاش کرد: «اگر وقت کافی نداری، روی آغاز و پایان نمایش کار کن. وسط خودش درست میشود.» این طور هم شد. (Deshpandeh, 2004, p.79)
4- Rasa ـ راسا مفهومی مهم و اساسی در هنرهای کلاسیک هندوستان و به ویژه در هنرهای نمایشی این کشور میباشد. واژهی راسا در زبان سانسکریت معنای شهد، عصاره، و مزه میدهد و به گونهای تقریبی و کلی این مفهوم را میتوان"حس غالبی که به صورتی شهودی از اثر هنری به تماشاگر و شنونده منتقل میشود" تعبیر نمود. متن تاریخی ناتیاساسترا، کتاب نمایشیِ که قدمتی دو هزار ساله دارد، به تفصیل به موضوع راسا پرداخته و به هشت راسای اصلی از قبیل عشق و هوس، عصبانیت و خشونت، قهرمانی، و سیوسه راسای فرعی اشاره کرده است. در ناتیاساسترا آمده است که «هدف اصلی هر اجرای نمایشی خلق راسا میباشد.» شاید درست نباشد که راسا را با وحدتهای ارسطوئی مقایسه نمود. این مفهموم بیشتر به بحث ارسطو پیرامون "تراژدی و ایجاد حس ترس و ترحم در تماشاگران" مربوط میباشد.
5- به نقل از :
Sondhi, Reeta. “Habib Tanvir.” Contemporary Indian Theatre: Interview with Playwrights and Directors. New Delhi: Sangeet Natak Akademi, 1989.
6- ناچا نوعی کمدی سبک عامیانه روستایی است که در منطقهی چاتیسگاره اجرا میشود. آواز و رقص و نمایش در این فرم ادغام گشتهاند. بازیگران معمولاً نقشها را بین خود تقسیم میکنند، بر سر یک داستان به توافق میرسند و بعد با بدیههسازی نمایش را اجرا میکنند. برخلاف بسیاری از سبکهای سنتی روستایی، داستانهای ناچا اسطورهای نیستند؛ آنها درباره زندگی روستایی بوده و به بسیاری از اتفاقات واقعی روز اشاره میکنند. (Deshpandeh, 2004, p.78)
7- Safdar Hashmi . نمایشنامهنویس و کارگردان هندی. او در سال ١٩٨٩ به هنگام اجرای یک تئاتر خیابانی توسط اوباش وابسته به حزب کنگرهی هندوستان به قتل رسید. (املای فارسی اسامی ذکر شده در این مقاله براساس شکل لاتین آنها نوشته شده و لزوماً صحیح نیست.)