• ترجمه و تدوین: مسعود نجفی امروزه در مطالعات مربوط به اجرای صحنهای، میان "متن نوشتاری"، "متن اجرا شده"(۱) و "متن اجرایی" تمایزهایی وجود دارد. به طور معمول به آن چه که نمایشنامهنویس نگاشته است و تعلق ...
• ترجمه و تدوین: مسعود نجفی
امروزه در مطالعات مربوط به اجرای صحنهای، میان "متن نوشتاری"، "متن اجرا شده"(1) و "متن اجرایی" تمایزهایی وجود دارد. به طور معمول به آن چه که نمایشنامهنویس نگاشته است و تعلق به سنت ادبی دارد، "متن نوشتاری" میگویند. این متن شامل گفتوگوهای میان شخصیتها، توضیحهای صحنه و توضیحاتی مربوط به نحوهی ادای گفتوگوهاست که با هر شکلی از تقسیمبندی و در هر سنت و سبک نوشتاری که عرضه شده باشد، باز مبتنی بر زبان و ادبیت است. اما "متن اجرا شده" به آن درکی از نمایشنامه گفته میشود که تماشاگر از طریق اجرای صحنهای ـ و بدون دسترسی مستقیم به متن نوشتاری ـ به آن میرسد. هر تماشاگری در تئاتر، با دیدن اجرا در ذهن خود به درکی از نمایشنامهی اجرا شده میرسد و به آن سامان میدهد که الزاماً با نمایشنامهی نگاشته شده در تطابق قرار نمیگیرد. همین تمایز ما را به سوی "متن اجرایی" رهنمون میشود و اهمیت اجرا و نسبت آن را با "متن نوشتاری" نمایان میسازد. در نیم قرن اخیر مناقشات فراوانی میان نویسندگان و اجراگران در گرفته است و هر گروه در پی یافتن مرکزیت اجرا و نقطهی ثقل آن است. در این نوشته برآنیم تا به دور از چنین مناقشاتی، تنها با بررسی و مطالعهی یک نمونهی موردی ـ اجرای دکتر فاستوس ـ به فرآیند تبدیل یک متن نوشتاری در قالب یک نمایشنامه و به خصوص در اینجا، یک نمایشنامهی کلاسیک انگلیسی به یک متن اجرایی به تأثیر و حضور فردی به نام دراماتورژ و فرآیند دراماتورژی بپردازیم.
در این نوشته، جا به جا از فصل پنجم کتاب "به سوی تئاتر بیچیز"(2) استفاده شده است. یوجنیو باربا Eugenio Barba در این متن به تشریح اجرا و رابطهی آن با متن میپردازد که این فصل به طور کامل ترجمه و مورد استفاده قرار گرفته است و برای زیباتر شدن این نوشته، بخشهایی که از این فصل نقل قول میشود به شکل سیاه و ایتالیک ارائه میگردد.
ماجرای دانشمندی که با شیطان پیمان میبندد تا فن سحر بیاموزد و در انتها به دوزخ واصل میشود، قدمتی در حدود پنج قرن دارد. روایتی هست که حضور این دانشمند را به نام فاستوس یک واقعهی تاریخی میداند:
«فاوست، واقعی کسی است که در سال 1480 در آلمان زاده شد و از طب و علوم ساحری و کیمیاگری و جادو و جنبل، آگاهیهایی داشت و مدعی غیبدانی و طالعبینی بود و بدینجهت، مردم معتقد سادهدل در باب قدرت معجزهنمایی و کرامات و خارق عادات وی افسانهها میبافتند و این چنین در دورانی که اعتقاد به سحر و جادو، مذهب مختار عصر محسوب میشد؛ فاوست در آلمان، چه در دوران حیات و چه پس از مرگ (1540) پیروان و سرسپردگان زودباور و سرگذشتی افسانهآمیز یافت.» (ستاری، 1376، ص.60)
به نظر میرسد که نخستین بار داستان "دکتر فاستوس" در سال 1587 به قلم یک مسیحیِ لوتری مذهب نگاشته شد. کریستوفر مارلو در حدود سال 1792 نمایشنامهاش را به رشته تحریر درآورد و بعد در قرن هفدهم بود که گوته اثر جاودانهاش را خلق کرد. از حدود سال 1759 نیز این داستان وارد عروسکهای خیمهشببازی شد و به صورت داستانی کوچه و بازاری در بین مردم روایت شد. (همان، ص.62)
در نمایشنامهی مارلو که از نظر ساختار داستانی به نظر میرسد وجوه اخلاقیِ زیادی در آن وجود دارد، فاستوس یک روشنفکر شورشی است. او دانشمندی است دیرباور و سرکش. مارلو در پرولوگ نمایشنامهاش مینویسد:
«میخواهیم شما را از عاقبت کار فاستوس آگاه سازیم که در آلمان در شهر "اودس" به دنیا آمد. پدر و مادرش از خانوادهای اصیل نبودند. همین که به سن شباب رسید به دانشگاه "ورتامبورگ" رفت و در آن جا خویشاوندانش به تربیت او پرداختند. کم کم در علم و حکمت و الاهیات مشهور گشت و به لقب دکتری مباهی شد و در مباحثه و استدلال در علوم معقول زبانزد خاص و عام گردید، تا روزی که غرور و خودبینی در وی راه یافت و طایر فکرش بلندپروازی آغاز نمود.» (مارلو، 1359، ص.26)
فاستوس خیرهسری است که مظهر ارادهی معطوف به قدرت است و آرزوی خدایی در سر میپروراند:
«پس تو ای فاستوس از این پس همهی توانایی خویش را در بهدستآوردن فن خداوندی مصروف ساز» (همان، تکگویی، ص.29)
او با شیطان پیمانی بیستوچهار ساله میبندد تا در ازای روحش، فن خداوندی ـ سحر ـ بیاموزد؛ اما همواره در تردید به سر میبرد و میان ندامت و توبه از یک سو و نفرین ابدی در دوزخ از سوی دیگر سرگردان است. او در پایان نمایشنامه و در انتهای این دورهی بیستوچهار ساله پشیمان میشود و از حضرت مسیح طلب بخشش و رستگاری میکند اما مطابق با سنتِ نمایشنامههای اخلاقی (Moralite) ملعون و مطرود درگاه خدا و مقهور شیطان به دوزخ میرود.
گروتوفسکی در سال 1960 در شهر پُزنان (Poznan) و در تئاتر پولسکی (Teatr Polski) بر اساس "فاوستِ" گوته اجرایی را روی صحنه برده بود. او در این زمان (از سال 1959) به همراه فلاشن (دراماتورژ) و بازیگرانش در تئاتر "سیزده ردیف" در شهر اُپول (Opole) کار میکرد. این اجرا، که خارج از محدودهی اهداف، دستاوردها و روشهای او و گروهش در اُپول آماده شده بود، مقدمهای شد برای ایدههای اجرایی در "دکتر فاستوس" بر مبنای اثر مارلو در تئاتر سیزده ردیف. در 1962 این اثر آمادهی اجرا شد. یوجنیو باربا(3) در آن زمان جوانی جویای نام بود که به عنوان دستیار کارگردان در کنار گروتوفسکی کار میکرد. او در فصل پنجم از کتاب "به سوی تئاتر بیچیز" به شرح این اجرا میپردازد. در این اجرا نقش فاستوس به سینکوتیس (Zbigniew Cyncutis) و نقش مفیستو که به وسیله دو نفر ـ یک زن و یک مرد ـ اجرا میشد به میرچکا (Rena Mirecka) و یاهولکوفسکی (Antoni Jaholkowski) سپرده شد. چیشلاک (Richard Cieslak) در نقش بن ولیو(Benvolio) و دو نفر دیگر از اعضای گروه نیز در نقش مهمانان در میان تماشاگران نشسته بودند.
گروتوفسکی و فلاشن در همکاری خود تا پیش از اجرای دکتر فاستوس نشان دادند که کارشان تنها به حذف و اضافه کردن نمایشنامه محدود نمیشود. کار آنها همچون رفتار فرزندی است که از قیمومیت خانواده رها شده و در عین حال که خانوادهاش را محترم میشمارد اما راه خودش را پیش میگیرد. گروتوفسکی در جایی میگوید:
«باید اعتراف کنم که برای رویارویی آزادانه با نمایشنامهای تمام و کمال، ناچار شدم بسیاری از تابوهایی را که آموزش رسمی دانشگاهی ایجاد کرده بود، در خودم بشکنم. در این نکته نیز یقین دارم که این آموزشها بسیاری از کارگردانهای دیگر را نیز فلج کرده است و آنها در حالی که احساس تنگی نفس میکنند اما جرئت شکستن قیدها را ندارند.»
باربا مینویسد:
حتی یک واژه از متن اصلیِ مارلو تغییر داده نشد؛ گو این که برخی صحنهها حذف شدند و چند صحنهی جدید هم خلق و اضافه شدند. اینگونه بود که ترتیب صحنهها بر اساس مونتاژ جدیدی از متن، تغییر داده شد و بدین ترتیب تأثیر متفاوتی در نظر گرفته شد.
در جدول شماره یک مجموعهی ده صحنه از متن مارلو به تفکیک مکان و کاراکترها نشان داده میشود. همانطور که در جدول نیز دیده میشود، کتابخانهی فاستوس مکان اصلی رویدادهای نمایشنامه است. پنج صحنه از ده صحنهی نمایشنامه در کتابخانهی فاستوس رخ میدهد.
جدول 1- نمایشنامه مارلو به تفکیک مکان و کاراکترها
پرولوگ پیش داستان در مورد فاستوس بیان میشود.
صحنه اول کتابخانه فاستوس فاستوس ـ واگنر ـ فرشته خوب/ بد ـ والدس ـ کورنلیوس
صحنه دوم جلوخانه فاستوس واگنر ـ دانشجوی اول و دوم
صحنه سوم گوشهای از باغ فاستوس ـ مفیستو
صحنه چهارم کتابخانه فاستوس فاستوس ـ مفیستو ـ فرشته خوب ـ فرشته بد
صحنه پنجم کتابخانه فاستوس فاستوس ـ مفیستو ـ فرشته خوب ـ فرشته بد ـ ابلیس غرور ـ حرص ـ خشم ـ حسد ـ شکمبارگی ـ تنبلی ـ شهوتپرستی
صحنه ششم کاخ پاپ فاستوس ـ مفیستو ـ پاپ ـ کاردینال ـ راهب
صحنه هفتم قصر امپراطور فاستوس ـ امپراطور ـ یک نفر درباری
صحنه هشتم قصر دوک ونهولت فاستوس ـ دوک ـ دوشس
صحنه نهم کتابخانه فاستوس فاستوس ـ مفیستو ـ واگنر ـ پیر مرد ـ دانشجوی اول، دوم و سوم
صحنه دهم کتابخانه فاستوس فاستوس ـ دانشجوی اول، دوم و سوم
پیش خوانان از ماجرا نتیجهگیری اخلاقی میشود.
در جدول شماره دو نیز رویداد اصلی در هر صحنه را میبینیم. بدین ترتیب با پیشزمینهای که از متن مارلو ایجاد شده است به سراغ اجرای گروتوفسکی خواهیم رفت.
جدول 2- نمایشنامه مارلو به تفکیک رویدادهای هر صحنه
پرولوگ پیش داستان بیان میشود. فاستوس معرفی میشود. بنیانهای اخلاقی شکل میگیرد.
صحنه اول فاستوس از تحصیل علم ناامید شده است. والدس و کورنلیوس او را به یادگیری سحر تشویق میکنند. فرشتههای خوب و بد نیز تلاش میکنند. فاستوس تصمیمش را گرفته است.
صحنه دوم واگنر و دانشجوها درباره فاستوس و ترس از آینده صحبت میکنند.
صحنه سوم مواجههی فاستوس و مفیستو و پرسش و پاسخ با او.
صحنه چهارم پیمان خون میان فاستوس و مفیستو بسته میشود. فرشتههای خوب و بد نیز تلاش میکنند.
صحنه پنجم فاستوس دچار تردید شده است. ابلیس با او ملاقات میکند و تردید او را در هم میشکند.
فاستوس با گناهان کبیره ملاقات میکند. پرسشهایی از ابلیس میپرسد و عزم سفر به رُم میکند.
صحنه ششم فاستوس با پاپ دیدار میکند. او مشهور شده است و به پرسشهای مردم پاسخ میدهد. شارل پنجم او را دعوت میکند.
صحنه هفتم فاستوس در قصر شارل پنجم، اسکندر کبیر و معشوقهاش را حاضر میکند. معجزاتی ارایه میدهد.
صحنه هشتم در قصر دوک ونهولت حضور پیدا میکند و برای دوشس انگور میآورد. (معجزه)
صحنه نهم هلن و پاریس را حاضر میکند. پیرمرد سعی میکند او را تشویق به توبه نماید.
صحنه دهم فاستوس نادم است. تلاش او برای بخشایش و رستگاری، نافرجام میماند و به دوزخ میرود.
پیشخوانان نتیجهگیری اخلاقی
فاستوس تنها یک ساعت برای زندگی فرصت دارد و پس از آن نفرین ابدی و عذاب دوزخ در انتظار اوست. او دوستانش را به مهمانی "شام آخر" فرامیخواند؛ نوعی اعتراف در برابر همگان. همانطور که مسیح در مهمانی "آخرین شام"، جسم [نان مقدس] و خونش [شراب] را به حواریون بخشید، فاستوس نیز صحنههایی از زندگیاش را برای دوستانش ـ تماشاگران ـ بازگو میکند.
تماشاگران ـ به مثابه مهمانان فاستوس ـ وارد میشوند و او به آنها خوشآمد میگوید و به نشستن دعوتشان میکند. دو میز بلند در دو سوی اتاق قرار داده شده است. تماشاگران ـ مهمانان ـ پشت میزها قرار میگیرند. فاستوس پشت میز کوچکتری که در قسمت بالای سالن قرار دارد، همچون یک "سرپرست دیر" مینشیند. [عکس شماره یک] گویی که در سالن غذاخوری یک دیر قرون وسطایی هستیم و راهبان و مهمانانشان در حال غذا خوردن هستند. این ایده در واقع از خود متن گرفته شده بود.
عکس 1ـ نمایی کلی از اجرا
برای کاراکترها لباسهای متفاوتی طراحی و تهیه شده بود. فاستوس در لباس سفید رنگ بود. [عکس شماره دو] مفیستوها، که همزمان به وسیله یک مرد و یک زن اجرا میشد، لباس مشکی داشتند و سایر کاراکترها در لباس راهبان فرانسیسکن (Franciscan) بودند. دو بازیگر هم با لباس معمولی در میان تماشاگران و پشت میز نشسته بودند.
عکس 2ـ فاستوس در یک تک گویی، سحر را برمیگزیند
این نمایشنامه بر اساس یک تم مذهبی بنا شده است که از طریق کاراکترها نمود مییابد: تقابل خدا و شیطان. به همین دلیل است که اجرا از نظر مکانی در یک دیر رخ میدهد.
فاستوس یک قدیس است و این صفت را در وقف خود برای طلب حقیقت ناب نمایان میسازد. اگر او بخواهد تا به تمامیت یک قدیس دست یابد ناچار است در برابر پروردگارش طغیان نماید؛ خدایی که خالق جهان است. قوانین جهان، دامهایی هستند که با اخلاق (morality) و حقیقت (truth) در تضادند.
در صحنهی اول نمایشنامهی مارلو میخوانیم:
«پاداش گناه مرگ است و اگر بگوییم در ما هیچگونه گناهی نیست، خود را گول زدهایم و از راستی دور گشتهایم. پس اگر چنین باشد ما به ارتکاب به گناه مجبوریم و مرگ ما حتمی است و باید تا ابد خویشتن را به آغوش مرگ بسپاریم.» (مارلو، 1359، ص.29)
ما هر چقدر تلاش کنیم ـ خوب یا بد ـ نفرین شدهایم. این قدیس [فاستوس] قادر نیست تا خداوندگاری را الگوی خود قرار دهد که برای بشر دام میگسترد. قوانین خداوند دروغ اند. او در کمین رسوایی ارواح ما نشسته است تا منفورمان گرداند. بنابراین اگر کسی خواهان تقدس است، به ناچار باید در برابر خدا بایستد. پس قدیس باید نگران چه چیزی باشد؟ البته که روحش؛ یا در اصطلاح مدرن: "خودآگاهیاش".
برای فاستوس نه فلسفه جذاب است و نه الاهیات. او باید این نوع آگاهیها را رها کند و در جستوجوی چیز دیگری باشد. جستوجوی او درست با طغیانش در برابر خدا آغاز میشود؛ اما او چطور عصیان میکند؟ با بستن پیمان خون با شیطان. فاستوس در حقیقت، تنها یک قدیس نیست بلکه یک شهید است؛ حتی برتر از قدیسان و شهیدان مسیحیت. چرا که فاستوس انتظار هیچ پاداشی ندارد. بر عکس، میداند که چیزی جز نفرین ابدی را نصیب نخواهد بُرد. در این جا ما با آرکیتایپ قدیس سروکار داریم. بازیگری این نقش را اجرا میکند که جوان و معصوم به نظر میرسد. خصوصیات روانتنیاش به سن سباستینِ قدیس شباهت دارد؛ اما این سن سباستین، ضد مذهب است و مشغول نبرد با پروردگار خویش.
صحنهها در "متن اجرایی" دوباره طوری مرتب شدند که صحنه دهم از متن مارلو، جایی که فاستوس با سه دانشجو بحث و گفتوگو میکنند در آغاز اجرا قرار گرفت. فاستوس با چشمانی تهی، سرشار از فروتنی گویی از فرا رسیدن زمان شهادتش [و پایان پیمانش با شیطان] آگاه است به مهمانانشان ـ تماشاگران ـ سلام میدهد و هر چهار نفر با دستانی همچون صلیب گشوده و کشیده ، پشت میز کوچک فاستوس مینشینند. فاستوس اعترافاتش را آغاز میکند. آنچه را که ما اغلب پرهیزگاری مینامیم، او گناه میخواند ـ مطالعاتش در علوم الاهیات ـ و آنچه را که ما گناه میخوانیم ـ پیمان با شیطان ـ او مظهر تقوا میداند. نوری درونی در جریان این اعتراف، صورت فاستوس را درخشان میسازد.
وقتی که فاستوس سخن گفتن درباره شیطان و نخستین وسوسههای جادوییاش را آغاز میکند به زمان گذشته بازمیگردد و در تمام مدت فلاش بک، اعمال اجرایی روی دو میز موازی بزرگ که تماشاگران دور تا دور آن نشستهاند صورت میپذیرد. او گوشههایی از زندگیاش را به صورت سفری زندگینامهای نشان میدهد. (عکس شماره سه)
عکس 3ـ طرح صحنهی گروتوفسکی برای اجرا
صحنه اول: فاستوس به مهمانانش خوشآمد میگوید.
صحنه دوم: واگنر اعلام میکند که اربابش به زودی خواهد مرد.
صحنه سوم: فاستوس در تکگوییاش در برابر همه اعتراف میکند که همه مطالعاتش گناه
بودهاست و قراردادش با شیطان را با عنوان تقوا مورد ستایش قرار میدهد.
صحنه چهارم: فاستوس در یک فلاش بک داستان زندگیاش را تعریف میکند.
در ابتدا تکگوییای دارد که در آن لحظهای را به یاد میآورد که تصمیم میگیرد الاهیات را کنار بگذارد و خود را وقف فراگیری سحر و جادو نماید. این کشمکش درونی با تضاد بین دو حیوان باز نموده میشود: الاغ و جغد. الاغ به نشانهی حماقت و ناآگاهی و جغد که نماد کمال و آگاهی است.
صحنه پنجم: فاستوس با والدس و کورنلیوس صحبت میکند. آنها آمدهاند تا او را به یادگیری
فن سحر تشویق کنند. کورنلیوس میز را به نیمکت اعتراف تبدیل میکند و پس از شنیدن اعترافات فاستوس، برای او طلب آمرزش میکند و بدین ترتیب او زندگی جدیدی را آغاز میکند.
متن گفتاری (spoken text) گاهی در تضاد با تفسیرش قرار میگیرد، به عنوان نمونه گفتوگوهای آنها نشان دهندهی میل او به سحر است. کورنلیوس مراسم جادویی را به فاستوس نشان میدهد و یک فرمول سری را به او میآموزد که در واقع چیزی نیست مگر یک سرود مذهبیِ مشهورِ لهستانی.
صحنه ششم: فاستوس در جنگل است. به وسیله بازسازی صدای تندباد، صدای فروریختن برگها، سر و صداهای شبانه و صدای حیوانات شببیدار این فضا خلق میشود. فاستوس خودش را در حال خواندن همان سرود مذهبی و در حال احضار مفیستو میبیند.
صحنه هفتم: احضار مفیستو. فاستوس فروتنانه روی زانوانش نشسته است. مفیستو همچون فرشتهای معلق در هوا روی یک پا ایستاده است و با همراهی آوازِ دیگر فرشتگان، متنش را به آواز میخواند. فاستوس به او میگوید که حاضر است تا در برابر بیستوچهار سال زندگی بر ضد خدا، روحش را به او تقدیم نماید.
صحنه هشتم: شرمساری فاستوس. صحنهای مازوخیستی است که از جدل میان فرشته خوب و فرشته بد تشکیل شده است. فاستوس آب دهان خود را به صورتش میمالد، سرش را مقابل زانوانش به زمین میکوبد و همهی اینها در حالی است که متنش را با یک صدای آرام میخواند.
صحنه نهم: فاستوس در حال قدم زدن به مفیستو اعلام میکند که تصمیم دارد تا روحش را به او واگذار کند.
صحنه دهم: تعمید فاستوس. پیش از امضای پیمان، فاستوس در رودخانهای(فضای بین دو میز )غوطهور میشود. به این ترتیب او پاک میشود و برای زندگی جدیدش آماده
میگردد. سپس مفیستوی زن با او عهد میکند که به تمام خواستهها و آرزوهایش جامهی عمل بپوشاند. او را همچون تصویر پیهتا (باکرهی داغدار، (pieta در آغوش میگیرد و نوازش میدهد.
صحنه یازدهم: پیمان بستن. فاستوس با لحنی تاجرگونه پیماننامهاش با مفیستو را میخواند اما رفتار او نمایانگر کشمکشی درونی برای از بین بردن دلهرهای شکنجهآور است. او با غلبه بر تردیدش، سرانجام گویی که میخواهد به خودش تجاوز کند لباسهایش را از تن به در میکند.
صحنه دوازدهم: دو مفیستو با رفتاری آئینگونه لباسهای تازهی فاستوس را به او نشان میدهند.
صحنه سیزدهم: صحنهای است که فاستوس و "شیطان ـ همسرش" طوری رفتار میکند که گویی او کتابی است که تمام رازهای طبیعت را در خود دارد.
این قدیس چنان او را مورد کنجکاوی و بررسی قرار میدهد که گویی به دقت کتابی را میخواند. تک تک اعضای بدنش را لمس میکند و آنها را به مثابه رازهای سیارات میخواند.
«اکنون مایلم کتابی داشته باشم تا بتوانم در آن تمام آدمیان و تمام هفت آسمان و ستارههایش را ببینم و بر حرکات و آرایش آنها آگاه شوم ... کتابی که بتوانم در آن تمام گیاهان، علفها و درختانی که بر زمین میرویند ببینم.» (مارلو، 1359، ؟)
صحنه چهاردهم: مفیستو فاستوس را وسوسه میکند.
در صحنه سیزدهم، قدیس جوان آرام آرام درمییابد که شیطان تا حدی در خدمت خداوند نیز هست. صحنه چهاردهم پاسخی است به گسستی حقیقی در واقعیت. فاستوس درمییابد که مفیستو تا این بخش از اثر همچون یک خبرچین پلیس عمل میکرده است. او سه نقش بر عهده دارد: مفیستو، فرشته خوب و فرشته بد.
وقتی که فاستوس از ماجرا آگاه میشود با خونسردی سخنان فرشته خوب را ارزیابی میکند. در این صحنه مفیستو به عنوان فرشته خوب به فاستوس پیشنهاد میکند با خداوند ملاقات کند. آن دو به گونهای رفتار میکنند که گویی دیر هنگام شبی در یک دیر است و دو راهب ناراضی به دور از مزاحمان و اغیار با یکدیگر صحبت میکنند؛ اما فاستوس از ابراز ندامت سر باز میزند.
صحنه پانزدهم: بحثهای نجومی.
مفیستو نقش خدمتکاری امین را اجرا میکند و با تولید صدای سیارات آسمانی، هماهنگی و کمال آفریدهی اربابش را ستایش میکند. قرارداد اجرا به وسیله دو تن از مهمانان که دارند درباره آبجو و روسپیها صحبت میکنند، شکسته میشود. [همان دو بازیگری که در میان تماشاگران نشسته بودند.] این دو در صحنهشان ابتذالی را نمایان میسازند که زندگی هر روزهی ما را در بر گرفته است.
قدیس میخواهد بداند که مسئول آفرینش چنین جهانی کیست؟ مفیستو، خدمتکار خداوند در امور شر، دچار وحشت میشود و از پاسخ طفره میرود: «من پاسخ نخواهم داد.»
صحنه شانزدهم: ابلیس هفت گناه کبیره را یک به یک به فاستوس نشان میدهد. فاستوس، همانطور که مسیح مریم مجدلیه را آمرزید، به آنها رستگاری میبخشد. دو مفیستو با هم هفت گناه کبیره را اجرا میکنند.
صحنه هفدهم: دو مفیستو به مثابه دو اژدها، فاستوس را به واتیکان ـ مقر پاپ ـ میبرند.
صحنه هجدهم: فاستوس ـ به صورت نامرئی ـ در ضیافت پاپ در کلیسای "سن پیتر" حاضر میشود. دو مفیستو با بدنهایشان میز غذا را نمایش میدهند و ده فرمان را بلند میخوانند. (عکس شماره چهار) فاستوس به صورتِ پاپ سیلی میزند، غرورش را میشکند و او را به یک "انسان معمولی" بدل میکند. این معجزهی فاستوس است.
عکس 4ـ ملاقات فاستوسِ نامرئی و پاپ،
دو مفیستو میز را نمایش میدهند
صحنه نوزدهم: فاستوس در قصر امپراطور شارل پنجم، معجزاتی مطابق با سنتِ افسانههای عامیانه ارائه میدهد. او زمین را برش میدهد و اسکندر کبیر را از میان آن حاضر میکند؛ سپس نقشههای بن ولیو ـ یکی از درباریان ـ که قصد کشتن او را داشته است، بر ملا میکند. بن ولیو با عصبانیت میزها را خرد میکند؛ گویی که اینگونه خواهد توانست فاستوس را نابود کند. فاستوس او را به یک نوزاد بدل میکند.
صحنه بیستم: بازگشت به زمانِ حال؛ آخرین شام فاستوس.
او گفتوگو با مهمانانش را از سر میگیرد و به درخواست یکی از دوستانش، هلن ـ اهل تروا ـ را حاضر میکند و با او عشقبازی میکند و هلن بلافاصله فرزندی به دنیا میآورد.
صحنه بیستویکم: مفیستو بهشت را به فاستوس نشان میدهد. این پاداش او میبود اگر از فرمان خداوند پیروی میکرد؛ مرگی آرام و پرهیزگارانه و به دنبال آن بهشت. سپس دوزخ را به او نشان میدهدکه انتظار او را میکشد؛ مرگی دردناک.
صحنه بیستودوم: صحنهی پایانی. فاستوس تنها چند دقیقه تا مرگ فاصله دارد. آخرین تکگویی بلند او که با خشونت و عصبانیت همراه است:
«آه فاستوس، اینک بیش از یک ساعت از زندگی تو باقی نیست و از آن پس تا پایان جهان ملعون خواهی بود!» (مارلو، 1359، ص.80)
در متن مارلو این تکگویی بیانگر پشیمانی فاستوس از پیمانش با شیطان و واگذاردن روحش به اوست. او در جستوجوی راهی برای بازگشت به سوی خداست. این کشمکش در اجرا آشکار است، رویارویی بین قدیس و خداوند. فاستوس از رفتاری استفاده میکند تا با بهشت خدا جدل نماید؛ او تماشاگران را شاهد میگیرد و به دنبال راهی میگردد تا روحش را نجات بخشد، البته اگر اراده خداوند بر این قرار گیرد؛ اگر او به راستی مهربان و بخشنده باشد و آنقدر قدرتمند باشد تا به جای نفرین ابدی، آمرزش و رستگاری را برای او ارمغان آورد. فاستوس نخست دعا میکند که سیارات آسمانی از حرکت باز ایستند و زمان متوقف گردد:
«ای ستارگان آسمان که همه در جنبش و تکاپویید، دمی از حرکت باز ایستید تا مگر زمان معدوم گردد و نیمه شب هرگز فرا نرسد.» (همان، ص.81)
روی سخن او با خداوند است اما خودش پاسخ میدهد:
«آه، من به طرف خدای خویش خواهم پرید و به درگاه وی پناه خواهم برد! چه کسی مرا از این پرش مانع گشته به زمین فرو تواند آورد؟» (همان)
فاستوس ناگهان پدیدهی جالبی میبیند؛ آسمان از خون عیسی پوشیده شده است:
«نگاه کن، خون عیسی مسیح است که همچون کهکشانی در آسمان پاشیده شده است. یک قطره، تنها نیم قطره از این خون، روح مرا رستگاری جاویدان خواهد بخشید.» (همان)
فاستوس التماس میکند اما مسیح ناپدید میشود و او رو به مهمانان ـ تماشاگران ـ میگوید:
«پس خداوند چهره قهرآمیز خود را نمایان میسازد.» (همان، ص.82)
فاستوس ترسیده میگوید:
«پروردگار دست قدرت خویش را دراز کرده است و پیشانی از خشم پرچین ساخته است.» (همان)
فاستوس خود را بر زمین میافکند، گویی زمین میخواهد دهان باز کند و او را در خود ببلعد:
«ای کوهها، تپهها بیایید و بر سر من فرودآیید. مرا پنهان کنید تا از غضب خداوند در امان بمانم.» (همان)
اما زمین درخواست او را نمیشنود و او بلندتر زاری میکند:
«نه، زمین نیز به من پناه نمیدهد.» (همان)
سپس صدای فاستوس که خداوند را میخواند در آسمان طنین میافکند و بازیگران که در اطراف سالن هستند سرودهای مذهبی میخوانند. صدای ضربههای ساعت خبر از نیمه شب میدهند. خلسه فاستوس، انجامی دردناک دارد. پس از این که قدیس، بیتفاوتیِ گناهکارانهی خداوند را به مهمانانشان نشان میدهد، آماده شهادت میشود. او را در حالی که تمام بدنش میلرزد و رعشه دارد به دوزخ میبرند. صدای او در اثر ضعف ناشی از خلسه به فریادهای نامفهوم و رنجآوری تبدیل میشود. فریادهای رقتباری که به زوزههای حیوانی میماند که پایش در تلهای گیر کرده و در حال جاندادن است. بدنش رعشه دارد و سپس سکوت همه جا را فرامیگیرد. هر دو مفیستو با لباس کشیشان وارد میشوند و فاستوس را به دوزخ میبرند.
مفیستوی مرد، پاهای فاستوس را میگیرد و او را به پشت میگذارد و در حالی که دستانش بر زمین کشیده میشوند، او را به دوزخ میبرد. (عکس شماره پنج) بدین ترتیب فاستوس مثل یک حیوان قربانی میشود. او همچون محکومی که صلیبش را بر دوش میکشد به سوی نفرین ابدی میرود.
عکس 5ـ مفیستوی مرد، فاستوس را به دوزخ میبرد
مفیستوی زن، سرود غمناکی را زمزمه میکند که آرام آرام به یک آواز مذهبی تبدیل میشود. قدیس فریاد میکشد. فریادهای خفهی او صداهایی انسانی نیستند. فاستوس دیگر انسان نیست؛ حیوانی است از نفس افتاده. پارههایی است از یک موجود انسانیِ بیمقام و جایگاه که ناله میکند. قدیس در برابریاش [نبردش] با پروردگار به اوج رسیده است و قهر خداوند را درک میکند.
او پیروز گشته است اما بهای این پیروزی را تمام و کمال پرداخته است: "نفرین ابدی" و "دوزخ"، در حالی که همه چیزش از او ستانده شده است حتی مقام انسانیاش. او اینگونه به شهادت میرسد. •
یادداشتها:
1- Play script، این واژه در تقابل با واژه play قرار می گیرد.
Grotowski, Jerzy; Towards a Poor Theatre; Holstebro, Denmark; Odin2- Theaters For lag, 1968; P.P 79-96
3- او اکنون کارگردان و مدیر هنری تئاتر اودین در هولستبرو و دانمارک است.
منابع و مآخذ:
- ستاری، جلال؛ چهار سیمای اسطوره ای؛ چاپ اول، تهران، نشر مرکز، 1376.
- مارلو، کریستوفر؛ دکتر فاستوس؛ ترجمه لطفعلی صورتگر؛ چاپ اول، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1359.