نگاهی به چند نمایش کودک اجرا شده در سالنهای مختلف تهران
جواد اطهری شش پنگوئن کوچک نمایش «شش پنگوئن کوچک» برای کودکان ۴ تا ۷ سال اجرا میشود. داستان این نمایش، درباره پنگوئنهای کوچکی است که از خانه خود دور شده و دنیای اطرافشان را کشف میکنند. در این راه، شیر دریایی، خرس ...
جواد اطهری
شش پنگوئن کوچک
نمایش «شش پنگوئن کوچک» برای کودکان 4 تا 7 سال اجرا میشود. داستان این نمایش، درباره پنگوئنهای کوچکی است که از خانه خود دور شده و دنیای اطرافشان را کشف میکنند. در این راه، شیر دریایی، خرس قطبی و فضای سرد قطب را میبینند و تجربه کسب میکنند.
متن شش پنگوئن کوچک ساختاری خطی دارد. به نظر میرسد، ذات متن با درک و دریافت کودک ایرانی همخوانی زیادی ندارد. تماشاگر کودک نمایش، بعضی از خط سیرها و نشانههای مربوط به فرهنگ اثر را، کشف و فهم نمیکند. این قطع ارتباط، علت واضحی دارد. داستان نمایش به شکلی روایت میشود که دیالوگها، پایههای اساسی اثر به شمار میروند؛ یعنی کمتر تصویر، موسیقی و شعر متنوع در اثر مشاهده میشود. میزانسنها برگرفته از اثر نیست و رفتار بازیگران در صحنه، براساس نوع دریافتشان از فانتزی آثار غرب شکل گرفته است. در حقیقت، نمایش، نشانههای معین و قابل درک برای تماشاگر خردسال ایرانی نداشته یا به ندرت به آن نیل میکند.
صحنهپردازی اثر مناسب و قابل تأمل است. استفاده ساده و صحیح از لتههای طراحی شده به قالب کوههای یخ، جالب است. با اینکه رنگ سفید بر فضای صحنه غالب است اما طرح لباس کاراکترها، جلوه دیگری به صحنه بخشیده است. در نهایت اینکه، نمایش شش پنگوئن کوچک، برای نگهداشتن تماشاگر با توسل به افسون و آکروبات موفق است اما در کنه اثر، مخاطب خردسال راضی از سالن بیرون نمیرود.
آی قصه قصه قصه
نمایش «آی قصه قصه قصه»، با بهرهگیری از عنصر بومگرایی، به خلق موقعیت و نمایش نکات آموزشی میپردازد.
به طور مثال، هر سه بازیگر با این ایده که میخواهند در خانه، خود را سرگرم کنند، عروسکهای مختلفی را به صحنه میآورند و درباره نوع، جنس و کاربرد آنها با تماشاگران صحبت میکنند.
بر بستر این ایده که در عین قصهگویی، میتوان به آموزش پرداخت، با تأکید بر رشد خلاقیت کودکان، تلاش دارد آنها را در مسیری قرار دهد که خود نمایش داستانهای کهن ایرانی را براساس ذهنیت و نوع نگاهشان بازخوانی کنند.
جدا از این، خود نفس انتخاب داستانهای قدیمی، قابل توجه است. اینکه بازیگران در حین اجرا بیشتر از روایت ماجرا، به عنصر زنجیرهای بودن اتفاقات اهمیت میدهند، بحث مناسبی برای این نوشتار است. در نمایش، هر داستان با یک حرکت دکور به داستان دیگر، مرتبط میشود؛ در این میان، انواع تکنیکهای نمایش عروسکی، معرفی و مورد استفاده قرار میگیرند. همچون: عروسکهای بونراکو، دستکشی و میلهای.
طنز موجود در داستانها نیز قابل توجه است. دو کاراکتر اصلی نمایش که تمام داستانهای نمایش را پیش میبرند، گرگ و روباه هستند که از کلیه و دمنه گرفته شدهاند.
ورود و خروجهای بازیگران، مناسب با وضعیت نمایش است. اینکه بازیگران هم نمایشگر و هم یک کاراکتر عروسکی هستند و در برخی لحظات، این دو مشخصه را با هم مخلوط میکنند، موجب به وجد آمدن تماشاگر میشود. در واقع، فاصله و شکافی که بین دو نقش آنها وجود دارد برای تماشاگر خردسال قابل پذیرش است. تماشاگر خردسال میپذیرد که به تماشای آدمهایی در حال بازی کردن نقش خود و حرکت دادن عروسکهای داستانهایشان، نشسته است. این تفکیک، اصل لذت بخش بودن این نمایش است. بومی بودن داستانها و ملموس بودن کاراکترها، امتیاز دیگر نمایش «آی قصه قصه قصه» است. جدا از کودکان، بزرگسالان نیز با تماشای نمایش، خاطرات گذشته خود را مرور میکنند. این امر رابطه بین کودک و والدین را در فرآیند تماشای نمایش، تقویت میکند. نمایش، گذشتهی بزرگترها را به حال فرزندان پیوند میدهد. این به زمان حال در آمدن گذشته در نمایش، بسیار اثرگذار است و بیشتر به ماهیت داستانها وابسته است.
تماشاگر میانسال و کهنسال نیز با این ناخودآگاه جمعی رابطه برقرار میکند؛ زیرا او نیز یک ایرانی است و در کودکی همین آموزش هنری ـ قصهگویی ـ را داشته است.
نمایش «آی قصه قصه قصه» در برقراری ارتباط با مخاطب، موفق است. زیرا از یک سو با استفاده از معرفی کارکردهای عروسکهای گوناگون برای تماشاگران، در عین ایجاد فاصلهگذاری به روایت اثر لطمه نمیزند و از سوی دیگر زمینهای را فراهم میکند تا مخاطب، خود، داستان را برای خود بازگو کند.
نمایش آی قصه قصه قصه ...، در صحنهپردازی و موسیقی نیز از همین نگاه بهره میگیرد و با توسل به آن، اتمسفر اثر را زنده و سرپا نگه میدارد.
ببعی و گرگ آشپز
نمایش «ببعی و گرگ آشپز» که در تالار هنر روی صحنه رفت، گرایش بیشتری به داستانگویی دارد.
روایت این اثر، شباهت زیادی به قصهی شنگول و منگول دارد؛ با این تفاوت که دو گرگ گرسنهی نمایش از راهحلهای دیگری، برای ورود به خانه گوسفندها بهره میگیرند. در اینمیان، عنصر جذاب، شکل ارتباط کاراکترهای گرگ با تماشاگران است. گرگ اول که به گرگ دوم «عمو» میگوید، احمق، زودباور و سادهلوح است. گرگ دوم که نسباش به مادری روباه میرسد، حیلهگر و صبور است. او گاری عجیبی دارد که در آن انواع چیزها، پیدا میشود. گرگ اول تماشاگر را میخنداند و گرگ دوم باعث جیغ و داد تماشاگر میشود.
کاراکتر گرگ دوم، مدام در حال حیلهگیری و فریب گرگ اول و ببعی است. این کاراکتر، برای تماشاگر ملموس و نماد شیطنتهای کودکانهای است که به نمایش در آمده است.
اثر تلاش بسیاری برای برقراری ارتباط مستقیم با تماشاگران خردسالاش میکند و با شرکت دادن آنها در روایت و اجرای اثر، به شکل ملموسی به این مهم دست مییابد. گرگها تعدادی از کودکان را روی صحنه میبرند تا در پختن آش ببعی به آنها کمک کنند. این عمل، گفتگوی درونی بین دو نیروی عامل و ناظر ایجاد میکند. کاراکتر ببعی در میان دو کاراکتر دیگر پرداخت ضعیفتری دارد. نه تنها از طنز و شخصیت دیگر برخوردار نیست، بلکه در برابر خط داستانی اثر، هیچ اوج و فرودی را طی نمیکند.
به نظر میرسد ارتباط بازیگر با مخاطب، بویژه مخاطب کودک از ضروریترین امتیازها برای کسب نتیجه بهتر در ارایه نمایش کودکانه است. باید به این قضیه نیز اشاره کرد که در نمایش «ببعی و گرگ آشپز» استفاده درست از رنگ ـ ترکیب زرد و سرخ، مشکی و آبی ـ به اجرا، تنوعی بصری داده است.
طنز کاراکترها و رنگآمیزی صحنه، باعث ایجاد ارتباط ملموس بین تماشاگر و عوامل اجرایی شده و لحظات زیبایی ایجاد کرده است. اگر نمایش «شش پنگوئن کوچک» به علت نزدیک نبودن فرهنگ اثر به فرهنگ تماشاگر شکست میخورد، نمایش «آی قصه قصه قصه» با عنصر آموزش عروسک و قصهگویی، موفق میشود تماشاگر خود را راضی از سالن بیرون بفرستد. اما در مورد نمایش «ببعی و گرگ آشپز»، این موفقیت چشمگیرتر است و میتوان عواملی چون: شناخت صحیح مخاطب و نوع نگاه او به مسئله نمایش، پرهیز از حاشیهپردازی ـ که اصل ماجرا را در ذهن مخاطب عقیم میکند ـ استفاده به جا و درست از موسیقی و شعر در طول اجرا، ارتباط با مخاطب به قصد حذف فاصله بین صحنه و جایگاه تماشاگرها و ... را در این موفقیت دخیل دانست.
دیوها و آدمها
نمایش «دیوها و آدمها» اثری خیالانگیز و پر از نشانههای پریوار دنیای افسانهها است! فضا سازی نمایش از شروع تا پایان، در جهت خلق دنیایی خیالی که دیوهای افسانهای را به دنیای آدمها میکشاند. دیوها به میان آدمیان میآیند؛ آدمهایی که مدام با هم دعوا میکنند، قهر میکنند و سر هم داد میزنند؛ با این همه، در ژرفای وجودشان سینهای تپنده برای عشق ورزیدن دارند. این ویژگی، تمامی بدیها و زشتیها را جبران میکند! عروسکهای زیبا و کوچک دستکشی نمایش ـ به کمک عروسکگردانهایی توانا ـ راه میروند، میخوانند، میخندند و عشق میورزند.
«دیوها و آدمها»، به بخش جدی تولیدات تئاتر کودک و نوجوان تعلق دارد و نمیکوشد با استفاده غلط و نابهجا از ضرب آهنگهای بیهوده و کف زدنهای یکنواخت، اسباب تفنن بچهها را فراهم آورد. به همین دلیل مضمون نمایش و شیوه اجرا، در جهت این مسیر حرکت میکند. با توجه به آنچه که در قصه میگذرد، تمرکز اصلی نمایش بر اراده دیو برای ورود به دنیای آدمهاست. اما مضمون متعالی نمایش، در برخی قسمتها، بویژه در بیان دقایق تلخ رابطه آدمها، باعث میشود نمایش از نظر مضمونی از دنیای کودکانه جدا شود. نمایش در این لحظات با کمتوجهی به ویژگیها و توان درک کودکان، یکسره در دام گرایش به معنا و مضمون میافتد. این لحظاتی است که اثر به نمایش عروسکی بزرگسالانه تبدیل میشود. حضور «خسرو احمدی» در نقش راوی میتوانست تحرک، هیجان و شور بیشتری به اجرا بدهد. «احمدی» نیز تمامی تلاش خود را میکند، ولی روایت اصلی، جایی جدی و تأثیرگذار برای «راوی» نگذاشته و مستقل پیش میرود. در نتیجه حضور گاه و بیگاه راوی، کمتر به یکدستی روایت یاری میرساند. نه حرفهایش و نه قطعاتی که اجرا میکند. این یعنی یک گسست جبرانناپذیر.