رآلیسم علیرضا نادری ایرانی است
تئاتر ایران بیشتر از داستان و شعر به نمونههای غربی وابستگی دارد. بنابراین نمایشنامهنویسان ما نمیتوانند به راحتی خود را از الگوهای غربی برهانند.
رضا آشفته:رآلیسم علیرضا نادری ایرانی است.
در جمله فوق رآلیسم ایرانی تعریفی از سبک و سیاق نمایشنامهنویسی علیرضا نادری را مسجل میکند. او نمایشنامهنویسی است که برخلاف نویسندگان هم نسل خود چندان درگیر تکنیکهای متعارف و غیر متعارف تحتِ لوایِ"ایسم"های غربی نیست. علیرضا نادری سعی بر آن دارد تا دیدهها، تجربیات و اتفاقات قابل لمس پیرامون خود را در صحنه به منصه ظهور برساند. "واقع نمایی" در آثار او موج میزند و مشخصه بعدی آثارش"ایرانی بودن" است.
مطمئناً واقع نمایی، یکی از سختترین وظایفی است که بر دوش هر هنرمندی سنگینی میکند. این که آثار زیادی هر ساله خلق میشوند؛ ولی فقط معدود آثاری زمان را درمینوردند، همانا ارتباط مستقیم با واقع نمایی اثر دارد. حتی ذهنیترین آثار نیز که ریشه در واقع نمایی فرد نویسنده یا اجتماع اطرافش نداشته باشد، به تدریج از گردونه آثار قابل بحث و تامل پاک میشود. شاید در طول یک قرن پنج یا 10 یا 20 اثر بیشترین زمینه ماندگاری را در خود داشته باشد و مابقیِ آثار با بهرهگیری از اصول تصنعی و پیروی از کلیشههای سرگرم کننده و درگیر شدن با تکنیکهای عجیب و غریب و بسیاری از مسائل دیگر، از جدی بودن و ماندگاری فاصله میگیرند.
علیرضا نادری با اولین نمایش رسمی خود که در سال 74 و به نام"پچپچههای پشت خط نبرد" در جشنواره دانشجویی اجرا شد، بیانگر این نکته اساسی بود که علاقهمندی بسیاری به رآلیسم در صحنه دارد. رآلیسم او بدون الگوپذیری از دیگران و با استناد به شخصیتها، موقعیت و اتفاقات به وقوع پیوسته در چهارچوب جغرافیایی کشورمان، کاملاً ایرانی مینماید. شاید خیلیها بودهاند که در ایران متنهای رآلیسم نوشتهاند ولی این متنها کاملاً تصنعی جلوه کرده است؛ چون محتوا و شخصیتها و حتی موقعیتها، نسخهبرداری از همان آثار غربی بوده است.
علیرضا نادری در زمان آغاز جنگ تحمیلی در میدانهای نبرد علیه دشمن حضور داشته است. همین تجربه حضور در میدان جنگ دلالت بسیاری بر حقایق موجود در آن جا داشته است. لمس زندگی با تمامی فراز و نشیبها، تلخیها و شادیها و اتفاقات ناگوار میتواند زمینه ساز خلق آثار شگرف و ماندگار باشد. شاید شکل بروز این واقعیتها در هنرمندان متفاوت باشد؛ اما لمس زندگی نقش اساسی در عمیق بودن و سطحی شدن اثر دارد. مسلماً ساموئل بکت و هارولد پینتر متکی به واقعیتهای اطراف خود بودهاند و واقع نمایی آثارشان در شکلهای انتزاعی و غیرمتعارف بروز پیدا کرده است. البته این نوع واقع نمایی نیز با توجه به سلوک تاریخی و فلسفی آثار هنری به چنین فرآیندی تن داده است.
علیرضا نادری خود را یک ایرانی میداند. ایرانی بودن برای گریز از بیگانه پرستی نقش مهمی در هویت نگارنده و دنیای او دارد. امروز آثار خارجی و نویسندگان بی شمارِ آن، الگوی نویسندگان ایرانی شدهاند و این در هم تنیدگی تا سرحد ویرانی آثار ایرانی پیش رفته است. آن چه نویسندگان ایرانی مینویسند، نسخههای دستِ چندم آثار فرنگی محسوب میشود و به همین دلیل وقتی خود خارجیها آثار ایرانی را به قصد ترجمه مورد مطالعه قرار میدهند، حالت تدافعی به خود میگیرند. تجربه تکنیکی و پرداخت موقعیتهای مشابه آثار درجه اول اروپایی و آمریکایی در آثار ایرانی مانع از نفوذ آثار ادبی کشورمان در خارج از مرزهای جغرافیایی شده است.
تئاتر ایران بیشتر از داستان و شعر به نمونههای غربی وابستگی دارد. بنابراین نمایشنامهنویسان ما نمیتوانند به راحتی خود را از الگوهای غربی برهانند. حتی وقتی قرار است یک متن کمدی ایرانی نوشته شود، حضور"مولیر" و"کمدیا دلارته" در آن اجتناب ناپذیر است؛ در صورتی که کمدی ایرانی باید از ضوابط و شرایط محیطی خود تبعیت کند. رنگ و بوی ایرانی باید در شخصیتپردازی، زبان و فضاسازی آن موج بزند.
برای آن که بحث اصلی به بیراهه نرود، باید به نمونه آثار علیرضا نادری به عنوان نویسنده ایرانی و با گرایش رآلیسم تاکید شود. علیرضا نادری با سماجت و رشادت"پچپچههای پشت خط نبرد" را به صحنه آورد و باعث تعطیلی جشنواره تئاتر دانشجویی به مدت یک سال شد و در همان سال نیز از شب دوم اجرا نشد و اجراهای به اصطلاح ضد جنگ نیز از مجموع برنامههای جشنواره تئاتر دانشجویی پاک شد.
مطمئناً دیدنِ یک واقعیت غیرقابل کتمان، همان طور که برای خیلیها جاذبه ایجاد میکند، برخی نیز حالتِ تدافعی نسبت به آن پیدا میکنند. به قول عام، حقیقت تلخ است و برخی از آدمها با دیدنِ یک امر حقیقی علیه آن طغیان میکنند و در نوع مودبانهترش موضع منتقدانه میگیرند. علیرضا نادری از همان ابتداییترین گام حرفهایاش با موافقان بسیار و مخالفان اندک روبرو شد.
بعدها این نمایش در جشنواره سال 80 تئاتر فجر و در سال 81 اجرای عمومی داشت. در سال 80 همچنین یک نمایش مقتدر و محکم به قلم علیرضا نادری تحت عنوان، "سعادت لرزان مردمان تیره روز" به اجرا در آمد.
در این نمایش نیز رآلیسم ایرانی به شکل جذاب و باورپذیری موج میزند؛ یک خانواده که بر اثر فقر مبرم رو به انحطاط و نابودی بود و هیچ بهانهای نمیتوانست این مهرههای از هم پاشیده را برای دقایقی کوتاه در کنار هم قرار دهد. سعادتِ لرزان در این موقعیت به فنای اهل خانه میانجامد. آن چه علیرضا نادری را در این متن برجسته میکند، نوع نگاهش است. او به نحو مطلوبی بر فقر و نبودهای اقتصادی و آسیبهای ناشی از آن واقف است. لمس زندگی قشر پایین در محلههای اسلامشهر و در همجواری با مردمان آن جا به دلیل معلمی و حضور سر کلاسهای درس، زمینهساز چنین موقعیتی بوده است. آن چه علیرضا نادری میگوید به دل مینشیند برای آن که با پوست و گوشت و خون لمس شده است.
فقر نیز یک واقعیت ترسناک برای جامعه ایرانی است و ریشه بسیاری از ناهنجاریها و تیرهبختیها در همین کلمه سیاه و چرکین وجود دارد. میزان فقر در جامعه در حال توسعه ما هنوز هم بالاست و این واقعیت تلخ زمانی به شیرینی میانجامد که موقعیت، طور دیگری رقم بخورد. ایرانی بودنِ علیرضا نادری نیز به درک دنیای اطرافش برمیگردد و او در این مسیر از ایسمهای فلسفی، سیاسی و ادبی غربی پرهیز میکند. نمیخواهد خود را در چنبره رآلیسم سوسیالیستی اروپای شرقی خفه کند؛ بلکه آزادانه به تجربهها و اتفاقات محیط خودش میپردازد. او خود را در گوشهای مسکوت قرار میدهد تا صدایش آزار دهنده نباشد و ردپایش مانع از پذیرش میزانسنها نگردد. همین نوع برخورد با عناصر در جهت گیری شخصیتها و موقعیت بدون واسطه خالق اثر به واقع نمایی قابل درکی میانجامد. درک موقعیت به پذیرش علیرضا نادری ختم میشود و همین عاملی برای باور واقعیتهای ناخوشایند جاری و ساری در جغرافیای کشورمان خواهد شد.
علیرضا نادری با تانی و طمأنینه دست به قلم میبرد و از افشاگری بی ریشه و غیر اصولی میپرهیزد. او میخواهد به جنگ نابرابریها و بی عدالتیها برود ؛ پس ناگزیر باید متکی به سلاح آگاهی باشد. او از شعار و جزم اندیشی و تعصب کورکورانه و افراطی گری دوری میکند تا با تکیه بر اصولِ انسانی، بهتر بتواند به حقایق ملموس زندگیاش بپردازد.
در مابقی آثار نادری نیز پیروی از رآلیسم ایرانی موج میزند. وقتی او به سراغ موضوعات تاریخی مانند"اطلسی نو بر شندره کهنه شهرزاد"، "چند و چون به چاه رفتن چون"، "این قصه را ایرانیان نبشتهاند" میرود، از چنین فرآیندی پیروی میکند تا باز با چنین رویکردی مسائل امروز را در پیچ و تاب مسائل تاریخی ایران زمین مورد کنکاش آگاهانهتر قرار دهد. مسلماً تعهد اجتماعی نیز در رد و بدل شدن اطلاعات حقیقی صورت میگیرد و رساله حقیقی زمانی توسط نویسنده به بار مینشیند که از سطحینگری و بازیهای غیر متعارف زبانی و تکنیکی پرهیز شود.
این رویکرد به همین ترتیب در تمامی آثار علیرضا نادری تعمیم مییابد تا از او یک چهره منطقی و قابل درک بسازد و به راحتی بتوان دربارهاش گفت:«رآلیسم علیرضا نادری ایرانی است.»