پرده اول نمایشنامه شب بیست و یکم ، نوشته محمود استاد محمد
پرده اول [ نیمة یکی از روزهای گرم و خفقان آور تابستان است ، فریدون و فرخ ، هر کدام در گوشه ای نشسته اند و برات و رحم خدا ، زوایای اتاق را به رسم مفتشان می کاوند ، رختخواب و کاسه و بشقاب و قاشق و ظرف آبخوری و کتاب و هر چیز ...
پرده اول
[ نیمة یکی از روزهای گرم و خفقان آور تابستان است ، فریدون و فرخ ، هر کدام در گوشه ای نشسته اند و برات و رحم خدا ، زوایای اتاق را به رسم مفتشان می کاوند ، رختخواب و کاسه و بشقاب و قاشق و ظرف آبخوری و کتاب و هر چیز دیگری که در یک اتاق ممکن است وجود داشته باشد در وسط اتاق ریخته اند و زیر فرش ها را تفتیش می کنند که در همین حال صدای امیر اسعد خان و علی گیل گیلی از خارج اتاق شنیده می شود ، که امیر اسعد خان کتک می زند و علی گیل گیلی کتک می خورد ، این داد و بیداد می کند و آن آه و ناله . برات به محض شنیدن صدا با عجله از اتاق خارج می شود ولی شدت عجله اش باعث دستپاچگی و دستپاچگی باعث فراموشی اش شده و در اتاق را پشت سرش قفل نمی کند . ]
برات [ ضمن خروج ] مثل این که کار اینا بالا گرفت .
فریدون [ به محض خروج برات ] سیاه شدن ، همه شون سیاه شدن و با دست خودشون علی گیل گیلی رو آوردن تو حیاط .
فرخ [ بر خلاف فریدون مأیوس است . ] دارن شهیدش می کنن .
فریدون خب بکنن ؟!
فرخ الکی که نمی ندازنش زیر چک و لگد .
فریدون تو خیال می کنی آقا جون نمی تونه از یکی از قاچاق فروش های تیر تهرون جنس بگیره ؟
فرخ وقتی تموم سوراخ سنبه هاشو بگرده ...
فریدون تا حالا صد دفعه مأمورا گشتن .
فرخ هیچی هم پیدا نکردن ؟
فریدون نکردن .
فرخ یه حرفی می زنی نشدنی .
فریدون منم می دونم نشدنیه اما علی گیل گیلی شدنیش می کرده . واسه این که قاچاقشو نه تو دوبل شلوارش می ذاره ، نه تو آستر کتش . آب بندیش (١) می کنه و می ذارتش ... [ با دست گلویش را نشان می دهد . ] این جا .
[ از شروع صحبت فریدون و فرخ ، با خروج برات ، فریدون به سمت در پستو رفته و میخ های کتیبه آن را با نوک چاقو بیرون می کشد . با کشیدن چند میخ قسمتی از کتیبه بر آمده و فریدون با انگشت از پشت آن چند اسکناس را بیرون می کشد . ]
فریدون این چقده ؟
فرخ نمی دونم .
[فریدون با عجله اسکناس ها را شمرده و مقداری از آن را برداشته و بقیه را سرجایش می گذارد . اسکناس ها را به فرخ می دهد و او را روبروی در ورودی می کشاند . ]
فریدون اینو بگیر و از این جا تکون نخور . [ ناگهان فکری به سرش زده و با ترس و نا امیدی ] برات درو بست ؟ [ آرام به طرف در می رود و از لای درز در ، زبانه قفل را نگاه می کند و ناگهان با فریادی از روی خوشحالی چرخی می زند . ] به این می گن پانشاطی ، (٢) قول بهت می دم تا دو دقیقه دیگه علی گیل گیلی وسط همین اتاق یه پنج گرمی بذاره کف دستت .
[ از شروع صحبت فریدون و فرخ ، با خروج برات ، صدای امیر اسعد خان و علی گیل گیلی شنیده می شد ، ولی از دوردست . به محض ورودشان به داخل حیاط ، فرخ به انتظار ورود علی روبروی در ورودی و فریدون پشت پنجره می ایستد . ]
امیر اسعد خان [ ضمن کتک زدن علی گیل گیلی با فریاد ] می زنم ببینم چه غلطی می تونی بکنی ، این قدر می زنمت تا بگی از صبح تا حالا تو این کوچه چیکار داری ، سر کدوم یکی از باباهات تو این کوچه چاله که صبح تا حالا داری این سر و اون سر کوچه رو پایین بالا می شی ؟ علی اگه می خوای کتک نخوری بگو چیکار داری ؟ چی از جون بچه های من می خواین ؟ چرا دست از سرشون ور نمی دارین بی پدرا ، به خاک سیاه نشستم رو اصل شما نشستم ، تف تف خاص و عام شدم رو اصل شما شدم . بچه هامو شما عملی کردین . شما هرویین گذاشتین دهنشون پدرسگ های شهر نویی ، شما این نونو گذاشتین تو کاسه شون ژتون فروش های پنبه جمع کن ، تنبونتونو می کنم . کاری می کنم که مردم این محل و محل های دور و بر واسه صدقه دادن ده تا کوچه رو زیر پا در کنن و یه هرویینی پیدا نکنن ، زاغه خواب های سگ بغل کن . در آخورتونو گل می مالم ولد سگ ها . آبشخورتونو خشک می کنم . [ علی خود را از دست امیراسعد خان رهانیده و بعد از یکی دوبار چرخیدن به دور حیاط ، خود را به صحنه می اندازد . ] بگیرینش ، بگیرین نذارین در ره ، بگیرش برات ، رم خدا کجا رفته ؟ اون کدوم گوریه ؟ برو صداش کن ، برین بکشیدش بیرون .
علی گیل گیلی [ ضمن کتک خوردن با آه و ناله ] امیر اسعد خان بزرگ تر مایی ، آقای مایی ، اما نزن ، نزن امیر اسعد خان من رو حساب موهای سفیدت کتک می خورم و هیچی نمی گم آ ، نزن ، نذار رومون تو روی هم واز شه ، می ذارم می رم نزن ، تو رو سید الشهدا نزن . دیگه کلامم تو این محل بیفته نمی آم وردارم . جان امام حسین نزن . [ به برات ] دِ آخه مصب ندار تو یه کاری بکن داره شهیدم می کنه ، امیر اسعد خان نزن ارواح پدرت نزن ، [ به برات ] دِ آخه نامسلمون چرا وایسادی ؟ داره یه مسلونو کافر کش می کنه ، چرا جلوشو نمی گیری ؟ [ می گریزد . ]
[ علی گیل گیلی با بالاتنه لخت که آثار نشستن چوب بر آن دیده می شود ، بدون کفش و جوراب سراسیمه خود را به داخل اتاق می اندازد و به محض ورود ، فریدون چفت در را انداخته و باز به پشت پنجره می رود . علی رودر روی فرخ قرار گرفته است و با یک تک سرفه بسته ای از گلو به دهانش می پرد و از دهان به کف دستش . در تحویل بسته به فرخ مردد است و از فریدون اجازه می گیرد . ]
علی گیل گیلی آره ؟
فریدون [ به علی ] چرا لفتش می دی بده دیگه .
علی گیل گیلی [ بسته را به فرخ می دهد . ] دستت سپرده .
فرخ چند تاس ؟
علی گیل گیلی پنج گرم .
فرخ ترازویی ؟
علی گیل گیلی حق (٣) تر از این گیرت نمی آد .
فرخ دمت گرم . [ پول را به علی می دهد . ]
علی گیل گیلی چقده ؟
فرخ بذار جیبت درسته .
[ با شنیدن صدای پای برات و رحم خدا ، علی خود را به آه و ناله می زند . ]
علی گیل گیلی شهیدم کرد ، تو بمیری محض خاطر تو بود ...
برات [ از پشت در ] واز کن علی .
رحم خدا [ از پشت در ] واز کن من خودم ردت می کنم بری .
علی گیل گیلی به خدا اگه واز کنم ...
برات درو می شکنم ها .
امیر اسعد خان آره بشکن ، درو بشکنین .
رحم خدا بازکن نذار درو بشکنم .
علی گیل گیلی مثلاً اگر بشکنی چطور می شه ؟
پانوشت ها:
!ـ به پیچیدن مواد مخدر، به خصوص هرویین در یک ورق مشمعی به نوعی که آب در آن نفوذ نکند، آب بندی گفته می شود.
٢- پانشاط در برابر پاسوخت یا پابد به کار می رود.
٣- در کار قاچاق مواد مخدر لغت حق به عنوان یک اصطلاح کاربردی بسیار دارد، خاصه در قاچاق هروئین که توزین آن، معمولا در حضور مشتری انجام نمی شود. به همین دلیل مقدار هروئینی که در یک بسته وجود دارد اگر از نظر توزین دقیق باشد حق خوانده می شود.