در حال بارگذاری ...
در قبرستان کانه مارا چه می‌گذرد؟

جایی که استخوان مردگان سخن می‌گویند

ایران تئاتر - بهنام حبیبی: در دهکده‌ای در ایرلند، رسم بر این است که استخوان مردگان را از قبر بیرون می‌آورند و آنها را خُرد می‌کنند.

دهکده‌ای در ایرلند، قبرکنی دارد به نام "مایکل دات" که بر طبق وظایفش می‌باید قبر مردگانی را که هفت سال از تاریخ دفنشان گذشته است، بشکافد و استخوان مردگان را بیرون بیاورد و آنها را از قبرستان خارج نماید تا فضای کافی برای مردگان جدید به وجود آید. داستان از جایی آغاز می‌شود که "مری" پیرزنی که از دوستان قدیمی "میک" (مایکل دات) است به خانه‌ی او می‌آید. "مری" مثل همیشه به بهانه‌ی دید و بازدید نزد "میک" می‌آید و به همین بهانه، در کنار "میک" قدری نیز مشروب می‌نوشد. پیرزن که پیوسته از روابط عجیب و غیرقابل باور پسران و دختران نوجوان امروزی گله مند است، تلاش دارد تا خود را فردی مبادی آداب و معتقد به اصول دینی و مذهبی جلوه دهد، اما "میک" با بی‌پروایی با بازگویی حضور همیشگی "مری" در قمارخانه‌ها و همچنین روش‌ها و رسوایی‌های خنده‌آور او در تقلب‌های قمار، او را به سُخره می‌گیرد. اما آن چه درواقع منظور حضور "مری" در خانه‌ی "میک" است، کنجکاوی زنانه‌ی او درباره‌ی سرنوشت استخوان‌های مردگانی است که "میک" از دل خاک بیرون می‌آورد.

او با کنجکاوی زیادی، پی در پی پرسش‌هایی را برای اعترافگیری از "میک" مطرح می‌کند تا "میک" را مجبور به دادن پاسخ نماید. با ورود دوست مشترک آنها یعنی "مرتی"، پسر جوانی که از نظر عقلی دارای توانایی کامل نیست، "مری" یار جدیدی در سؤال‌پیچ کردن "میک" می‌یابد. "مرتی" که او نیز همکار "میک" است، مانند "مری" تلاش دارد تا از سرنوشت استخوان‌های مردگان قبرستان دهکده‌شان آگاه شود. با اعلام "مرتی" درباره‌ی محل جدید کارشان در نبش قبر و بیرون کشیدن استخوان مردگان در قسمت جنوبی قبرستان دهکده، و اشاره به این موضوع که قبر "اونا" زن درگذشته‌ی "میک" نیز جزو آنهاست، داستان به پرسشی تازه یعنی داستان قتل زن "میک" برمی‌خورد.

گویی این پرسش، هفت سال است که نقل مجالس و گفت‌وگوهای مردم دهکده است. "میک" نیز بیان می‌کند که زنش را نکشته است و تنها با او مشاجره کرده است. "میک" و "مرتی" پس از شکافتن قبر مردگان سمت جنوبی قبرستان، استخوان‌ها را به خانه‌ی "میک" می‌آورند و پس از نوشیدن مشروب، به خُرد کردن آنها با پُتک می‌پردازند. در این میان، "تامس اندلس" پلیس دهکده با برگه‌ای از راه می‌رسد و از "میک" می‌خواهد تا با نوشتن و امضای اعتراف خویش درباره‌ی قتل "اونا"، به این معمای هفت ساله پایان دهد. "میک" نیز این کار را می‌کند ولی "مرتی" با ورد خویش و بازگو کردن دستورات "تامس" به او، پلیس دهکده را درباره‌ی قتل "اونا" رسوا می‌کند و عقربه‌ی ظن به قتل را به سمت او می‌چرخاند.
"جمجمه‌ای در کانه مارا"، داستانی جنایی از پرسوناژهایی با شخصیت بیرونی است. مردمانی که در عین تظاهرشان به زیرکی، از فطرتی ساده و بی‌آلایش برخوردارند و در رویارویی با جزئیات زندگی‌شان، چندان پیچیده به آنها نمی‌نگرند. "میک" هنوز در برخورد با داستان قتل همسرش در پی یافتن پاسخی است که شاید "مرتی" در پایان داستان با رسوایی "تامس" سرنخ جدیدی به او می‌دهد. 
کارگردانی "جمجمه‌ای در کانه مارا" نمایشی قابل قبول را برای تماشاگرش به روی صحنه می‌برد. ترکیب رویدادها و دیالوگ‌های نمایش نیازمند میزانسن و ایجاد فضاهای اکت و مکث بیشتری است تا خلأ به وجودآمده در ذهن تماشاگر برای کشف حقایق را با دستیابی به حقیقت پُر کند. دراماتورژی داستان، برای ایجاد فضایی وهم‌آلود و سرشار از تعلیق خوب است ولی پررنگ‌تر شدن فضاهای کشمکش ذهنی تماشاگر با پرسش‌های مطرح‌شده، نیازمند تأکیدگذاری بیشتری بر واژگان، دیالوگ‌ها و موومان های صحنه‌ای و همچنین پرداخت بیشتری در خروج از یکنواختی نمایش است. اگرچه میزانسن های سطحی کار در حد خوبی‌اند ولی نیاز به آفرینش تابلوهای صحنه‌ای بیشتری احساس می‌شود.
"جمجمه‌ای در کانه مارا" از بازیگری بازیگران خوبی بهره می‌برد. بازیگران، کارکترهای مربوط به خود را خوب شناخته‌اند و تلاش در ایفای شخصیت‌های خود دارند که البته کمی دراماتورژی در بیان، می‌تواند افت و خیزهای بهتری در ترکیب بازی آنها با میزانسن های صحنه‌ای‌شان به وجود آورد.
طراحی صحنه، دکور و اکسسوار "جمجمه‌ای در کانه مارا" رئالیستی و در حد خوبی است. کارگردان نیز از وجود اکسسوار صحنه نهایت بهره را در ایجاد میزانسن های همسو با متن می‌برد. بهره‌گیری از افکت‌های دیداری و شنیداری اگرچه به جذابیت‌های کار افزوده است ولی همچنان نیاز به بهره بردن بیشتر از نور، موزیک، و افکت‌های رئالیستی احساس می‌شود.




مطالب مرتبط

نظرات کاربران