پایان نامشخص(یا ایهامِ در پایان نمایش) جزء ویژگیهای نمایش بزرگسالان، به ویژه نمایش مدرن است که تماشاگر را به استدلال فرا میخواند و برای نمایش کودک و نوجوان نامناسب به نظر میرسد زیرا مخاطب هنوز در این سن به این درجه از استدلال دست نیافته تا با قدرت اندیشه خود به رازگشایی عناصر جهان بپردازد.
پایان نامشخص(یا ایهامِ در پایان نمایش) جزء ویژگیهای نمایش بزرگسالان، به ویژه نمایش مدرن است که تماشاگر را به استدلال فرا میخواند و برای نمایش کودک و نوجوان نامناسب به نظر میرسد زیرا مخاطب هنوز در این سن به این درجه از استدلال دست نیافته تا با قدرت اندیشه خود به رازگشایی عناصر جهان بپردازد.
هومن نجفیان:
جنگ و دنیای کودک و نوجوان
اکنون 16 سال از جنگ تحمیلی میگذرد و کودکان و نوجوانان بسیاری متولد شدهاند که تجربه عینی از جنگ ندارند، اما چگونه میتوان این تجربه را در اختیار آنان قرار داد.
میخواهیم از گذشته خود برای کودکان و نوجوانان سخن بگوییم، اما چگونه باید گفت و از کجا باید شروع کرد؟
این پرسش، یکی از اساسیترین مباحث نمایشنامهنویسی جنگ است. نویسنده بزرگسال قصد دارد تجربهای که خاص هم نسلان اوست را برای نسلی دیگر بیان نماید؛ نسلی که اگر چه در همان سرزمین پای به عرصه وجود نهادندهاند، رویدادهای دیگری را تجربه میکنند و دغدغههای دیگری دارند.
به عنوان مثال کامپیوتر و اینترنت بخشی از دغدغههای کودک و نوجوان نسل امروز به شمار میآید. کودک و نوجوان امروز میخواهد معنای ارتباط جهانی، نرمافزارها و ناشناختهها را کشف کند و حال، نویسنده قرار است برای این کودک و نوجوان از مردانی سخن بگوید که بخشی از زندگی خود را در مواجهه با صفیر گلولهها و بخش دیگری را در اسارتگاهها سپری کردند.
اما این ارتباط چگونه امکانپذیر است؟ نویسنده نمایش زنگ خاطرات نرگس بر این باور است که باید میان نسل پس از جنگ(نرگس) و نسل جنگ(پدر نرگس) تعاملی انسانی را برقرار نماید.
نمایش زنگ خاطرات نرگس براساس این نگرش طرح ریزی شده است. او نمایش خود را براساس زندگی یک دختر 9 ساله طرحریزی میکند. نرگس شناختی از یک وضعیت جنگی ندارد، اما میداند که پدرش یک رزمنده است و به جبهه جنگ اعزام شده. نرگس از غیبت پدر خود رنج میبرد و آمدن او را انتظار میکشد. در نمایش زنگ خاطرات نرگس میبینیم که موضوع جنگ تا اندازه غیبت پدر و دوری از فرزند خلاصه میشود. این موضوع بسیار حایز اهمیت است؛ زیرا کودک و نوجوان(مخاطب امروز) تجربهای پیرامون این مسئله جنگ ندارد، او در زندگی خود با آن مواجه نیست.
اما کودک تماشاگر، موضوع غیبت پدر و فرزند را میتواند درک کند؛ زیرا برای کودکان بارها این حادثه شکل گرفته است که پدر دیر به خانه میآید و کودک نسبت به این دوری احساس بیقراری میکند. نوجوانِ تماشاگر، میتواند با نگاه گستردهای به مبحث غیبت پدر از فرزند نگاه کند. اندوهی که در نتیجه این دوری نصیب فرزند میشود را درک کند.
نوستالژی بزرگسالان یا نمایش کودک و نوجوان؟
به این نکته توجه کنید: نویسنده به عنوان یک فرد، پیشینهای را در ذهن دارد. او دوران کودکی خود را گذرانده است و اکنون به عنوان بزرگسال به گذشته خود مینگرد. نگاه این نویسنده بزرگسال به دوران کودکی خود یک نگاه نوستالژیک است. این نگاه برای هم نسلان نویسنده قابل فهم است، اما این گذشتهگرایی، برای کودکان و نوجوانان معنایی ندارد. به زبان روشنتر این نگاه نوستالژیک در نمایش کودکان و نوجوان جایگاهی ندارد.
نرگس کیست و در کجای جهان زندگی میکند؟!
این کودک 9 ساله در خانهای زندگی میکند که برای کودک و نوجوان امروزی باورپذیر نیست. ممکن است یک بزرگسال نسبت به این خانه قدیمی یک احساس نوستالژیک داشته باشد اما کودک و نوجوان نمیتواند این احساس را درک کند.
فرد بزرگسال در هنگام تماشای اثر نسبت به موضوع اثر(جنگ) نیز یک احساس نوستالژیک دارد که این احساس روحی و روانی با ساختار فیزیکی معماری خانه تناسب دارد. اما فراموش نکنید نمایش زنگ خاطرات نرگس نمایش کودک و نوجوان است و این نمایش برای این گروه سنی طراحی و اجرا شده است.
نرگس در یک خانه قدیمی زندگی میکند و با مشاهده خانه او میتوانید به ویژگیهای معماری خانه کهن پی ببرید. اما کودکان و نوجوانان تماشاگر با این خانه بیگانهاند. آنها با این نوع خانه، امروزه تنها در قصههای فولکلور مواجه میشوند. بنابراین با نگاهی عقلایی به این خانه نگاه میکند. کودکان و نوجوانان امروزی، کوچکترین احساس عاطفی نسبت به این خانه ندارد؛ زیرا در این نوع از خانهها زندگی نکرده است. خانه نرگس برای کودکان و نوجوانان امروزه، فاقد معناست. آنان احساس نمیکنند که بتوانند در این نوع خانه زندگی کنند و با آن فضا یک ارتباط عاطفی برقرار نمایند.
ما مشاهده میکنیم که طراحی فضای نامناسب صحنه، تماشاگر را از نمایشی بیگانه میسازد و یک فاصلهگذاری ناخواسته را ایجاد مینماید.
از این نکته که بگذریم به ویژگیهای جامعه شناسانه اثر دست مییابیم که برای کودک و نوجوان امروزی، فاقد معناست. اما چنان که اشاره کردیم این موقعیت اجتماعی برای فرد بزرگسال یک فضای نوستالژیک را ایجاد مینماید. به این اشارات توجه نمایید: دایی نرگس یک دوچرخه زنگدار دارد. او هر روز به خانه نرگس میآید و زنگ دوچرخهاش را به صدا درمیآورد و نرگس با شنیدن صدای زنگ، سرخوش به کنار در میرود. دایی، با آن دوچرخه زنگدار در کوچهها رکاب میزند و به مردم کوچهها هندوانه میفروشد.
این اشارات برای یک فرد بزرگسال شاعرانه است؛ زیرا احساس نوستالژیک او را بیدار میکند، اما این فضاسازی برای کودک و نوجوان تماشاگر، فاقد معناست. کودک و نوجوان نمیتواند احساس فرد بزرگسالی را درک نماید که یک دوچرخه دارد و به جای زنگ در، زنگ دوچرخهاش را به صدا درمیآورد و انتظار دارد اهل خانه، در را به روی او باز کنند.
تئاتر بزرگسالان، یا تئاتر کودک
کارگردان در برخی از لحظات نمایش این نکته را از یاد میبرد که در حال کارگردانی نمایش کودک و نوجوان است. به عنوان مثال:"علی فرحناک" بازیگر نمایش، در اولین حضور خود در نمایش، با گویش آذری سخن میگوید. او خود را به عنوان یک پستچی به تماشاگران معرفی مینماید؛ اما در صحنه بعد از آن، فرحناک با تغییر لهجه خود را به عنوان یک فرد آبادانی به تماشاگر معرفی میکند و ادعا میکند که دوست داییِ نرگس است و برای نرگس نامهای آورده است و در صحنه بعد از آن، این بازیگر دست خود را باندپیچی مینماید و با لباس آزادگان جنگ وارد صحنه میشود و تماشاگر در مییابد که او به تازگی از اسارتگاه نیروهای بعثی آزاده شده است به زبان روشنتر، بازیگر در زمانی اندک اطلاعاتی را به تماشاگر کودک ارائه میدهد و این اطلاعات در حافظه او ثبت میشود اما در زمانی که تماشاگر در حال پردازش اطلاعات است ناگهان اطلاعات جدیدی به او منتقل میشود، که با اطلاعات قبلی در تضاد است. این انباشتگی اطلاعات باعث ابهام تماشاگر میشود.
به این نکته توجه نمایید که نمایش برای گروه سنی کودک و نوجوان اجرا میشود و سن مخاطبان از(7 تا 15 سال) است و این شیوه بازیگری(بازی بازیگر در نقشهای متضاد) تنها برای نمایش بزرگسال مناسب است. در این شیوه بازیگر بدون آنکه پیش زمینهای ذهنی را برای تماشاگر بچیند ناگهان تغییر ماهیت میدهد و تماشاگر کودک و نوجوان علت تغییر رفتار او را درک نخواهد کرد و دچار حیرت میشود. مخاطب برای درک این مسئله، نیازمند به یک حافظهی تئاتری است، اما این تجربه تئاتری برای تماشاگر کودک و نوجوان فراهم نیست. نکته دیگر آنکه تماشاگر همزمان با دیدن و شنیدن اطلاعات، باید بتواند آن را تحلیل و پردازش کند؛ که تماشاگر کودک و نوجوان این تجربه را ندارد.
پایان بندی: پایانبندی نمایش اطلاعاتی را در اختیار تماشاگر قرار میدهد، اما نمیتواند این اطلاعات را متمرکز نماید این نکته باعث هجوم اطلاعات کاذب در نمایش و باعث پدیدآمدن ابهام میشود. تماشاگر تا پایان نمایش نمیداند که چرا"علی فرحناک" سه بار بر روی صحنه حضور مییابد و در هر حضور خود نقابی را بر چهره خود میزند و پیش از آن که راز او برای تماشاگر بازگو شود، نمایش به پایان میرسد. در حالی که نمایش کودک و نوجوان باید پایان روشنی داشته باشد تا تماشاگر دچار ابهام نشود. پایان نامشخص(یا ایهامِ در پایان نمایش) جزء ویژگیهای نمایش بزرگسالان، به ویژه نمایش مدرن است که تماشاگر را به استدلال فرا میخواند و برای نمایش کودک و نوجوان نامناسب به نظر میرسد زیرا مخاطب هنوز در این سن به این درجه از استدلال دست نیافته تا با قدرت اندیشه خود به رازگشایی عناصر جهان بپردازد.