گوش کن نمایشی است که داستان آن با حرکت بطئی و رمزگشایی طولانی پیش میرود اما باعث کسالت مخاطب نمی شود. مخاطب با گشوده شدن هر گره از این اثر آن را مشتاقتر پی میگیرد.
گوش کن نمایشی است که داستان آن با حرکت بطئی و رمزگشایی طولانی پیش میرود اما باعث کسالت مخاطب نمی شود. مخاطب با گشوده شدن هر گره از این اثر آن را مشتاقتر پی میگیرد.
افسانه نوری:
اساس تعاریف مختلفی که از فمینیسم شده بر موقعیت فرودست زنان در جامعه و تبعیضی است که به دلیل جنس خود با آن رو به رو میشوند. تمامی انواع فمینیسم، به منظور کاهش این تبعیض و در نهایت غلبه بر آن، خواهان تغییراتی در نظم اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگیاند.
در یک تعریف عام از تئاتر فمینیستی می توان گفت که نوعی از تئاتر است که از دید زنانه، سیستم و فرهنگ مردسالارانه حاکم بر جوامع را زیر سوال میبرد.
این تئاتر ضرورت به زیر سوال کشاندن تعاریف غالب و پیش شرطهای تاریخی از یک سو و موضوع قرار دادن"زن" یا لااقل رسیدن به نگاهی و تعریفی دیگر از زن در تئاتر از سوی دیگر را مبنای کار خود قرار میدهد.
در نمایش گوش کن با زنی روبرو هستیم که تا نیمه نمایش لزوم اعتراض به وضعیتی را که در آن قرار دارد درک نمیکند. ناهید(شخصیت زن نمایش) در جهانی گرفتار شده است که در آن شتاب ، از هم گسیختگی و فشار در ترکیب و تقابل با هم قرار دارند. جنون سرعت به جایی رسیده است که ناهید هرگز نمی تواند از ناراحتیهای بیژن سر در بیاورد. بیژن به قول ناهید سر بر شانه او گذاشته و از او میخواهد که بخشیده شود، بیژن در حمام خانه در به روی خویش میبندد و گریه میکند و ناهید در تمام طول این مدت تصور میکند بیژن به پناهگاهی نیاز دارد. ناهید تلاش میکند تا نقش پناهگاه بیژن را به خوبی بازی کند، در حالی که خود در تمام مدتی که بیژن را دلداری میدهد به پناهگاهی مطمئن نیازمند است. تا زمانی که بیژن ناگهان غیبش نمیزند و ناهید با تلفنهای متوالی که به او میشود، نمیفهمد که بدهکار اصلی اوست؛ همچنان خوش خیالانه به بیژن و رفتارهایش اعتماد میکند. ناهید قربانی صِرف استثماری تحمیلی است که خود از آن خبر نداشته است. زمانی که تک تک طلبکاران بیژن به ناهید تلفن می زنند و به او میگویند که چک ها به نام اوست، ناهید می فهمد که بیژن او را فریب داده است.
نمایش از درگیریها و تناقضاتی میگوید که زنی تنها با آنها دست و پنجه نرم میکند. جهان شخصیت اول نمایش(ناهید)، جهانی است که در ابتدا به چشم مخاطب ایدهآل و عالی است (بدهیهایی که باعث شده شوهر ناهید، از بدهکارها فراری باشد و ناهید تصور میکند میتواند با کمکهای خود به بیژن او را و زندگیش را نجات بدهد). تنها زمانی که ناهید به زندان می افتد و اشتباهات شوهرش را تحمل میکند، بدون این که خود، نقشی در آنها داشته باشد، متوجه میشود که نه تنها از جانب بیژن حمایت نمیشود بلکه از طرف بقیه مردهایی که در زندگی او هستند نیز تهدید میشود. ترس و نا امنی زمانی به سراغ ناهید میآیند که او اعتمادش از همه چیز و همه کس سلب شده است.
هویت و اقتداری که ناهید توهم داشتن آن را با وجود زن بودن در سر میپروراند ناگهان دود میشود و به هوا میرود. مردی که ناهید به او بدهکار است از او چیزی دیگر میخواهد. داییاش پولِ چک بیمحل بیژن را میخواهد، مهران(دوست بیژن) از او حمایت نمیکند. مادر بیژن برای پسرش گریه میکند و توقع دارد ناهیدِ زندانی کشیده، بیژن را ببخشاید و.... تصورات خام ناهید ناپدید شدهاند. او دیگر برای نجات زندگی خود تلاش نمیکند. همه چیز به کندی و رخوت میگذرد. او به تلفنهای پی در پی طلبکاران گوش میدهد و سر انجام تصمیم میگیرد تا علیه بیژن اقدامی کند. ناهید راهی جز مبارزه برای گرفتن حق خود نمیبیند؛ همانگونه که هزاران زن معترض در جهان در جهت احقاق حقوق خود تلاش میکنند. نمایش گوش کن به همین موضوع اشاره میکند. با وجود این که ناهید درهم میشکند و در فضایی خفقانآور، بار تمام تحقیرها و سرزنشها را به دوش میکشد، سرانجام میتواند تصمیم بگیرد که خود برای خود کاری کند و اولین قدم او معرفی بیژن به طلبکاران است.
جایگاه پَست ناهید در خانواده، در محیط کار، در میان همسایهها، در میان طلبکاران و در جهانی که در آن نفس میکشد باعث میشود که او برای رفع و رجوع مشکلات، بدون هیچ یاری خواهیای تلاش کند، تا جایی که خود زیر بار تلاشهای نافرجامش درهم میشکند.
نمایش گوش کن نمایشی است در این راستا و معرفی فضایی این چنین از جمله اهداف این نمایش میباشد.
محاصره در جهان صداها
در نمایش گوش کن شاهد یک جور بحران هویت هستیم. ناهید نمیداند چه وقت چکها را کشیده و عجیب آن که هر کدام طلبکاران او را به نامی صدا میکنند. دکتر ترانه یغمایی، شهین، گوهر سالکی و... نامهایی هستند که او می شنود و با آنها درگیر میشود. ناهید در جهان اسامی و صداها سرگردان است.
از تمهیدات خوب رضایی راد آن است که برای نوشتن یک نمایش تک نفره از زنگهای تلفن که ناهید باید دائماً به آنها جواب بدهد استفاده کرده است. با حرفهای ناهید با تلفن لزوم تک گویی او رو به مخاطب احساس نمیشود و در ضمن از افتادن شخصیت در ورطه واگویه و حدیث نفس جلوگیری شده است. البته این به این معنا نیست که شخصیت این نمایش مجال حرف زدن درباره خود را نمییافت، بلکه صداها( زنگ تلفن، زنگ موبایل، زنگ آیفون، کوبیده شدن در، صدای همسایهها و صدای طلبکارها، دوستش، مادر، بیژن و... روی پیغام گیر تلفن ) او را یاری میکردند تا هم در راستای معرفی خود و هم در جهت پیشبرد داستان، ما را یاری کند. از نکات دیگر این اجرا این است که زمانی که ناهید با تلفن حرف می زند، از تخیل مخاطب برای ساخته شدن فضایی که آنطرف خط جریان دارد استفاده میشود، مخاطب میتواند حدس بزند که آدمی که آن سوی خط است کیست، کجاست و چطور حرف میزند. این به مخاطب کمک میکند تا جهان های ذهنی مختلفی را برای خود بیافریند و در فضای کلی اثر سهیم کند.
مینا حبیلی کارگردان این نمایش با استفاده سنجیده و به جا از عنصر صدا ما را با جهانی روبرو میکند که حتی در نبود ناهید نیز، صدای زنگهای آن خاموش نمیشود. گویی ناهید در بند صداهاست و آینده او را همین زنگهای مداوم و خاموشی ناپذیر تعیین میکنند.
ریتم نمایش تا زمانی که ناهید می فهمد بیژن چکها را به نام او کشیده است بسیار تند و شتابزده است. این شتابزدگی در بازی آسیه ضیایی (بازیگر نقش ناهید) نیز دیده میشود. از زمانی که ناهید احساس فریب خوردگی میکند و میفهمد که بیژن او را به دردسر انداخته، ریتم نمایش کند میشود.
اولین نقطه درهم شکستگی ناهید زمانی است که اولین طلبکار تلفن میزند و به او میگوید که چک به نام او بوده است. در اینجا ضیایی به خوبی فروپاشی شخصیت محکمی را که برای مخاطب ترسیم کرده بود، به تصویر میکشد. بازی او از این نقطه به بعد کم کم تغییر میکند. ترکیبی از سرخوردگی، تحقیر، بی اعتمادی، ترس و تنهایی در بازی او دیده می شود. احساسات مختلفی که در آن واحد همه با هم به مخاطب منتقل میشوند. این عدم اعتماد و احساس ناامنی تا جایی می رسد که ناهید برای رفتن دم در و صحبت با طلبکارها چاقویی را زیر چادرش پنهان میکند.
ناهید تصویری از قربانی بودن به مخاطب ارائه میدهد. بی اعتمادی مطلق او به جهان پیرامونش از همین جا نشأت گرفته است. او زنی است که به اذعان دیگران هر لحظه نامی دارد. ناهید خودش هم نمیتواند خود را بشناسد و به این تکثر نامها تن در میدهد. خوابگردی او هم در جهت پرورش این تکثر است. او در خواب راه میرود و عناوین مختلفی را که شوهرش برای او انتخاب کرده میپذیرد. او همه نامهایی را که بیژن به او داده در خواب بازی میکند و بعید نیست که امضاهای پای چکها را هم بیژن در حالت خوابگردی از او گرفته باشد.
نکته دیگری که در کارگردانی و بازیگری اثر، تأثیر به سزایی داشته، بازی ناهید با اشیاء در لحظات مختلف است. این بازی با اشیاء به راهی برای بروز درونیات بازیگر و در ضمن ایجاد یک نوع اضطراب و شتاب در بازی و حرکات بدل میشود. پس از این که ناهید موضوع چکها را میفهمد در تلاشی مذبوحانه هنوز با اشیائی چون خودکار، کاغذ، دسته چک، تلفن (همه اشیاء مربوط به ماجرای بدهکاریاش) بازی میکند، اما دقیقاً پس از این که مجبور میشود مدتی را در زندان بگذراند و به خانه بازگردد؛ علاوه بر کندی و رخوتی که همه حرکات او را در بر گرفته، بازی او با اشیاء نیز، بسیار کم میشود و یا محدود به اشیاء جدیدی چون لوازم آرایش، مانتو و دسته کلید میشود.
استفاده از رنگ لباس بازیگر نیز در خور توجه است. قبل از به زندان رفتن ناهید با زنی اکتیو روبروییم که لباسی زرشکی بر تن میکند، شتابان حرف می زند و اطمینان دارد که همه مسائل سر و سامان خواهند یافت، اما پس از دستگیری ناهید زنی را میبینیم که لباسی به رنگ آبی تیره با دامن و روسری سیاه بر تن دارد و حتی در بند مرتب کردن سر و وضع خود نیست. بی قیدی و افسردگی توأم با اضطراب از خصوصیات شخصیت نمایش در این بخش است.
اما وجود این دو فضای متضاد ( شتابزدگی در تضاد با کندی، رنگ شاد در تضاد با رنگ تیره) در بازی و کارگردانی از آنجا ناشی میشود که نمایش ظاهراً به چند تکه تقسیم شده است. نمایش دو نقطه اوج دارد و در متن نمایش هم این دوپارگی دیده میشود؛ در بخش اول، ناهید پس از تلاشهای فراوان سرانجام به زندان می رود. تصور مخاطب این است که نمایش در اینجا به پایان رسیده است. اما با بازگشت ناهید به خانه نیمه دوم نمایش آغاز میشود که به خالی شدن خانه و زندان رفتن بیژن میانجامد، اما نمایش باز هم در این جا به پایان نمیرسد؛ پس از دستگیری بیژن، باز هم طلبکاران تلفن میزنند، صدایِ در ادامه دارد و نمایش آن قدر ادامه مییابد تا سرانجام ناهید نیاز به حرف زدن و درددل کردن با کسی را در خود میبیند. در این زمان ناهید کسی را برای حرف زدن نمییابد و در نتیجه با مزاحم تلفنی که از اول نمایش بارها او را عصبانی کرده بود حرف میزند. در اینجا نمایش به پایان میرسد و به این شکل حتی میتوان این نمایش را سه پاره خواند و نقطه پایان نمایش میتواند، آغاز پاره سوم باشد.
گوش کن نمایشی است که داستان آن با حرکت بطئی و رمزگشایی طولانی پیش میرود اما باعث کسالت مخاطب نمی شود. مخاطب با گشوده شدن هر گره از این اثر آن را مشتاقتر پی میگیرد.
از مسائلی که این نمایش مطرح میکند، دغدغه ارتباط است. با وجود این که صدای زنگ تلفنها لحظهای ساکت نمی شود، اما نه ناهید میتواند با دیگران ارتباط برقرار کند و نه دیگران با او. آدمها حرف میزنند و ناهید در تلاشی مذبوحانه به همه پاسخ میدهد. در نهایت گویی هیچ اتفاقی نیفتاده، هیچ کدام آدمها نمیتوانند حرف دیگری را بفهمند. ناهید در حرف زدن با مادر خود و با طلبکارها به یک سان عصبانی میشود. دوست ناهید با همه پیغامهایی که میگذارد، نمیتواند با او ارتباط برقرار کند و بیژن هم با همه اشکهایی که می ریزد نمیتواند پیغامی برای ناهید بگذارد که زندگی ازهم فرو پاشیده خود را سر و سامان دهد. ناهید هم در تلاش مداومش برای حرف زدن باقی می ماند، در صحنه پایانی زمانی که مزاحم زنگ میزند و ناهید میخواهد با او حرف بزند، در حالی که گریه میکند فقط میتواند تکرار کند: من میخوام حرف بزنم... گوش کن... گوش کن. این"گوش کن"ها همچنان ادامه دارد اما گویی ناهید تا ابد قادر به برقراری رابطه با کسی نیست. در جهان ناهید نظام ارتباطات برای همیشه مختل شدهاند و تنها جمله گوش کن به گوش میرسد که از پی آن هیچ حرفی نیست.