در حال بارگذاری ...
...

یکی از نکات ممتاز آتیلا پسیانی این است که دست بازیگر را در کار باز می‌گذارد. من هر چقدر خواستم اتود زدم و ایشان از میان اتودهای من چیزهایی را بیرون کشیدند و کنار هم مونتاژ کردند.

یکی از نکات ممتاز آتیلا پسیانی این است که دست بازیگر را در کار باز می‌گذارد. من هر چقدر خواستم اتود زدم و ایشان از میان اتودهای من چیزهایی را بیرون کشیدند و کنار هم مونتاژ کردند.

نیلوفر رستمی:
اشاره:
عاطفه تهرانی بازیگری در تئاتر را با گروه"نرگس سیاه" به سرپرستی حامد محمدطاهری آغاز کرد و در نمایش‌های"سیاها"، "خانه در گذشته ماست" و"آنتیگونه" از این کارگردان بازی کرد. او بعدها در نمایش"خانه برنارد آلبا" به کارگردانی روبرتو چولی نیز بازی کرد. پس از آن مدتی از فضا‌ی تئاتر دور شد و به این شایعه بیشتر دامن زد که پس از منحل شدن گروه نرگس سیاه او دیگر برای همیشه بازی را رها کرده است. عاطفه تهرانی در حال حاضر در نمایش"مرگ ابریشم" به کارگردانی آتیلا پسیانی بازی می‌کند و به گفته خودش تصمیم دارد که از این پس به شکلی جدی بازی را ادامه دهد.
چطور پس از مدت‌ها به تئاتر برگشتید و خواستید در تجربه جدیدتان با آتیلا پسیانی کار کنید؟
به خاطر این که دیگر گروه نرگس سیاه وجود ندارد و من و بقیه بچه‌ها از گروه بیرون آمدیم. البته پس از این اتفاق تصمیم گرفتم که دیگر تئاتر کار نکنم اما بعد از دو سال و نیم وقتی خیلی‌ها از جمله دوستانم فکر می‌کردند دیگر قصدم بازی نیست و یا این که فقط من در نمایش‌های حامد محمدطاهری بازی می‌کنم، دوباره دلم خواست به تئاتر برگردم. ایده‌ای داشتم و دوست داشتم کارش کنم اما احتیاج به کارگردان داشتم چون از کارگردانی چیزی نمی‌دانم. با چند نفر از دوستانم این موضوع را در میان گذاشتم تا این که خسرو محمودی، آتیلا پسیانی را پیشنهاد داد‌. من هم با پسیانی تماس گرفتم و ایده‌ام را با او در میان گذاشتم.
آتیلا پسیانی ایده شما را کاملاً پذیرفت؟
چند جلسه با هم صحبت کردیم چون پسیانی درباره فضای کار و توانایی‌های بدن من بیشتر می‌خواست، بداند. تا این که ایده و بازی من برایش جالب شد و کارگردانی کار را قبول کرد اما ایده در تمرین‌ها کاملاً تغییر کرد و به نظرم جالب‌تر شد. ‌همیشه در این نوع تئاترها یک ایده خام اولیه است که به مرور پخته‌تر و کامل‌تر می‌شود. ایده من را هم در جریان کار و براساس توانایی‌های بدنم‌‌ آتیلا پسیانی تغییر داد‌.
کمی درباره ایده اولیه‌تان بگوئید، ایده شما چه بود و در کار چقدر تغییر کرد؟
ایده من براساس حال و هوا و شرایط روحیه آن زمانم بود. ایده‌ام درباره زنی بود که زندگی‌اش کاملاً در رویا می‌گذرد. یعنی مرتب رویا می‌بیند. با آتیلا پسیانی براساس همین ایده شروع به تمرین کردیم اما او به تدریج احساس کرد که آن زن‌ نباید زنی باشد که فقط رویا می‌بیند بلکه زنی است که دلتنگ کسی است که اکنون در زندگی‌اش نیست. به این ترتیب نمایش به سه اپیزود تقسیم شد، در اپیزود اول زن برای مردی دلتنگی می‌کند که ترکش کرده است اما در اپیزود دوم متوجه می‌شویم که مرد نرفته بلکه زن او را کشته و به درون خود بلعیده است.
در اپیزود سوم نیز زن عاقبت درمی‌یابد که سعی در از بین بردن مرد بیهوده است چرا که مرد در درون خودش است و تلاش برای از بین بردن او بیشتر باعث رنج و درد خودش می‌شود پس نتیجه می‌گیرد که تسلیم مرد شود.
پس کاملاً از ایده شما دور شده است. ایده پسیانی ‌که یک جور نگاه مردانه دارد را دوست داشتید؟
(می‌خندد)، من برای این که ایده پسیانی را زنده کنم بالطبع به سراغ چیزهایی می‌روم که در درونم زنده هستند و مابین آن چه که در درونم می‌گذرد و ایده پسیانی بازی می‌کنم. پس ممکن است لحظاتی را بازی کنم که کاملاً با ایده پسیانی متفاوت باشد و تماشاگر هم براساس دریافت خود از بازی من و اتفاقی که در صحنه می‌افتد چیزهایی را دریافت کند که کاملاً با ایده و تفکر پسیانی و من متفاوت باشد با این حال آن‌ها هم درست و واقعی هستند.
تجربه کار با آتیلا پسیانی چطور بود؟
تجربه خیلی خوب و متفاوتی بود. به هر حال من همیشه عادت داشتم که با گروه خودم بازی کنم‌ پس ‌‌کار کردن با کارگردان و گروه دیگر به خودی خود برایم متفاوت بود. چه طور بگویم اوایل برایم همه چیز متفاوت بود، خیلی راحت نبودم اما آتیلا پسیانی کارگردان بسیار مهربانی هستند و به تدریج با مهربانی‌هایشان من هم‌ احساس غریبی نمی‌کردم و با گروه جور شدم. یکی از نکات ممتاز آتیلا پسیانی این است که دست بازیگر را در کار باز می‌گذارد. من هر چقدر خواستم اتود زدم و ایشان از میان اتودهای من چیزهایی را بیرون کشیدند و کنار هم مونتاژ کردند. من در گروه خودم هم به همین شیوه کار می‌کردم و از این لحاظ حس خوبی داشتم.
به گمانم شما بازی با زبان بدن را به بازی با دیالوگ ترجیح می‌دهید؟
بله، البته بازی با دیالوگ هم جذابیت خاص خودش را دارد اما من در این نوع بازی چون می‌توانم خوم، احساسات و تخیلاتم را بیرون بریزم برایم جذاب‌تر است بازی بدون کلام و فقط با تکیه بر بدن مسلماً سخت‌تر است و همین سخت بودنش ‌برایم‌ جالب است. سختی کشیدن در بازی را بسیار دوست دارم.
گروه نرگس سیاه چه ویژگی‌هایی برایتان داشت که دیگر تا مدت‌ها نخواستید پس از آن در نمایش دیگری بازی کنید؟
من از 18 سالگی وارد گروه نرگس سیاه شدم. در واقع همه بچه‌های گروه با هم کار را شروع کردیم، با هم دوست شدیم، بزرگ شدیم و نمایش‌هایی را روی صحنه بردیم. ویژگی‌ مهم گروه، تجربه‌گرایی و آموزش مداوم بود. بعضی اوقات هم تجربه‌هایمان به جاهای اشتباه منتهی می شد اما همین رفتن دنبال تجربه‌های تازه برایمان جذاب بود. به هر حال هر گروهی دارای مشکلاتی است که اگر خود وجود گروه برای اعضا مهم باشد آن مشکلات ‌حل و فصل می‌شود. در غیر این صورت گروه از هم می‌پاشد. گروه ما هم چنین سرنوشتی داشت!
آن قدر من گروهم را دوست داشتم و از هم پاشیدنش برایم دردآور بود که نمی‌خواستم دیگر کار کنم. اما پس از مدتی نتوانستم تاب بیاورم و حس کردم بدنم کاملاً احتیاج به بازی دارد. بنابراین تصمیم گرفم که خودم براساس ایده‌ای نمایشی را اجرا کنم. اما به دلیل انتخاب‌های نادرستم از بازیگران و به دلیل نداشتن تجربه کارگردانی نتوانستم به آن ایده سرانجامی بدهم و رهایش کردم. بعد از آن پیشنهادهایی برای بازی داشتم البته آن قدر زیاد نبودند که بتوانم از بین آن‌ها یکی را انتخاب کنم. شاید یکی از علت‌هایش این بود که من حتی به تئاترشهر هم نمی‌رفتم. رفتن به تئاترشهر خودش نوعی اعلام موجودیت است که من حدود دو سال و اندی هم به تئاترشهر نرفتم و به همین دلیل خیلی از دوستانم فکر می‌کردند که من فقط با حامد محمدطاهری کار می‌کنم و یا اصلاً بازی را کنار گذاشته‌ام و به قول خودشان دیگر به فکر پیشنهاد به من هم نمی‌افتادند.
به غیر از بازیگری، مشغله دیگرتان چیست؟
موسیقی و نقاشی را خیلی دوست دارم اما به طور جدی ‌‌کار دیگری نیست که به غیر از بازیگری بخواهم انجام دهم. گهگاهی چیزی می‌کشم، کتاب می‌خوانم، خیلی می‌بینم. همین.