این مقاله در دسامبر سال 1964 از سوی نیویورک تایمز به باراکا سفارش داده شد اما سردبیران نشریه با این استدلال که نمیتوانند چیزی از مقاله بفهمند آن را رد کردند. نشریهی ویلیچ وویس هم از انتشار این مقاله خودداری کرد. “تاتر انقلابی” نخستین بار در نشریهی بلک دایلوگ انتشار یافت.
این مقاله در دسامبر سال ۱۹۶۴ از سوی نیویورک تایمز به باراکا سفارش داده شد اما سردبیران نشریه با این استدلال که نمیتوانند چیزی از مقاله بفهمند آن را رد کردند. نشریهی ویلیچ وویس هم از انتشار این مقاله خودداری کرد. “تاتر انقلابی” نخستین بار در نشریهی بلک دایلوگ انتشار یافت.
اشاره:
این مقاله در دسامبر سال 1964 از سوی نیویورک تایمز به باراکا سفارش داده شد اما سردبیران نشریه با این استدلال که نمیتوانند چیزی از مقاله بفهمند آن را رد کردند. نشریهی ویلیچ وویس هم از انتشار این مقاله خودداری کرد. “تاتر انقلابی” نخستین بار در نشریهی بلک دایلوگ انتشار یافت.
امیری بارکا
ترجمه: مجتبی پورمحسن
تاتر انقلابی باید به زور تغییر کند، باید متحول شود (همه صورتشان رابه طرف چراغها بر میگردانند و شما به افسون کاکا سیاه بودنشان میپردازید و زشتی را از چهرههاشان میزدایید و اگر خودشان را زیبا تصور کنند عاشق خودشان خواهند بود.) ما آنها را بار دیگر به تقوا دعوت میکنیم اما با چیزی که به معنای حالاست، چیزی که سودمندترین استفاده از جهان به نظر میرسد.
تاتر انقلابی باید نمایش بدهد. باید درون این آدمها را نشان دهد و به ذات کله سیاها بپردازد. چون قرار بوده که از آنها متنفر باشند. تاتر انقلابی باید مرگهایشان را به آنها یاد بدهد و چهرهشان را با فغان آدمهای بدبخت رو به رو کند. تاتر انقلاب باید سکوت را به آنها یاد بدهد و حقیقتی را که در سکوت جای گرفته است. تاتر انقلابی باید به جنون صحت، توهین، موعظه و به سیخ کشیدن جهانی ضربه وارد کند مگر جنونی که در منطقیترین لحظاتمان به ما آموخته میشود. مردم باید یاد بگیرند که دانشمندان را باور کنند (آگاهان، محققان، نوابغ) و اینکه تقدس زندگی به امکان مداوم گسترش آگاهی است. تاتر انقلابی باید هر چیزی که میتوان متهم کرد و مورد حمله قرار داد را متهم کند و به آن حمله ور شود. تاتر انقلابی باید متهم کند و حمله ور شود چون تاتر قربانیان است. تاتر انقلابی با چشمان قربانیان به آسمان مینگرد و قربانیان را وا میدارد تا با ذهن و چشمشان به این نیرو چشم بدوزند.
کلی در نمایش “مرد آلمانی” ری در نمایش “مستراح”، واکر در نمایش “برده” همگی قربانی هستند. در مفهوم غربی آنها میتوانند قهرمان باشند. اما تاتر انقلابی، حتا اگر غربی باشد باید ضد غربی باشد. تاتر انقلابی باید جذابیت وحشتناک فرو ریختن جهان غرب را در آینده نشان دهد. لیبرالهای ساختگی را نمایش بدهیم که زیر انفجارهای واقعی میمیرند و برای افکتهای صوتی، از جیغهای وحشیانه شادی مردم سراسر جهان استفاده کنیم. تاتر انقلابی باید رویاها را به واقعیت تبدیل کند و حلقههای تاریخی و آیینی واقعیتها را جدا سازد. باید برای همهی آدمهایی که گرسنه هستند غذا باشد و پروپاگاندایی بیپروا برای زیبایی ذهن بشر باشد. اما این تاتر، سیاسی و اسلحهای است برای کمک به سلاخی این شکم گندههای احمق سفیدپوست که اعتقاد ندارد بقیه دنیا در اختیارشان است تا بهشان تف کنند. تاتر انقلاب، باید تاتر روح جهان باشد. جایی که روح میتواند به عنوان کارآمدترین نیروی جهان باشد. نیرو، روح، احساس، زبان تاتر انقلاب متعلق به همه خواهد بود اما با استواری شاعران تحکیم میشود و حتا این زبان باید واقعیتهای موجود در این حماسهی آگاهی (آنچه اتفاق افتد) را نشان دهد. ما دربارهی جهان حرف میزنیم و دقتی که با آن قادر هستیم جهان را فرا بخوانیم، هنر ماست. هنر، شیوه است. و هنر “مثل هر زیر سیگاری یا سناتور” در جهان باقی میماند. ویتکنشتاین گفته بود که اخلاق و زیباییشناسی یکی هستند. من به این گفته معتقدم. بنابراین تاتر برادوی تاتری واکنشی است که نظام اخلاقیاش همچون نظام زیباییشناسی اش، ارزشهای روحانی جامعهای شیطانی را بازتاب میدهد که تیکههای جوان را از سراسر دنیا میفرستد تا سر رنگین پوستها را نفله کند. (در بعضی از این شهرهای غربی آنها حتا میزنند پسر محبوب مهاجرین را ناکار میکنند. میخواهد مایکل شوارنر باشد یا جان اف کندی.)
تاتر انقلابی توسط جهان شکل میگیرد و با استفاده از نیرویش به عنوان نیروی طبیعی و جنبش همیشگی ذهن جهان را دوباره شکل میدهد. ما تاریخ و آرزو هستیم. چیزی که هستیم و چیزی که هر تجربهای ما را به آن تبدیل میکند.
تاتر انقلابی، تاتری اجتماعی است. اما همهی تاترها، تاتر اجتماعی است اما ما اتاقهای نشیمن را به مکانهایی تبدیل میکنیم که در آنجا دربارهی جهانی واقعی، چیزهای واقعی گفته میشود و یا اینکه آنجا را به اتاقهای پردودی تبدیل میسازد که نابودی واشنگتن در آنجا طراحی شود. بنابراین همین که پردهی پایانی فرو افتاد مغزها بر فراز صندلیها و کف سالن پاشیده میشوند و راهبههای خون آلود باید با دندانهای طلایی به بلژیکیها پیام کمک مخابره کنند.
تاتر ما، قربانیان را به نمایش خواهد گذاشت. بنابراین برادران ما - اگر برادر خوانده قلمداد شوند - در بین تماشاگران بهتر میتوانند بفهمند که آنها برادران قربانیان هستند و اینکه خودشان نیز قربانی هستند.
و چیزی که ما نمایش میدهیم باید سبب شود که خون به چهره بدود و خلق و خوی پیش از انقلاب در این خون حمام خواهد گرفت و سبب خواهد شد که عمیقترین روحها را به حرکت وادارد تا خود را منقبض شده و مشتهاشان را گره شده بیابند حتا آمادهی مردن باشند برای چیزی که بهشان آموخته شده است. ما فریاد میکشیم گریه میکنیم، مرتکب قتل میشویم با زجر خیابانها را گز میکنیم اگر به این طریق چند نفری به سوی فهم زندگی واقعی حرکت کنند و بکوشند درک کنند جهان چیست و چه طور باید باشد. ما دیگران را به تقوا و احساس و درکی فطری از خود دعوت میکنیم، همهی آدمها در جهان زندگی میکنند و این جهان باید مکانی برای زندگی کردن باشد.
چیزی که تخیل نامیده میشود حاملی سودمند از جان است. تخیل همه اطلاعات را ذخیره میکند و میتوان برای حل همهی مشکلات به آن مراجعه کرد. تخیل برجستگی گذشته ما، درک ما از خودمان به عنوان یک“چیز” است. تخیل (تصویر) امکان بالقوه است چرا که از تصویر، انرژی محدود شده در درون و استفاده از آن (ایده) امکانپذیر است و این چنین استفاده از تصویر در جهان آغاز میشود. امکان بالقوه، چیزی است که ما را به حرکت وامیدارد. نمایشهای محبوب سفیدپوستان، همچون رمانهای محبوب سفیدپوستان زندگی کسل کننده سفیدپوستان و مشکلات خوردن شکر سفید را نشان میدهد یا در حالتی دیگر بلوندها را همچون الماسهای تقلبی روی صحنههای بزرگ گرد هم میآورد و این باور را شکل میدهد که آنها دارند میرقصند یا آواز میخوانند.
تاجرین سفیدپوست جهان، آیا واقعا میخواهید آدمها را در حال رقصیدن و یا آواز خواندن ببینید؟!! همهی شما به خیابان هارلم میروید و خودتان را به کشتن میدهید. آنجا رقص و آواز واقعی خواهد بود (در نمایش “برده” بلک وسلز انقلابی سیاهپوست لباس رزم را که نشان ارتش مهاجم است به تن میکند. یک خوانندهی دورهگرد با لبان قرمز شده که مثل دیوانهها میخندد).
مخالفت مرد سفیدپوست لیبرال با تاتر انقلابی زمینههای زیبایی شناختی دارد. اکثر هنرمندان سفیدپوست غربی اصرار دارند که نیازی نمیبینند سیاسی باشند. اما چه خودشان آگاه باشند چه نباشند آنها کاملا با نیروهای اجتماعی سرکوب شده در جهان امروز همدردی میکنند.
فاشیستهای کبوترباز جوانتری هم هستند که امروزه در غرب بیشتر با نقاب هنرمند ظاهر میشوند تا با چهرهی فاشیست (این کلمهی فاشیست و همینطور فاشیسم دقیقا از کلمهی آمریکا و آمریکایی گرایی ساخته شده است. هنرمند آمریکایی معمولا همچون ابر بورژوایی است که در نهایت همهی چیزی که او باید در اقامت کوتاهش در جهان نشان دهد تجربهای بهتر از بورژوازی است که در بسیاری از موارد این هم نیست.
آمریکاییها از تاتر انقلابی متنفرند چون این تاتر آنها را نابود خواهد کرد و هر چیزی که آنها به آن اعتقاد دارند واقعی است. پلیس آمریکا سعی خواهد کرد تاترهای انقلابی را بندد جایی که عریانی روح انسانی عرض اندام میکند. تهیه کنندگان آمریکایی خواهند گفت که نمایشهای انقلابی، فاسد است چون با زندگی انسانی چنان که واقعا اتفاق افتاده است برخورد میکنند. کارگردانهای آمریکایی خواهند گفت که سفیدپوستان در این نمایشها بیش از اندازه انتزاعی و بزدل هستند (اشتباه نکنید از نظر زیبایی شناسی میگویم.)