در حال بارگذاری ...
...

قرار است نمایش رستم و سهراب به لحاظ شیوه اجرایی، نمایشی مدرن و امروزی با استفاده از داستانی کهن و کلاسیک باشد که در نهایت حاصل این تفکر تلاشی است که مدرن نیست و سنت‌ها را هم دچار گسست می‌کند.

قرار است نمایش رستم و سهراب به لحاظ شیوه اجرایی، نمایشی مدرن و امروزی با استفاده از داستانی کهن و کلاسیک باشد که در نهایت حاصل این تفکر تلاشی است که مدرن نیست و سنت‌ها را هم دچار گسست می‌کند.

مهرداد ابوالقاسمی:
تقابل و رویارویی رستم و سهراب در میدان جنگ که در نهایت به کشته شدن سهراب می‌انجامد، یکی از دراماتیک‌ترین قصه‌های شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی است که پتانسیل بالایی برای تبدیل شدن به آثار نمایشی در حوزه‌هایی چون سینما و تئاتر ‌دارد.
"پسر کشی" یکی از برجسته‌ترین مؤلفه‌هایی است که در این داستان روایت می‌شود .
"پدر کشی"، "پسر کشی"، "همسر کشی" و... از جمله موضوعاتی است که در فرهنگ‌ها و آئین‌های مختلف به انواع و انحاء مختلف روایت شده است، اما به طور قطع، مرگ سهراب به دست رستم از برجسته‌ترین داستان‌های روایت شده در این زمینه است.
نمایش رستم و سهراب رسول نجفیان با کوچک‌ترین تغییراتی در متن داستان، تبدیل به نمایشنامه شده و به صحنه آمده است. نجفیان در مقام نویسنده، به اصل داستان وفادار مانده‌ و تنها برای افزودن بر بار دراماتیکی نمایش و تأکید بر زبان شیوا و رسای فردوسی، ابیاتی از دیگر داستان‌های شاهنامه(چون‌‌"زال و رودابه"، "سیاوش" و...) وارد نمایش کرده است که نه تنها آسیبی به نمایش نمی‌زند بلکه‌ در راستای مفاهیم و ارزش‌های متن قرار می‌گیرد.
وی در نگارش نمایشنامه، نعل به نعلِ‌ داستان حرکت کرده است و با شناخت دقیق و کافی و استخراج پتانسیل‌های تصویری نهفته در داستان، به خلق درام دست برده است. بیش از هر چیز در نمایشنامه تلاش نگارنده برای وفادار ماندن به اصل داستان دیده می‌شود.
شیوه اجرایی نمایش رستم و سهراب استفاده از انواع شیوه‌های نمایش‌های ایرانی چون نقالی، شمایل‌گردانی، پرده‌خوانی، تعزیه و... است که به فراخور نگاه، کارگردان گاه با رعایت تمامی قوانین و اصول ‌اجرا، از شیوه‌هایی چون نقالی و پرده‌خوانی استفاده کرده است و در برخی اوقات متأثر از همان نگاه از شیوه‌هایی چون تعزیه و شمایل‌گردانی، اسلوب‌هایی را وام گرفته و وارد اجرا کرده است.
نجفیان برای اجرای نمایش، با بهره‌گیری از شیوه‌های رایج و مرسوم نمایش های ایرانی تلاش می‌کند تا سبکی منحصر به فرد بیافریند که متعلق به اجرای این نمایش باشد. و سعی می‌کند بازیگران، نه در مقام بازیگر، بلکه در مقام عنصر پیش برنده شخصیت‌های پرده‌خوانی و نقالی مورد استفاده قرار بگیرند.
در حقیقات بازیگران در ایفای نقش با هدایت کارگردان تلاش زیادی به خرج می‌دهند تا تصاویری خلق کنند که مشابه نقاشی‌های قهوه‌خانه‌ای باشد و حرکاتشان نیز یادآور نقاشی‌ها و شخصیت‌های نقاشی شده، پرده‌خوانی‌ها باشند. این نوع نگرشِ کارگردان نه تنها در بازی‌ها دیده می‌شود، بلکه در پرداخت نمایشی و طراحی صحنه و لباس هم به وفور دیده می‌شود.
در واقع نمایش رستم و سهراب، یورشی جسورانه اما ناآگاهانه است به شیوه‌های اجرایی نمایش‌های ایرانی. نجفیان همان قدر که در نگارش متن تلاش می‌کند تا به اصل وفادار باشد، در اجرای نمایش به طور کامل ناکام می‌ماند.
نمایش رستم و سهراب از کوچک‌ترین مؤلفه‌های یک اثر دراماتیک بی بهره است و تلاش بازیگران در نهایت به خلق یک پلی شوی سرگردان می‌انجامد. به طور قطع ساختار نمایشی یک نظام است؛ نظامی جاری بر بستر زمان، این ساختار دارای نظم و تربیتی معین است که وقایع داستان براساس آن منظم می‌شود و یکی پس از دیگری در مکان معین خود قرار می‌گیرند تا از طریق فعل و انفعال درونی که در پاره‌های گوناگون آن برقرار می‌شود به ایجاد ارتباطی معین با مخاطب بپردازد که البته این اتفاق هیچ گاه در نمایش شکل نمی‌گیرد و در بحث اجرایی هیچ ساختاری دارای نظام معینی جز سرک کشیدن به شیوه‌های نمایش‌های ایرانی دیده نمی‌شود و حتی برخوردهای دراماتیک که براساس شخصیت‌های نمایش و بازی است در سطح و دست بالا در حد متن باقی می‌ماند و تماشاگر از تماشای کوچک‌ترین ‌عمل نمایشی بی بهره می‌ماند و تنها با داستان رهسپار می‌شود تا یک بار دیگر آن چه را که به خوبی بر آن واقف است، بار دیگر مورد خوانش قرار دهد.
در حیطه بازیگری تا آن جا که مربوط به هدایت بازیگر است، هیچ یک از مؤلفه‌های وظایف حرکت چون خلق فضا، معرفی شخصیت‌های بازی و پیشبرد وقایع نمایش در قالب اثری نمایشی دیده نمی‌شود و تنها مفاهیم وسیع کلمات که نمایشنامه را تشکیل داده‌اند در صحنه نمایش خودنمایی می‌کنند.
نجفیان تلاش بسیاری به خرج می‌دهد تا با استفاده از بازی‌های رایج در نمایش‌های سنتی ایرانی به سکب مورد نظرش برسد، اما در هنگام مواجهه با اثر، نه از بازی‌های سنتی اثری یافت می‌شود نه از بازی‌های مدرن برای ارائه نقش. آن جایی که بازی‌ها به سمت نقالی پیش می‌رود از هیچ یک مؤلفه‌های اصلی نقالی، یعنی سرگرم کردن مخاطب، برانگیختن هیجان و عواطف شنوندگان و بینندگان، نشانی یافت نمی‌شود.
همچنین در بازی بازیگران هیچ گونه لطف بیان و تسلط روحی بر جمع و حرکات و حالات القا کننده و نمایشی مخاطب به هیچ عنوان بازیگر را به عنوان نقال نمی‌پذیرد.
در حالی که در"واقعه خوانی" با تکیه بر بازیگری، اصلی‌ترین وظیفه نقال است، اما در اجرای رستم و سهراب هیچ نشانی از واقعه خوانی دیده نمی‌شود تا تلاش بازیگران هم بی ثمر باقی بماند.
بزرگ‌ترین آسیب وارد بر این نمایش موسیقی و بیان منفک از حرکت است. در حقیقت نمایش نوعی شوی سرگردان است که تماشاگران، نواها و آواهایی را از بلندگوها می‌شوند و در مقابل دیدگانشان حرکات عجیب و غریب بازیگران را می‌بینند که به هیچ عنوان نشانی از درام در آن وجود ندارد. اگر نمایش را در وسیع‌ترین مفهوم خود‌ و بر عامل حرکت و صدا استوار بدانیم، این نمایش تجزیه‌ای ناآگاهانه از این دو عامل است که تمام تلاش کارگردان برای تلفیق این دو عنصر در قاب صحنه به طور کامل ناتوان مانده است.
حرکات بازیگران در نمایش رستم و سهراب، نه تنها جنبه تصویری ندارد، بلکه چشمان مخاطب را در مواجهه با نمایش می‌آزارد و تکرار مکرر حرکات بازیگران، نوعی دور باطل زدن در صحنه را تداعی می‌کند.
در حیطه طراحی میزانسن، کارگردان راحت‌ترین راه ممکن را در پیش گرفته است. تمام میزانسن‌های نمایش بر پایه خطوط هندسی مستقیم است و بازیگران از ابتدا تا انتهای نمایش با حرکات خطی در عرض صحنه جابه‌جا می‌شوند و هر چند وقت یک بار برای ایجاد تنوع گاهی با پیروی از همان حرکات بازیگران به انتهای صحنه و جلو می‌آیند و باز بر حرکت عرضی خود ادامه می‌دهند.
در حیطه بازیگری هم کاظم هژیرآزاد در نقش رستم، با اتکا به فیزیک بدنی و استفاده از گریم تنها نماییِ باورپذیری از رستم را به نمایش می‌گذارد، ولی در بازی او هیچ نقش و نشانی از صفات رستم دیده نمی‌شود.
بازیگر نقش سهراب(هادی فرشچی) به هیچ عنوان انتخاب مناسبی برای ایفای نقش نیست. او از جذابیت ظاهری اصیل و اسطوره‌ای ایرانی برای ایفای نقش سهراب برخوردار نیست. تلاش او برای اغراق‌آمیز کردن حرکات به قصد نشان دادن ویژگی‌های جسمانی سهراب، سرانجامی در بر ندارد.
به لحاظ فیزیک و میمیک سهراب این نمایش در تضاد کامل بدوی‌ترین و ابتدایی‌ترین حرکات برای اجرای صحنه‌های ترکیبی به کار گرفته شده است که این البته در همین حرکات هم بازیگران توانایی لازم برای اجرای حرکات ترکیبی را ندارند. نیاز به تمرین و ممارست بیشتر برای اجرای صحیح(نه زیبا و نمایشی) حرکات به وفور احساس می‌شود.
طراحی صحنه و آکسسوار نمایش بزرگترین لطمه را استفاده از سر ستون‌های یونانی(1) هیچ دلیل مشخصی ندارد. به دلیل یکنواختی موجود در بیان در نقش خوانی صحنه‌های مختلف، نمایش به طور کامل فاقد ریتم و ضرباهنگ می‌شود و باز تعلیق داستانی است که بار سنگین جذب مخاطب را به دوش می‌کشد.
حذف راوی از جریان نمایش نکته مثبت و قوت نمایش رستم و سهراب است. راوی در صحنه حضور ندارد و تنها صدایش در صحنه طنین انداز می‌شود. این اولین گامی است که نجفیان برای نزدیک شدن به اجرایی مدرن برمی‌دارد و بعد به طور کامل در همان نقطه توقف می‌کند. در مجموع باید گفت قرار است نمایش رستم و سهراب به لحاظ شیوه اجرایی، نمایشی مدرن و امروزی با استفاده از داستانی کهن و کلاسیک باشد که در نهایت حاصل این تفکر تلاشی است که مدرن نیست و سنت‌ها را هم دچار گسست می‌کند.