در حال بارگذاری ...
...

پیشنهاد متن این بود که مونولوگ‌ها در فضای تاریک گفته شود. به نظرم این پیشنهاد می‌توانست خوب باشد به شرطی که ما سه اپیزود مستقل با سه فضای متفاوت نداشتیم؛ اما در این‌جا تغییر فضا داریم، وقتی تغییر فضا در متن حاکم باشد، پس باید شکل اجرا هم تغییر کند.

پیشنهاد متن این بود که مونولوگ‌ها در فضای تاریک گفته شود. به نظرم این پیشنهاد می‌توانست خوب باشد به شرطی که ما سه اپیزود مستقل با سه فضای متفاوت نداشتیم؛ اما در این‌جا تغییر فضا داریم، وقتی تغییر فضا در متن حاکم باشد، پس باید شکل اجرا هم تغییر کند.

نیلوفر رستمی:
اشاره:
نمایش"بدون خداحافظی" ‌نوشته نغمه ثمینی و به کارگردانی کتایون فیض‌مرندی، این روزها در تالار سایه مجموعه تئاترشهر روی صحنه می‌رود.
ثمینی یک اپیزود این نمایشنامه را پارسال ‌برای جشنواره رویال کورت آلمان می‌نویسد و پس از آن با مرندی، ‌دو اپیزود دیگر را نیز اضافه می‌کند. در این نمایش نگار جواهریان، معصومه قاسمی‌پور، بهناز جعفری، نوال شریفی و نور آقاحسینی(بازیگر افغانی) بازی می‌کنند.
نمایش بدون خداحافظی‌ به خصوص اپیزود اولش، بیشتر براساس اطلاعاتی استوار بود که از مدت‌ها قبل توسط مطبوعات از آن‌ها مطلع شده بودیم، منظورم این است که قصه تازه‌ای از اطلاعات به دست آمده روایت نمی‌شد؛ مثلاً در مونولوگ قبل از شروع اپیزود اول دفتر از آواره‌گی ازدواج با مرد افغانی می‌گوید و بعد اطلاعاتی در نمایش داده می‌شود که مرد افغانی باید از مملکت برود و بچه‌هایش نیز فاقد شناسنامه خواهند بود، این‌ها را ما بارها شنیده بودیم اما ورای این‌ها ما با قصه و نگاه جدیدی روبرو نبودیم...
ما نمی‌خواهیم راجع به معضلات افغانی‌ها به طور اخص‌ صحبت کنیم؛ در مورد تعامل ایرانی‌ها و افغانی‌ها ‌صحبت می‌کنیم، ما فیلم‌های مستند و کتاب‌های زیادی درباره افغانی‌ها داریم، اما بحثی که شاید کمتر به آن پرداخته شده، تعامل میان ایرانی‌ها و افغانی‌هاست. ساختار نمایشنامه به شکلی است که فقط برشی از زندگی آن‌ها را به ما نشان می‌دهد. بهتر است که به صورت یک نمایشنامه بلند با شخصیت‌هایی که همه شناسنامه دارند با این متن روبرو نشویم. بلکه به مثابه داستان‌های کوتاه به آن نگاه کنیم. ضمناً‌ قصد ما این نبود که یک تئاتر مستند روی صحنه ببریم که ارائه اطلاعات برایمان مهم باشد یا قصدمان این نبود که افغانی‌ها محور کار باشند؛ بیشتر بحث تعامل میان دو فرهنگ همسایه بود. ما بیشتر به این موضوع فکر می‌کردیم که 100 سال گذشته افغانستان جزئی از خاک ایران بوده و بعد از ما جدا شده و حالا دست‌‌خوش یک سری اتفاقات سیاسی و اجتماعی شده است. ماحصل این نگاه‌ها نمایشی شده که می‌بینید.
کاملاً متوجه‌ام که نمایشنامه دارای سه اپیزود است که هر کدام به وسیله گره‌هایی به هم ارتباط پیدا می‌کنند. اما داستان‌ها، به خصوص داستان اول براساس اطلاعاتی از پیش خوانده و تکرار شده، ولی قصه ویژه و تازه برای منِ تماشاگر خلق نشده است!
به هر حال ما برش‌هایی از سه نوع زندگی مختلف داریم. آن چه که ما همیشه در مطبوعات خوانده‌ایم مربوط به مشکلات افغانی‌ها بوده و هیچ گاه مطلبی نخواندیم که یک ایرانی در کنار افغانی هم می‌تواند خوشبخت باشد. هیچ وقت این موضوع‌ها دراماتیک نشده است.
در صحبت‌های قبلی‌تان گفته بودید که دغدغه پرداختن به موضوع مهاجرت را داشته‌اید. می‌خواهم بدانم چرا افغانستان را انتخاب کردید؟ مثلاً چرا عراق را انتخاب نکردید که موضوعی تازه‌تر است؟ وقتی افغانستان را انتخاب می‌کردید، نمی‌ترسیدید از این که قبلاً این قدر تئاتر ما را از افغان‌ها گفته است که شاید دیگر تکراری باشد و تماشاگر ناخودآگاه در مقابل آن جبهه بگیرد؟
بیشترین مهاجران به ایران را افغانی‌ها تشکیل می‌دهند و ما بیشترین تعامل‌ها را با افغانی‌ها داشته‌ایم. اتفاقاً طیف خاصی از افغانی‌ها هم بیشتر وارد ایران شدند که برایمان دردسرساز ‌بودند. معمولاً قشر تحصیل کرده کمتر وارد ایران شده و بیشتر قشرهای متوسط و پایین جامعه به ایران آمده‌اند و بیشترِ اقشار‌ طبقه بالای جامعه افغانستان هم که به ایران مهاجرت کر‌ده‌اند، این جا را به مثابه یک ایستگاه برای سفر به کشورهای دیگر تلقی کرده‌اند. در‌ اپیزود اول نمایش، از مشکلات ازدواج ایرانی و افغانی می‌گوییم و در اپیزود دوم، اساساً آن‌ها را قاتل و دزد می‌نامیم. در اپیزود سوم، نشانه‌هایی از دو اپیزود دیگر داریم. اما به غیر از مسأله مهاجرت، محوریت‌مان زن‌ها بوده‌اند. در اپیزود اول، تعامل یک زن ایرانی با مرد افغانی است. در اپیزود دوم نیز تعامل میان دو زن ایرانی و افغانی است که در این اپیزود متوجه می‌شویم که مشکلات دو زن با هم تفاوتی ندارد؛ انگار تمامی زنان منطقه دچار یک سری درگیری‌های مشابه هستند. در این نمایش،‌ مردها محور نیستند،‌ آن‌ها همیشه غایب هستند یا نقشی ندارند و یا مردهای تجاوزگر و خشن هستند. نمایش ما به مسأله مهاجرت و زن‌ها هر دو می‌پردازد.
می‌دانم! من فقط از همان ترس اولیه می‌گویم...
نه، ما می‌توانیم نمایش‌های زیادی از افغانستان را روی صحنه با موضوعاتی بیاوریم که تماشاگر پس نزد چنان که پس هم نمی‌زند. برای این که نمایش‌ها پرداخت جدیدی از افغانستان بود.
پس با این حساب شما مدعی هستید که نمایش‌تان رسالتی اجتماعی را به دوش می‌کشد؟
نه، من مدعی نیستم؛ فقط یک موقعیت را نشان می‌دهم. فکر می‌کنم در موقعیتی که کمتر به مسائل جدی زن‌ها پرداخته می‌شود و بیشتر زنها ابزاری در دست مردها هستند و یا زنان عصیان‌گر، فمینیسم و ضدمرد نشان داده می‌شوند بهتر است یک جور دیگر هم زن‌ها را نشان داد. زن‌های معمولی با اتفاقاتی که با آن‌ها روبه‌رو می‌شوند. حداقل سعی‌ام بر این بوده که زن‌های مختلفی را نشان دهم.
اپیزود سوم شما برخلاف دو اپیزود دیگر فضای رآل دارد و به همین دلیل با فضای دو اپیزود دیگر هماهنگ نیست.
من فقط به خانم ثمینی گفتم که دوست دارم در اپیزود سوم از مرگ صحبت شود. مسلماً تجسمی از مرگ نمی‌تواند رآل باشد؛ به لحاظ این که قابل لمس نیست. ‌ما یکی، دو فیلم‌ دیدیم که شخصیت‌هایش مرده‌اند، اما به دلایلی هنوز حضور دارند تا یک سری کارها را در روی زمین تمام کنند. من و خانم ثمینی با توجه به تمام چیزهایی که دیدیم، خواندیم، شنیدیم و درباره‌شان حرف زدیم، حس‌مان این بود که مرگ چیز دم‌دستی برای افغان‌هاست و در زندگی‌شان به شکل پررنگ جریان دارد. من می‌خواستم اگر عشق، زندگی، فرار، درگیری‌ها و تناقضات دیگر را در نمایش داریم، مرگ را هم در اپیزود سوم داشته باشیم؛ مثلاً به شکل مرده‌ای که فراموش کرده مرده است؛ یعنی این قدر ناگهانی از دنیا رفته است که نمی‌تواند درک درستی از مرده بودنش داشته باشد. طبیعتاً چنین فضایی نمی‌تواند رآل تصویر شود.
چه طراحی صحنه سخت و وقت‌گیری را انتخاب کردید؟
به نظرم به کار کمک می‌کند. حجیم بودنش اشکالی ندارد. اصلاً‌ حجیم هم نیست. ما سه تا لته بیشتر نداریم در ضمن اپیزود اول که صحنه‌اش از ابتدا چیده شده است. فقط فاصله‌هایی برای تغییر صحنه وجود دارد که اگر از ابتدا قرار نبود ما و نمایش دیگری هم زمان در تالار سایه به اجرا برویم، می‌توانستیم سازه‌هایی را بسازیم که بچرخند و به سادگی صحنه‌هایمان عوض می‌شود، اما در این صورت یک چیز را از دست می‌دهیم، منظورم اختلاف ارتفاع است که برایم خیلی مهم بود در متن اشاره‌ای به فضای خانه اپیزود اول نشده بود، اما به نظرم می‌رسید که آن اتاق باید در زیرزمین و با سقف کوتاه باشد و برعکس درباره فضای اپیزود دوم فکر می‌کردم که باید دیوارها بلند باشد. اما اگر از اول می‌دانستم که من فقط در تالار سایه به اجرا می‌روم، آن وقت می‌توانستم برای طراحی صحنه تدبیر دیگری بیندیشم.‌ اما از آن جا که در ابتدا به من گفتند نمایش دیگری هم در این سالن به اجرا می‌رود، ناگزیر باید طوری صحنه را طراحی می‌کردم که بتوانیم پس از اجرا صحنه را جمع کنیم.
تصاویر ویدئو پروجکشن به نظرم طولانی می‌آمد. من بعد از ثانیه‌های اول به خاطر تکرار و طولانی بودن تصاویر دیگر به آن‌ها نگاه نمی‌کردم و فقط به مونولوگ‌ها گوش می‌کردم به نظرم رسید یک جور ترفند‌ بوده از طرف شما تا تماشاگر به واسطه آن‌ها در فاصله زمانی تغییر دکور مشغول شود!
بله، یک مقدار زمانش بالا هست، اما صرفاً به خاطر ایجاد حس موسیقی و شنیدن مونولوگ‌ها در فضای متفاوت است. پیشنهاد متن این بود که مونولوگ‌ها در فضای تاریک گفته شود. به نظرم این پیشنهاد می‌توانست خوب باشد به شرطی که ما سه اپیزود مستقل با سه فضای متفاوت نداشتیم؛ اما در آن نمایش تغییر فضا داریم، وقتی تغییر فضا در متن حاکم باشد، پس باید شکل اجرا هم تغییر کند. فکر کردم وقتی مونولوگ‌ها بدون تصویر و در تاریکی گفته شود، چیز جذابی از آب در نخواهد آمد، اما با این تصاویر علاوه بر ایجاد فضا تغییر می‌توانست تماشاگر را بیشتر برای شنیدن مونولوگ‌ها تشویق کند؛ چون من بارها خودم دیده‌ام مونولوگ‌هایی که در تاریکی گفته می‌شود و کمی هم طولانی است تماشاگرها گوش نمی‌کنند و عملاً با آدم‌های ‌کنارشان صحبت می‌کنند حداقل این تصاویر می‌توانست ترفندی برای ترغیب تماشاگر به شنیدن به حساب بیاید. به نظرم این کار، بهترین تمهید بود.
اتفاقاً به نظرم رسید که این تصاویر ‌کارکرد خوبی دارد که تماشاگر از سر و صدای تغییر صحنه که در پشت پرده اتفاق می‌افتد، دور می‌شود.
اساساً تالار سایه مشکل دارد، اگر حتی روی کف پوشش هم راه ‌بروید، صدا ایجاد می‌شود. باید کمی دقت شود برای واگذار کردن سالن‌ها به گروه‌ها که متناسب با اجرا باشد، این‌ها چیزهایی است که از دست گروه هم خارج است و امیدوارم که برای بهبود کیفیت سالن‌ها این نقص‌ها حل شود.
گفته بودید که خانم نغمه ثمینی و شما برای این نمایش تحقیقات زیادی انجام دادید، لطفاً کمی درباره تحقیقاتتان بگویید؟
بله، تحقیقات‌مان خیلی وسیع بود. فیلم‌های مستندی که درباره افغان‌ها و افغانستان دیدیم و کتاب‌ها و مقالات زیادی را خواندیم ضمناً با دو دانشجوی تئاتر افغانی صحبت کردیم و یا با افغانی‌هایی که برای کارهای خانه به منزل دوستان و آشنایان می‌رفتند، حرف زدیم و ماحصل این اطلاعات را نغمه ثمینی در نمایشنامه‌اش آورد. مثلاً‌ ما در تحقیق‌هایی که انجام دادیم، متوجه شدیم که اکثر ازدواج‌ها با مردهای افغانی در منطقه شمال ایران اتفاق می‌افتد.
در نوشتن نمایشنامه یا به اجرا بردن نمایش که چقدر اطلاعات درست و واقعی لازم است؟
دوست داشتیم اطلاعات درست به مخاطب‌مان بدهیم. نیمی از تماشاگران ما ایرانی‌ها هستند اما نیمی دیگر افغانی هستند. چندین بار افغانی‌هایی که به دیدن نمایش ما آمدند، خودشان گفتند که اطلاعات بسیار درست و به جا بوده است حتی فکر می‌کردند بازیگر حکیمه واقعاً افغانی است، از بس که لهجه‌ها درست ادا می‌شود. ما دوست داریم اطلاعات درست به مخاطب بدهیم. و وقتی این اطلاعات را گرفتیم چرا از آن‌ها استفاده نکنیم!
و یک سؤال کلیشه‌ای چرا به سراغ مهاجرت و زنان رفتید؟
(می‌خندد) من اول به سراغ زنان رفتم و بعد مهاجرت. چون خیلی دوست دارم راجع به زنان کار کنم و موضوع مهاجرت هم طی سال‌ها برایم جالب شده بود. در سؤال قبلی‌تان در این باره جواب دادم که می‌خواستم نگاهی فارغ از جنسیتی و خشونت و سنتی نسبت به زن داشته باشم. می‌خواستم زن‌ها را همان طور که هستند نشان دهم. مهاجرت نیز موضوع تمام دنیاست. علاقه‌مندی به رفتن و مهاجرت کردن در اکثر کشورها، وجود دارد یعنی بحثی نیست که فقط مختص ایرانی‌ها یا کشورهای همسایه نیست.