اثر تابع بینظمی نیست؛ همه چیز دقیق، پیش بینی شده، و به اصطلاح خط کشی شده است. اما خواننده هرگز اختیار ندارد تجسمی خاص از اثر داشته باشد. همه چیز به شکل نامفهومی صریح و بی پرده است.
اثر تابع بینظمی نیست؛ همه چیز دقیق، پیش بینی شده، و به اصطلاح خط کشی شده است. اما خواننده هرگز اختیار ندارد تجسمی خاص از اثر داشته باشد. همه چیز به شکل نامفهومی صریح و بی پرده است.
علی قلیپور:
حالا میتوانیم مدعی باشیم که برخی مضامین از دهه چهل تا امروز با اعتماد به نفسی خاص، ما را به طراوت بشارت میدهند؛ و این دلیلی است برای اینکه بازهم مدعی باشیم که در سال 1385 نمایشنامهای خواندیم که ما را به یاد آثار غلامحسین ساعدی انداخت. اما برای هرقیاس مع الفارق، ترجیعبند آن قصیده معروف که میگوید: «این کجا و آن کجا» در حکم توجیه اشتباه و طلب بخشایش برای ارتکاب به قیاس مع الفارق است. پس در پی این توصیف از نمایشنامه«دویدن در میدان تاریک مین» یک «این کجا و آن کجا» جهت جبران قیاس معالفارق مورد نیاز است. پرداخت غرامت و تاوان برای فکری که آدم های این نمایش در سر دارند باعث میشود که خواننده با احتیاط بیشتری قضاوت کند. چون هیچ بعید نیست که به خاطر یک فکر نا بجا(که از بدِ حادثه، فلسفی هم هست) اسیر دست میرغضبهایی سنگدل و بد دهن چون«کوهی» شوید.
«کوهی» مردی 60 ساله است که در جایی که معلوم نیست کجاست به کار فحاشی و شکنجه مشغول است. کوهی به کمک «مخمل» ، در کار بازجویی از کسانی ست که نه به زعم خود و نه به زعم خواننده، هیچ گناهی مرتکب نشدند. این میرغضب به شکل منظمی به همه شخصیتهای نمایش از دستیار خود، «مخمل» گرفته تا سوژههای بازجویی(که«یاقوت» و«امیر ماهان» هستند) با لحنی آمرانه فحش میدهد؛ طوری که گاهی اوقات دیالوگ های نمایش در میان دشنامهای پیاپی«کوهی» فراموش میشود. اما اگر این مسأله را ضعف در دیالوگنویسی ندانیم، دست کم میتوانیم به این نکته اشاره کنیم که در نمایشنامهای که یک نفر متهم و دیگری بازجو است، تکلیف، تا اندازهای روشن میباشد که دیگر نیازی به اغراق در تصویر کردن شخصیتها چندان ضروری به نظر نمیرسد. البته اغراق در شخصیت پردازی این نمایشنامه گاهی اوقات برای رسیدن به طنزی است که قرار است از ماجرایی جدی و تفکر برانگیز بیرون آید و سرانجام چیزی شود که از آن با عنوان مستعمل«طنزتلخ» یاد میکنیم. شکنجههای خاص کوهی، رفتارهای حماقت بار او با متهمان و پرخاشگریهای مدام او علیه مخمل و دیگران در کنار موارد مشابه دیگری که در این اثر وجود دارد، به خوبی بیانگر تلاش اثر برای رسیدن به همین طنز تلخ است. اما فضای طنزِ نمایشنامه همیشه خواننده را در وضعیتی یکسان با اثر نگاه نمیدارد. وقتی که کوهی متهمان را برای«تماس» مؤاخذه می کند، و یا وقتی که پرسشهای فلسفی آنها را با عصبانیتی اغراق آمیز، به باد انتقاد و تمسخر میگیرد، موقعیت و وضعیت شخصیتها در آن به شکل خفیفی طنز میشوند. اما از آنجا که حق به جانب آدمهای متفکر نمایشنامه است، این طنز خنده نمیآورد و به تفکر هم وا نمیدارد؛ چون همه چیز آنقدر تلخ و مشخص تصویر شده که حرف زدن درباره آن هم، چیزی جز تکرار مکررات نخواهد بود.
این اثر، فاقد زمان و مکان مشخص است. اما پیداست که زمان و مکان آن هر جا میتواند باشد. شاید در ذهن هر کس و یا در شرایط اجتماعی و سیاسی هر کشور، این وضعیت وجود داشته باشد. اما دغدغه نمایشنامه بیان این نکته نیست. به نظر می آید که حل یک مسأله فلسفی حرف اصلی اثر است؛ مسألهای که سر انجام در دیالوگ ها حل میشود، اما پدید آورندگان مسأله، در بند گرفتار میآیند و همان انسان بی دغدغه و بی پرسش و بی آرزویی میشوند که«کوهی» خواسته بود . از این دید، نمایشنامه«دویدن در میدان تاریک مین» اثری بی هیچ حشو و زوائد است. مسألهای طرح می شود و«کوهی» که مخالف آرای اندیشمندانه«یاقوت» و«امیر ماهان» است، به هر وسیله در برابر آنها ایستاده و با روشهای خاص خود در صدد مخالفت و تغییر عقیده آنها است. نویسنده، مسأله را به صراحت در مقابل خواننده قرار می دهد و در واقع وانمود میکند که این مشکل، هیچ زاویه پنهانی برای خواننده معنا پسند ندارد
«یاقوت: قربان ماهان میگه اختیار وقتی معنا داره که نظمی در کار باشه و شما بتونید نتیجه کارتون رو پیش بینی کنید(مکث) ماهان میگه وقتی هیچ چیز رو نشه پیش بینی کرد، معنیاش اینه که وقتی شما کاری رو انجام میدید نیروهای دیگهای به جای شما نتیجه کارها رو تعیین میکنند؛ و این دقیقاً یعنی بینظمی. به تعبیر خودش، یعنی دویدن در میدان تاریک مین؛ اون هم در تاریکی محض. به همین خاطره که او به این نتیجه رسیده که اختیار، تابع نظمه و تا نظمی در کار نباشه، اختیار هم معنای روشنی نداره.»
در نگاه اول خواننده این بخش نمایشنامه احتمالاً قطعهای به این وضوح را که در نهایت صراحت نوشته شده، حاوی زوایایی پنهان نخواهد دانست. اما میتوان با در کنار هم قرار دادن سایر عناصر نمایشنامه و تأمل در پرداخت این موضوع با مخالفت صریح«کوهی» و دنباله روی«یاقوت» به این نتیجه رسید که همه این مسائل به شکل خستگی ناپذیری تلاش می کنند که فقط صریح بنمایند، در صورتی که این نکته تنها به ابهام دیگری می انجامد. ابهامی که برای رفع آن باید از خود بپرسیم این است که این همه وضوح و دقت اغراق شده، که بی هیچ زوائدی مطرح میشوند، سرانجام ما را به کجا خواهد برد و در برابر چه نکتهای قرار خواهد داد؟ پاسخ به این پرسش هم در یک کلام خلاصه میشود:«پناه بر خدا».
و این پاسخ ماهان و پاسخ تلویحی اثر برای خواننده است. اما باز هم تکلیف چندان روشن نیست و خواننده معنا پسند باز به دنبال معنای عجیب و عمیق خود از این پرسش فلسفی خواهد رفت.
اثر تابع بینظمی نیست؛ همه چیز دقیق، پیش بینی شده، و به اصطلاح خط کشی شده است. اما خواننده هرگز اختیار ندارد تجسمی خاص از اثر داشته باشد. همه چیز به شکل نامفهومی صریح و بی پرده است. این بی پردگی در نظم اثر تمام اختیار خواننده را از میان میبرد و سرانجام ما را با مسأله بسیار ساده و فلسفی روبرو میکند و به همان سادگی هم مسأله را حل میکند. شاید بتوان ترجیح داد که ای کاش این اثر بی نظم و غیر قابل پیش بینی بود تا اختیار مخاطب به قوت خویش باقی میماند.