نوشتاری درباره آسیبهای نمایشنامهنویسی کودک و نوجوان در ایران
معضل سادهانگاری همچون یک بیماری پنهان، به پیکر نحیف تئاتر و ادبیات نمایشی کودک و نوجوان ما رسوخ کرده و تکتک اعضا و عناصر آن(از طرح داستانی تا عناصر ساختاری و حتی پایانبندی اثر) را در بر گرفتهاست.
سیدحسین فداییحسین
به نام خداوند کودکی و مهر
سالهای سال است که مسأله ضعف متون نمایشی در کشور ما به معضل تئاتر تبدیل شده و همه دستاندرکاران این عرصه، از منتقدان و صاحبنظران گرفته تا هنرمندان و حتی نمایشنامهنویسان، مشکل اصلی آثار نامطلوب نمایشی را در درجه اول متأثر از ضعف نمایشنامه میدانند. این البته حقیقتی است که در آن شک و تردیدی وجود ندارد؛ چرا که نمایشنامه نه تنها طرح اصلی و نقشه جامع یک بنای نمایشی است، بلکه حکم همان خشت و سنگ بنای اولیه را دارد که اگر کج گذاشته شود، تکلیف ساختمان نهایی معلوم است. اما در خصوص ادبیات نمایشی کودک و نوجوان، مسأله تا حدی متفاوت است؛ متفاوت نه به آن معنا که در این جا مشکلات متن نمایشی قابل چشمپوشی است و یا اهمیت ساختار دراماتیک در نمایشنامه کودک و نوجوان، نسبت به تئاتر بزرگسالان کمتر است بلکه بهعکس، مسأله متن نمایشی و توجه به عناصر ساختاری نمایشنامه در تئاتر کودکان و نوجوانان از ظرافت، حساسیت و اهمیت بیشتری برخوردار است.
دلیل این امر، هر چند بر کسی پوشیده نیست، اما شاید ذکر این حقیقت خالی از لطف نباشد که برخی از عناصر سازنده یک متن نمایشی در تئاتر بزرگسالان، از جمله داستانپردازی و یا نمود بیرونی و عینی وقایع، گاه ممکن است به عمد توسط نویسنده مورد بیتوجهی قرار بگیرد. اما نمایشنامهنویس کودک و نوجوان میباید علاوه بر به کارگیری درست همه عناصر ساختاری، موارد دیگری را هم مورد توجه قرار دهد. از جمله این موارد میتوان به تأکیدگذاری، درشتنمایی و اغراقهای فنی، ایجاد فضای فانتزی، خیالپردازانه و بعضاً رویاگونه و ایجاد ریتم و ضرباهنگ متناسب با حال و هوای مخاطب و در عین حال نگاه ساده و سرراست، بهدور از حواشی و اضافات گمراه کننده و پیچیدهگیهای متداول در متون بزرگسال اشاره کرد.
اینها البته مواردی است که در طول سالیان سال اشتغال و درگیریام با مقوله نمایشنامهنویسی کودک و نوجوان(از حدود سال 1370) با آنها مواجه بودهام. اما آن چه در این مجال کوتاه میتوان به آن اشاره کرد این است که در اکثر آثار نمایشی که در حوزه تئاتر کودک و نوجوان، نوشته و اجرا میشود، نه تنها شاهد رعایت موارد ذکر شده نیستیم، بلکه مشاهده میکنیم که بسیاری از این آثار حتی از عناصر اولیه و ساختار ابتدایی یک اثر نمایشی تهی است. ضعف در قصهپردازی به عنوان مهمترین عنصر ارتباط با مخاطب کودک، عدم تناسب موضوع و مسأله نویسنده با تماشاگر، بکارگیری شخصیتهای ناهمگون با قصه و فضا بدون پشتوانه و شناسنامه فردی و عموماً بیهویت، زبان و ادبیات نامناسب و نامفهوم، اتفاقات بیمنطق و بیآغاز و انجام و مواردی از این دست مشکلاتی است که همواره دامنگیر متون نمایشی کودک و نوجوان بودهاست.
اما از همه این موارد مهم که بگذریم، ادبیات نمایشی کودک و نوجوان ما در حال حاضر از مشکل و معضل بزرگتری آسیب میبیند که شاید سببساز بسیاری از موارد ذکر شده باشد. در سال جاری و در مدت حدود شش ماهی که از مسؤولیتام در شورای نظارت بر تئاتر کودک میگذرد و بخصوص در چند هفتهای که درگیر بازخوانی متون نمایشی سیزدهمین جشنواره تئاتر کودک و نوجوان بودم، با خواندن بیش از پانصد عنوان متن نمایشی، به مشکل مشترکی در اکثر این نمایشنامهها برخورد کردم که به گمانم اگر مسأله و معضل اصلی تئاتر کودک و نوجوان نباشد، یکی از مهمترینِ آنهاست؛ معضلی که شاید بیشترین لطمه را به این آثار وارد کرده و در عینحال همواره از منظر توجه و عنایت نویسندهگان، تماشاگران و حتی گاه منتقدان، مخفی ماندهاست و آن"نگاه سادهانگارانه" به مقوله تئاتر کودک و نوجوان است.
به جرأت میتوانم بگویم معضل سادهانگاری همچون یک بیماری پنهان، به پیکر نحیف تئاتر و ادبیات نمایشی کودک و نوجوان ما رسوخ کرده و تکتک اعضا و عناصر آن(از طرح داستانی تا عناصر ساختاری و حتی پایانبندی اثر) را در بر گرفتهاست. شاید به خاطر همین نگاه سادهانگارانه است که در اکثر آثار خلق شده تحت عنوان تئاتر کودک و نوجوان، شاهد رویدادهای بیمنطق، داستانهای بیآغاز و انجام و حضور اشخاص و کاراکترهای بدونهویت و شناسنامه هستیم.
سادهانگاری را با هر تعبیر و معنایی که در نظر بگیریم، خواه ناخواه به دستکم گرفتن مخاطب کودک و نوجوان و به قولی جدی نگرفتن این گونه مهم نمایشی منتهی میشود. شاید بتوان گفت تئاتر کودک و نوجوان و بخصوص ادبیات نمایشی کودک در شرایط کنونی از یک سوء تفاهم بزرگ در معرض آسیب است و آن این که بسیاری از نویسندگان و دستاندرکاران فعلی این عرصه، نه تنها به ظرافت، حساسیت و در مجموع مسؤولیت خطیر خود واقف نیستند، بلکه آن را دست کم گرفته و سهل و ساده میپندارند. شاید با این تصور که ذهن فرّار، تنوعطلب، زودباور و خیالپرداز کودکان، متوجه خطاهای بهظاهر کوچک آنان نمیشود. پس هرگونه انحراف از خط داستانی مجاز شمرده میشود و وقوع هر اتفاق و ورود و خروج هر شخصیت، بیهیچ دلیل و منطق، دلیلمند و منطقی تصور میگردد. در حالی که چنانچه از سراتفاق و یا کسب تجربه، مخاطب اثری نمایشی و یا هر اثری از این دست، همراه با کودکان باشیم، بدون شک مشاهده میکنیم که آنان عموماً به نکات جزیی، خاص و ظریفی توجه میکنند که اکثر بزرگسالان، شاید بهدلیل عادت و یا مشغلههای دوران بزرگسالی از آن غافلاند.
چه بسا نگاه سادهانگارانهای که از آن سخن بهمیان آمد، از همین غفلت بزرگسالانه ناشی شدهباشد. بیجهت نیست که در اکثر آثاری که با عنوان نمایشنامه کودک و نوجوان نوشته میشود، شاهد آن هستیم که در روند نمایش، داستان مدام از مسیر اصلی خود دور میشود، اتفاقات و حوادث فرعی و گاه حتی بیارتباط با روند داستان، بیهیچ دلیل و منطقی بهوقوع میپیوندد، آدمها و اشخاص نمایش بدون هیچ سنخیت و هماهنگی با یکدیگر و با کلیت اثر، با هر بهانهای وارد قصه شده و بدون هیچ دلیلی خارج میشوند، از هر واژه، کلام و جمله تنها با ظاهر ساده و گاه شعرگونه، اما مملو از اشتباهات دستوری و ادبی استفاده میگردد و دهها خطای کوچک و بزرگ دیگر صورت میگیرد.
در بیشتر بحثهای انتقادی و البته متداول درخصوص این آثار، معمولاً کم تجربهگی و عدم دانش فنی نویسنده، سببساز بروز این خطاهای گسترده قلمداد میشود و صاحبنظران این عرصه سعی میکنند با توصیه نویسندگان و هنرمندان به مطالعه و تجربه بیشتر، آنان را متوجه اشتباهات خود ساخته و از خطاهای بعدی جلوگیری کنند؛ حال آن که خطا و مشکل اصلی در همان سوء تفاهمی نهفته است که از نگاه سادهانگارانه و در واقع غفلت بزرگسالانه به مقوله تئاتر کودک و نوجوان ناشی میگردد. هرچند مطالعه علمی و کسب تجربه و دانش فنی درخصوص ویژهگیهای خاص تئاتر کودک و نوجوان، موجب رفع بسیاری از مشکلات فعلی این عرصه خواهد شد، اما چنانچه دیدگاه نویسندگان و دستاندرکاران این امر نسبت به حساسیت، اهمیت و ظرایف و پیچیدگیهای خاص تئاتر کودک و نوجوان، تغییری نکرده و آنان فضای کار برای کودک و نوجوان را همچنان عرصهای سهل و ساده و به قولی"بچهگانه" تصور کنند، با کمال تأسف باید گفت شاهد اتفاقی خاص و جریانی رو به رشد در زمینه تئاتر کودک و نوجوان نخواهیم بود.