نگاهی به نمایشهای اجرا شده در بخش بینالملل سیزدهمین جشنواره سراسری تئاتر کودک و نوجوان اصفهان از کشور صربستان
برای اجرای یک نمایش کودک پیش از هر چیز باید کودکانه اندیشید. اشیاء، آدمها، اتفاقات و... همه و همه باید جدا از ماهیت معین خویش به جادویی بدل شوند که هر لحظه میتوانند تصویری رها از قیود معنا باخته زندگی بزرگترها باشند.
نگاهی به نمایش"سرآشپزهای آندرسون" نوشته و کار"دراگوسلاو تودورویچ"
امین عظیمی:
زیبایی شناسی آشپزخانه: شکوه ریتم
برای اجرای یک نمایش کودک پیش از هر چیز باید کودکانه اندیشید. اشیاء، آدمها، اتفاقات و... همه و همه باید جدا از ماهیت معین خویش به جادویی بدل شوند که هر لحظه میتوانند تصویری رها از قیود معنا باخته زندگی بزرگترها باشند. ترکیب چنین نگاهی با عناصر خندهآور که به زعم"اوژن یونسکو" به حقیقت پدیدهها نزدیکتر است، مبدل به نیرویی پر قدرت اما انعطافپذیر خواهد شد که اهداف عالیه آموزشی و تربیتی تئاتر را نیز بارورتر میکند. تئاتر کودک در پیشبرد ذات خویش به سوی الگوهای آموزشی یکی از صریح ترین انواع نمایشی است . اما پیش از هرچیز به بازی ای شباهت دارد که علاوه بر سرگرم نمودن و تهییج مخاطبانش تلاش میکند از آنها انسانهای بهتری بسازد. در این فرآیند، کودک در برابر جهانی قرار میگیرد تا به واسطه آن دریابد زندگی چیزی جز ایفای درستِ نقشی که باید آن را برگزیند، نیست. همواره موانع زیادی در برابر ما قرار دارد، اما آن کسی پیروز است که با اتکا به خوبی، تلاش و درستکاری در برابر مشکلات و سختیها ایستادگی میکند و در نهایت پیروز میشود و گاهی هم ممکن است شکست بخورد. نمیتوان نمایشی خلق شده برای مخاطبان کودک را یافت که بی توجه به گزاره قصارگون مذکور دست به کار آفرینش اثری شده باشد؛ اما آن چیزی که مرز میان نمایشی زنده و خلاق و سمفونیای کژتاب از چنین آرمانی را موجب میشود؛ بیرونی شدن ارزشها و مفاهیم آموزشی در سطحی است که تماشاگر خردسال نیز آن را پس میزند، چرا که احساس میکند قراردادهای نحوی در این الگوی زبانی آن چنان پای تخیل را از جهان اثر بریده که فضای سالن نمایش را مبدل به اتاق عبوس پدری کرده است که میخواهد برای انجام دادن یا ندادن کاری ما را نصیحت کند. این آسیبی است که نمایش کودک در کشور ما دیر زمانی است با آن دست و پنجه نرم میکند و نمایش"سرآشپزهای آندرسون" از کشور صربستان در گریز از آن موفق است. دراگوسلاو تودورویچ در مقام کارگردان اثر با برائت از چنین کلیشههایی در نقطه مقابل اشتباهاتی قرار میگیرد که در تئاترکودک ما به نوعی سنت مبدل شده است. بیشتر نمایشهایی که توسط کارگردانان وطنی ساخته و پرداخته میشود، در اغلب اوقات از روح آموزش، جلوهای چماقگون میسازد و بی آن که در مسیر یادگیری زبان کودکان گامی برداشته باشد، آن چه را خود بهتر میداند به کودک حقنه میکند . ماحصل چنین رویکردهای پدرسالارانهای نمایشهایی با زبان مسخ شده بزرگترها است که همواره در حال تظاهر به کودکانه بودن است. چیزی شبیه ادا درآوردن بزرگترها زمانی که تلاش میکنند شبیه فرزندانشان نقاشی کنند. شاید خطوط، شکل و عناصر هویت دهنده به کارشان شباهت بی بدیلی به نقاشی یک کودک داشته باشد، اما عنصری در آن جریان دارد که تمام طرفندها را باطل میکند: خود آگاهی! دنیای کودکان هرچه بیشتر جهانی ناخود آگاه است. کودک ما را شگفت زده میکند؛ چون اعمال و گفتاری را بروز میدهد که رها از قیود مرتبه بندی شده آموزشی است و گاه تا آن حد خلاقانه است که پیچیدهترین نظامهای مهندسی از ابداع و تحلیل آن عاجزند.
آندرسون در آشپزخانه
نمایش سرآشپزهای آندرسون هر چه بیشتر به شعری سرخوشانه و بازیگوشانه میماند که از یک سو سعی وافری در ایجاد شوق و هیجان در تماشاگر خردسالاش دارد و از سوی دیگر تلاش میکند با اتکا به مفاهیم درونی داستانهای هانس کریستین آندرسون و بازخوانی فانتزیگون آنها در صحنه، جهانی پرشور بیافریند. در این نمایش همه چیز مبتنی بر قراردادهایی است که گویی در لحظه و در صحنه آفریده می شود و در نهایت به ریتمی مبدل میشود که هر یک از اجزا نمایندهای از آن است. حذف کلام به نفع تصاویر و کنشهای فیزیکی، امکانی را برای بهره گیری خلاقانه از عناصر بصری فراهم نموده است. در این بین از درون یک ریتم موسیقایی موقعیتی آفریده میشود، اعمالی روی صحنه رخ میدهد و با حلول ریتمی دیگر جنس اعمال تغییر مییابد. در این بین، عنصری که تمام حوادث و رویدادها را در سطح روایت به یکدیگر پیوند میدهد، بازگو کردن یکی از داستانهای آندرسون در سادهترین، کوتاهترین و تصویریترین شکل آن است. ریتم اثر علاوه بر آن که از درون موسیقی نمایش میجوشد و تجلی خویش را در تصاویر، اعمال و رویدادها دنبال میکند، تابعی از موسیقی درونی اثر است و از همان صحنه نخست با تماشاگرش قرارداد می کند که در این نمایش، ریتم عنصر تعیین کننده و بستر ساز است. بازی"پاها" در صحنه نخست که مبین نوعی تکثیر ریتمیک است، بر مبنای چنین قراردادی بناشده است. پاها در این فرآیند که پوشیده در جورابهای بلند راه راه و کفشهای فانتزیگون است، پیش از آن که خود را به عنوان جزئی از فیزیک سرآشپزها به تماشاگر معرفی میکند، همچون کاراکتری مستقل عمل میکند و تماشاگر خویش را به جهانی میبرد که"منطق کارتونی" بر آن استوار گردیده است. در این بین مفاهیم آموزشی در زیرینترین لایه روایت جریان دارد و خلاقانه از تمامی آسیبهای ذکر شده میگریزد.
سَروری تونالیتههای گوناگون نارنجی در دکور و عناصر صحنهای علاوه بر آن که فضای گرم و پرشور یک آشپزخانه را به تماشاگرانش منتقل میکند، آنها را در بهرهگیری خلاقانه از رنگ در صحنه سر شوق میآورد. تماشاگر در طول اجرا از تماشا کردن تصاویری که در برابرش خلق میشود لذت میبرد. فارغ از آن که این تصاویر و رویدادها حائز چه معنایی است، کودک را غرق در فانتزی آزاد صحنهای خود، در برابر رویایی قرار میدهد که به شکل زنده در حال شکل یافتن روی صحنه است. این نخستین گام موفقیتآمیز نمایش سرآشپزهای آندرسون است. چنین رویکردی در ترکیب با قراردادهای صحنهای و اتکای اثر بر تصویر سازی مبتنی بر این نوع بازی، بستر ایدهآلی را برای آموزش و جذب مخاطب نیز فراهم میآورد. این فرآیند تا آن جا پیش میرود که اولیای بزرگسال تماشاگران کودک نیز فریفته اثر میشوند. مجذوب رهایی طیف رنگهای نارنجی در فضای فانتزی آشپزخانهای میشوند که خالقان آن بیش از هر چیز پیوند اثر خویش را با ذات هنر تئاتر مستحکم کردهاند. هنری برای دیدن و مجذوب شدن؛ سرآشپزهای آندرسون نمایشی است که در عین سادگی و بهرهمندی از تکنیکهای نمایشهای عروسکی میلهای، تن پوش و ترکیب آن با قدرت خلاقانه بازیگرانش، به موسیقیای شاد میماند که تحرک و پویایی در صحنه را در دستور کار خویش قرار داده است. در یکی از صحنههای اثر به هم خوردن دو قاشق غذاخوری به هم و پس از برخورد یک سینی با یک سطح سخت و به هم خوردن اشیاء گوناگون، ناگهان ریتمی را میآفریند که در همان ابتدا تماشاگر را سر شوق میآورد و در ادامه تلاش برای بارور کردن تخیل کودک را موجب میشود.
علاوه بر ریتم صحنهای پویای اثر، زیبایی شناسی حاکم بر اجرا نیز بر جذابیتهای اجرا افزوده است. روایت نمودن داستان"لباس نوی امپراتور" و یا ماجرای"جوجه اردک زشت" با استفاده از وسایل و امکاناتی که در آشپزخانه پیدا میشود، به بارور شدن تخیل کودک یاری میرساند و با بهرهگیری از منطق جان بخشی به اشیا به زبانی دست مییابد که کودکان از طریق آن به تبین پدیدهها در دنیا پیرامون خویش میپردازند. پادشاهی که تمام بدنش از نان و کیک و شیرینی درست شده است و یا روایت ماجرای جوجه اردک زشت روی یک کیک خامهای نسبتاًً بزرگ حتی میتواند برای دستاندرکاران نمایش کودک در کشور ما آموزنده باشد که چگونه میتوان با ایجاد ارتباط میان عناصر نامرتبط به نوعی زیبایی شناسی صحنهای و روایی دست یافت و علاوه بر جذابیتهای بیشمار صحنهای آموزنده نیز بود. در صحنهای جوجه اردک زشت با صدای ناهنجارش بر تفاوت خویش و خواهران و برادرانش تأکید میگذارد، اثر، تلاش میکند تا امکان تخیلی ترکیب حیوانات را به تماشاگر خردسالش نشان دهد و او را در معرض این آموزه قرار دهد که هر پدیداری در شکل طبیعی خویش کامل است. هنگامی که سر یک تمساح، زرافه و یا ... بر روی بدن جوجه اردک قرار میگیرد موجب خنده مادر و بچههای دیگرش میشود و در انتها، هنگامی که او به یک قوی زیبا تبدیل میشود کمال و زیبایی در او متجلی میشود.
بهرهمندی اثر از بازآفرینی و یادآوری مفاهیم عمیق مستحیل در داستانهای آندرسون در ترکیب رویدادهای صحنهای نیز یکی از وجوه هوشمندانه اثر است، و نمایش را به یک تجربه تمام و کمال در حوزه تئاتر کودک مبدل میکند.
"سرآشپزهای فرانسوی" نمایشی آموزنده، جذاب، سرگرم کننده و تماشایی است و این عناصر بیش از هر چیز مدیون بهرهگیری خلاقانه از ریتم و عناصر صحنهای است که در این میان نباید نقش بازیگران نمایش را نیز نادیده گرفت.
****
نگاهی به نمایش"دنیای یک گل" نوشته و کار"تاجانا پییر استانکویچ"
شعری برای آدم بزرگها
نمایش"رویای یک گل" از جهاتی در تضاد با نمایش"سرآشپزهای آندرسون" قرار میگیرد. این نمایش بیشتر به شعری خیالی میماند که در فضایی ذهنی روایت میشود. اکثر صحنههای نمایش تاریک است و گاه خشونتی در آن موج میزند که میتواند برای کودکان بدآموزی نیز داشته باشد. حتی مضمون نمایش نیز که اشاراتی به عشق ورزیدن و یا نبرد و درگیری میان انسانها دارد آن قدر سنگین است که کمتر امکان برقراری ارتباط کودکان با آن وجود دارد.
پرداختن به مضمونهای شاعرانه در یک اثر نمایشی میتواند امکان مناسبی برای نیل به سوی برتری تصویر در اجرا باشد. اما در نمایش مذکور، کلام شاعرانه بیش از تصویر شاعرانه مورد توجه قرار گرفته است. این به آن معنا نیست که اثر بیبهره از تصاویر خلاقانه است. بالعکس"تاجانا پییر استانکویچ " به شکل خلاقانهای از" استروبوسکوپ" (دستگاه بزرگنمایی نوشته یا تصاویر که در کلاسهای درس از آن استفاده میشود) در صحنه بهره میگیرد و با ترکیب تصاویر دو بعدی متحرک در صحنه با بازیگران و عروسکهایش، فضایی منحصر به فرد میسازد. اما این امر از تسلط کلمات در اجرا نمیکاهد. یکی از نقاط برجسته اجرا بازیهاست. بویژه قرار دادن چند بازیگر برای هدایت یک عروسک این امکان را فراهم کرده است که هر یک از آنها بخشی از احساسات آن عروسک را منتقل کنند و تماشاگر را به درون دنیای ذهنی و احساسات آن عروسک ببرند.
مضمون نمایش نیز که له شدن یک گل زیر پا را مدنظر دارد، نگاهی ظریف و شاعرانه را در بطن خویش پرورش داده است. پرداختن به له شدن یک گل زیر پای فردی که در برابر پیشنهاد عشق به کسی ناکام مانده است، له شدن گلی زیر پاهای انسانهایی که با یکدیگر مبارزه میکنند و یا له شدن گلها زیر بار ساختمانهای بزرگ شهرهایی که همه جا را تسخیر میکنند و در انتهای نمایش با انفجار موشکی همه چیز را به نابودی میکشانند، تلاشی است برای برانگیختن حساسیتهای تماشاگران پیرامون جهانی که در آن زندگی میکنند.
گلی که زیر پا له میشود چه احساسی دارد؟ نویسنده و کارگردان اثر با تعقیب این مضمون شاعرانه که هیچ گاه گلی نمیمیرد(عشق هرگز از دست نمیرود) تلاش میکند آموزههای اخلاقی خویش را سر و سامان دهد.
با آن که نمیتوان نمایش"رویای یک گل " را به خاطر وجود نشانههای ذهنی و فضای تیره و تارش اثری موفق در زمینه تئاتر کودک برشمرد، اما این نمایش در نوع خویش نیز اجرایی خلاقه را به ویژه در صحنهپردازی در برابر دیدگان تماشاگران اش قرار میدهد.