نگاهی به نمایش «اکبر آقا آکتور تئاتر»؛
نگاهی به نمایش «اکبر آقا آکتور تئاتر»؛ نوشته «سید عظیم موسوی» و کار «اکبر عبدی»؛ تالار سنگلج، شهریور، مهر و آبان ۱۳۸۵ عبدالرضا فریدزاده متن نمایش «اکبرآقا آکتور تیاتر» همچون اغلب متون نمایشی که رویکردهای برآمده از ...
نگاهی به نمایش «اکبر آقا آکتور تئاتر»؛ نوشته «سید عظیم موسوی» و کار «اکبر عبدی»؛ تالار سنگلج، شهریور، مهر و آبان 1385
عبدالرضا فریدزاده
متن نمایش «اکبرآقا آکتور تیاتر» همچون اغلب متون نمایشی که رویکردهای برآمده از تخت حوضی و سیاهبازی دارد از مقادیری مانور غیردراماتیک و شوخی و شیرین کاری، پیرامون یک ایدة بسیار ساده شکل پذیرفته است: «اکبر» هنرپیشه تئاتر با دوست و همکار خود «رضا» در اتاقی استیجاری زندگی مجردی دارند. «رضا» دلبسته دختر صاحبخانه است و میان این دو رابطه گرم و عاطفی هست. «اکبر» میکوشد تا رضایت پدر دختر و شرایط وصلت آن دو را فراهم کند. اما صاحبخانه به دلیل بیکس و کاری رضا مانع و مخالف این وصلت است. نفر سومی (حسن) هم با «اکبر و رضا» دوستی و پیوند محکمی دارد. صاحبخانه همسری ندارد، «حسن» هم مجرد است. با آمدن عمه رضا از باکو، کس و کار پیدا کردن «رضا» و فرصتطلبی صاحبخانه که شرط ازدواج دخترش با «رضا» را ازدواج خود با عمه معین میکند، وصلت پسر با دختر، حسن با خالة دختر، صاحبخانه با عمه رضا، و اکبر با مادر حسن صورت میپذیرد و نمایش با پایان شاد معمول سیاهبازی و تخت حوضی که با شعاری اخلاقی در مذمت فریب و دروغ، ستایش باورکردن جوانها، فرصت دادن به آنها، پایبندی جوانها به حرمت والدین همراه شده، پایان مییابد.
«عظیم موسوی» تجربیات فراوانی در تئاتر سنتی ایرانی و سیاه بازی و تخت حوضی دارد و کسی است که این شیوه از نمایش میتواند به او امیدها داشته باشد اما این متن وی تفاوتهایی عمده با سیاه بازی دارد که مهمترینشان از این قرارند:
ـ در اینجا جای سیاه را اکبر گرفته است که سیاه نیست و متن و بازی و کارگردانی بیش از اندازهای که سیاه بازی به سیاه و شوخیها و بداهههای گفتاری و کرداریاش اتکا دارد، به اکبر (عبدی) متکی است تا آنجا که بیحضور او، دیگر نمایشی در میان نیست!
ـ وجه اجتماعی / انتقادی سیاه بازی و سمت و سوی فکری ساده، روشن، عامه فهم اما هوشمندانه و صائب آن، در این اثر غایب است.
ـ تنها سمتگیری نمایان «اکبر آقا آکتور تیاتر» در مورد هنر و هنرمندی کمدی است که در قالب دیالوگی بلند و عریان با مضمون جدی بودن نمایش کمدی و دشواریاش بیان میشود. اینکه هنرپیشه کمدی خلاف برخی تصورات دلقک نیست و هنرپیشگی پس از کار در معدن دومین شغل دشوار جهان و حائز نوعی درمان روانی انسانها است. این مضمون، مجزا از کلیت اثر است و به خورد آن نرفته؛ حذف پذیر هم هست و به علاوه در ترافیک شوخی و شیرین کاریهایی که به دفعات از حد و مرز کمدی و طنز عبور کرده به هزالی توأم با رکاکت تبدیل میشوند و طرفه آنکه منهای حدود یک درصد، تمامی این شوخیها توسط شخص اکبر عبدی به کار میروند.
ـ آنتاگونیست نمایش، در سیاه بازی، در پایینترین درجات خود یک ارباب یا «اُوستا»ی دارای رذایل عدیده و شاخصههای مردم و جامعه، و در بالاترین درجات، شاه، حاکم، والی یا صاحب منصب مهم و از این قبیل است. اما آنتاگونیست این اثر یک صاحبخانه است که کارمندیست بازنشسته، و تنها دارایی اضافیاش اتاقی است که به «اکبر» و «رضا» اجاره داده است. بدینگونه تضاد و چالش موجود، ضعیف و بیجان است و زمینه کشمکشی مهم و اساسی را مهیا نمیکند.
ـ خلاف نمونههای خوب و برتر نمایش سیاه بازی و تخت حوضی که دارای طرح و توطئه و استخوان بندی و تحرکاند، در اینجا طرح و استخوانبندی چندان محکم و جذابی وجود ندارد. اثر، حرکت به پیش ندارد، حول محور خود میچرخد و تنها نقطة خیز و عطف آن طی مدت 3 ساعت، به لباس عمه خانم در آمدن اکبر عبدی است که بالاترین حجم حرکت و گفتار خارج از عرف و نزاکت نمایش در همین بخش گنجانده شده است.
کارگردانی این نمایش با وجود ضرباهنگ مطلوبش که موجب میشود زمان طولانی آن احساس نشود، از مشکلاتی رنج میبرد که در بخشهای مختلف به آنها اشاره میکنیم:
ـ مفهوم روشن و درستی از موسیقی نمایش از این اجرا استنباط نمیشود. موسیقی «اکبر آقا آکتور تیاتر» منحصر است به:
الف ـ چند رٍنگ همراه با کلام، دارای ملودیهای شبکه تکراری که در فواصل پردهها و صحنهها پخش میشوند و به دلیل صدابرداری ضعیف، کلامشان مبهم است.
ب ـ یکی دو تصنیف قدیمی که به طور مثال به مناسبت جشن نامزدی خوانده میشوند و اجرای جذابی هم ندارند و نیز هر تصنیف دیگری را هم میشود جایگزینشان کرد.
ج ـ رٍنگ «رورانس» با کلامی در قالب بحر طویل و با مضمون معرفی بازیگران که مشخصه بارزی ندارد، همچنان مبهم و نامفهوم است و میتواند وجود هم نداشته باشد.
ـ طراحی صحنه واقعنمای نمایش در وجه هنری ویژگی خاصی ندارد اما اجرای آن دقیق و باورپذیر است.
ـ طراحی لباس، کاستی ندارد اما برجستگی بارزی هم در آن مشاهده نمیشود.
ـ گریم، معمولی است و موارد فنی خاصی در آن دیده نمیشود.
ـ نمایش از سادهترین ترکیب نوری بهره میبرد (یک نور عمومی در سراسر اجرا) و نور آن به هنگام شب و روز یکسان است.
ـ بدینگونه کارگردان در بخشهای مختلف متحمل کمترین زحمتی نشده است، حتی در بخش طراحی خطوط حرکتی؛ این خطوط پیچیده و فنی نیستند و در جاهایی بسیار آماتوری به نظر میآیند.
ـ در رهبری بازیگران نیز «اکبر عبدی» بیش از هر چیز به بازی خود پرداخته و دیگر بازیگران به هر نحو که حد و توانشان اجازه میدهد بازی میکنند. حتی کوششی به عمل نیامده تا بازیهای ضعیف ـ بازی نقشهای مهرداد، خاله، دخترخاله، عمه و ... ـ اندکی رشد کرده و تفاوتی با دیگر بازیها داشته باشند و در این میان «محمود راسخفر» بیشترین تلاش و انرژی را صرف میکند اما در سطوح نخستین بازی باقی میماند. «حسن روحانی» تا رسیدن به یک بازی نرم و اثرگذار فاصله دارد، «علی اصغر شریفیان» به برخی علایم ظاهری و لحن نقش به نحوی تقلیدی بسنده میکند، اما در «شقایق رهبری» نشانههایی از بازی روان وجود دارد. در بازی «عبدی» انعطاف، توان و خلاقیتی را که در کارهای بارز او دیده بودیم مفقود است و تنها انرژی و مهارتی را شاهدیم که به اضافه بداههگویی، بداههکاری، و آشناییاش با سیاه بازی به یاری نقش آمده است. البته همین مقدار نیز میتواند بیانگر آن باشد که عبدی، عبدی است و هنوز هم جز خودش کسی نمیتواند تکرارش کند. اما هنر تئاتر، صد در صد یک بازیگر چهره شده در سینما و تلویزیون را به اضافه چیزی افزونتر میطلبد و نه بخشی از او را؛ و این همان نکتهای است که هم خودِ چهرههای تصویری، و هم آنانی که از این چهرهها در تئاتر بهره میبرند، باید بدون هیچ غفلتی بر آن تمرکز کنند، که در غیر این صورت سوء استفادهای دردناک و بی حرمتی به هنر شریف تئاتر شده است، هنری که با سخاوت هر چه تمامتر و با سعه صدر همین چهرهها را به سینما و تلویزیون معرفی کرده است.
با این همه «اکبر آقا آکتور تیاتر» نه یک نمایش هنرمندانه و هنرنمایانه و اندیشمندانه، که هم خانواده نسبی «آتراکسیون» است و جایش در تالار سنگلج، همان مکانی که نمایشهای بزرگ و آدمهای بزرگ تئاتر ایران در آن به صحنه رفته و بر صحنهاش عرق ریختهاند، نیست.
نکاتی دیگر:
ـ نام نمایش و شمایل اعلان (پوستر) آن، زمان اتفاق افتادن داستانش را حدود 80 ـ 70 سال پیش معین میکند اما در عمل، زمان داستان همین امروز و اکنون است. این نکته در مورد نام نمایش هم صدق میکند.
ـ نمایش بسیار دیر (ساعت 30/20) آغاز، و در ساعت 30/23 به پایان میرسد. با این حال هر شبه سالن اجرای آن پُر است. نگاه اول تو را شاد میکند که تئاتر چقدر رونق گرفته و خواهان دارد. اما در نگاه دوم، همین که بر احساساتت غلبه میکنی و شکل و شمایل و سر و پُز و تیپ و تیرة اغلب تماشاگران، لباسها، کراواتها و بویژه ماشینهای آخرین مدلشان را که پس از اجرا روشن میشوند میبینی و یکبار دیگر به اجرا و هدفش که خنده گرفتن از هر طریق و به هر وسیله ممکن از لهجه گرفته تا الفاظ و حرکات آنچنانی میاندیشی؛ بار دیگر دلت برای غربت تئاتر به سختی میگیرد! و سینهات پر از ابر میشود!!