در حال بارگذاری ...
...

بدیهه در بازیگری

 احمد دامود  «بدیهه» در بازیگری کاربردهای متفاوتی دارد که بعضی از انواع آن برای بازیگران ما شناخته شده و تا حدودی متداول‌اند و بعضی دیگر، به علل گوناگون، تا به حال کمتر مورد استفاده بازیگران ما قرار گرفته و یا ...

 احمد دامود

 «بدیهه» در بازیگری کاربردهای متفاوتی دارد که بعضی از انواع آن برای بازیگران ما شناخته شده و تا حدودی متداول‌اند و بعضی دیگر، به علل گوناگون، تا به حال کمتر مورد استفاده بازیگران ما قرار گرفته و یا ناشناخته باقی مانده‌اند. علاوه بر بدیهه‌ای که همیشه در نمایش‌های سنتی ما وجود داشته است، به طور معمول بداهه‌سازی به شکل اتودهایی که در مسیر شناخت عمیق‌تر شخصیت و یا موقعیتی ویژه در نمایشنامه‌ها، به وسیله بازیگران و با هدایت کارگردان خلق می‌شوند، شناخته شده است. ولی همان طور که گفته شد، دامنه بداهه‌سازی بسیار گسترده‌تر از این است. مانند بداهه‌سازی گروهی برای نوشتن متن نمایشنامه به شکل کارگاهی، بداهه‌سازی فردی در مقابل تماشاگران به صورت اجرای قطعات کمدی به وسیله کمدین‌ها و مجریان برنامه‌ها در کلوب‌های شبانه و یا در اجرای برخی مراسم، بداهه‌سازی به صورت اجراهای دو یا چند نفره، بدون داشتن طرح اجرایی قبلی و با دخالت دادن تماشاگران در اجرا به گونه‌ای مستقیم، بداهه سازی با داشتن طرحی نیمه کاره که با شرکت دادن تماشاگران در اجرا شکل نهایی خود را پیدا می‌کند و مانند اینها. آنچه در این نوشته آمده است تنها توضیحی کوتاه در مورد بدیهه در بازیگری به قصد گسترش توانایی بداهه‌سازی در بازیگر است تا بتواند از امکانات آن در اجرای نقش‌های محوله بهره گیرد.

می‌توان گفت که یکی از مهمترین هدف‌های هر هنرمند و شاید مهمترین هدف او، صرفنظر از رشته هنری‌اش، این است که بتواند احساس‌های درونی خود را به طور کامل و آزادانه بیان کند. هر یک از ما، تفکرات، جهان‌بینی، ایده‌آل‌ها و برخوردهای انسانی و اخلاقی خود را با دنیای پیرامون خویش داریم. این اعتقادات عمیق که اغلب ریشه در ذهن ناآگاه ما دارند، بخشی از فردیت ما را تشکیل می‌دهند و همواره در جستجوی راهی برای ابراز آزادانه خود هستند.
متفکرین بزرگ، برای ابراز نظرات خویش، سیستم‌های فلسفی بنا می‌کنند و هنرمندانی که تلاش دارند باورهای عمیق درونی خود را ابراز کنند این کار را از طریق ابزار کارشان، یعنی رشته هنری خود، انجام می‌دهند. در همین راستا، گریزناپذیرترین خواسته‌های درونی بازیگر نیز از طریق بدیهه‌ شکل می‌گیرند و ابراز می‌شوند.
گروهی عقیده دارند که اگر بازیگر هم خود را تنها به گفتن جملات نویسنده و اجرای دستورهای کارگردان مصروف کند و فرصتی برای بداهه‌سازی فردی و مستقل به خود ندهد، در واقع برده خلاقیت دیگران شده و توانایی‌های خود را به وامی که از دیگران گرفته، محدود کرده است. گویی این افراد بر این عقیده‌اند که نویسنده و کارگردان پیشاپیش به جای آنها و برای آنها بداهه‌سازی کرده‌اند و دیگر فضایی برای ابراز آزادانه حالات درونی و خلاقیت شخصی ایشان باقی نمانده است.
اما چنین فرضی درست نیست و هر نقشی که به بازیگر واگذار می‌شود فرصتی یگانه برای بداهه‌سازی او و خلاقیتی واقعی به همراه آفرینش‌های نویسنده و کارگردان، ایجاد می‌کند. البته منظور این نیست که بازیگر، تحت عنوان بداهه‌سازی، جملات نویسنده را تغییر دهد و یا برای آنچه کارگردان خواسته است جایگزینی انتخاب کند. بلکه به طور کامل برعکس است. به این معنا که در اغلب موارد، جملات نویسنده و دستورهای اجرایی کارگردان می‌توانند به عنوان پایه‌های استواری باشند که بداهه‌سازی بازیگر براساس آنها شکل می‌گیرد و گسترش می‌یابد. چگونه؟ این که جملات با چه لحنی ادا شوند، اشارات جسمانی همراه آن جملات چیست، سرعت و قدرت آنها چقدر است و دستورهای اجرایی کارگردان به چه نحو شکل نهایی خود را پیدا می‌کنند، درهای متعددی از بدیهه را به روی ما می‌گشایند و به بازیگر اجازه می‌دهند که درونیات خود را آزادانه بیان کند. به علاوه، در فاصله‌هایی که بین ادای جملات و یا انجام حرکت‌ها ایجاد می‌شوند، فرصت‌های زیادی وجود دارند که به بازیگر امکان می‌دهد تا لحظات انتقالی روانشناختی ویژه‌ای را خلق کند و با غنی کردن اجرای خویش توانایی‌های واقعی خود را نشان دهد. به این ترتیب، ظرایف تفسیر او از نقش و شخصیتی که ارائه می‌کند، طیف وسیعی از بداهه‌سازی را در برابر او قرار می‌دهد. برای رسیدن به این هدف کافی است که او از بازی کردن خود همیشگی‌اش، و یا اجرای کلیشه‌ای نقش، خودداری کند. بازیگری که پیوسته خود همیشگی‌اش را بر روی صحنه ارائه می‌دهد و به دنبال کشف حالت‌های ناشناخته یا کمتر شناخته شده خود نیست، معنای واقعی بدیهه‌ و خلاقیت را درک نمی‌کند.
آنچه خواهد آمد تمرین‌هایی هستند که برای گسترش توانایی بداهه‌سازی طراحی شده‌اند. در این مرحله سعی کنید که سادگی آنها را، در همان حدی که شرح داده شده‌اند حفظ کنید.

 تمرین‌های فردی:1
در این نوع تمرین‌ها باید پیشاپیش برای خود مشخص کنید که نقطه شروع و نقطه پایان هر بدیهه چگونه خواهد بود؟ این نقاط، یعنی نقطه شروع و پایان را باید به شکل حرکاتی دقیق برای خود تعیین کنید. برای مثال، ممکن است تصمیم بگیرید که در لحظه شروع به سرعت از روی صندلی بلند شوید و با لحنی محکم بگویید: «بله» و در نقطه پایان بدیهه با آرامش دراز بکشید، کتابی را باز کنید و با فراغ بال به خواندن آن بپردازید. یا ممکن است در نقطه شروع با شادی و نشاط فراوان کت خود را بپوشید و دستکش به دست کنید، کلاهتان را بردارید و بخواهید خارج شوید و بدیهه را، با نشستن بر روی یک صندلی، در حالی که به شدت اندوهگین هستید و حتی ممکن است چشمانتان پر از اشک باشد، به پایان ببرید.
ممکن است تصمیم بگیرید که در نقطه شروع در حالی که سعی دارید خود را پشت پرده مخفی کنید، وحشت زده از پنجره به بیرون نگاه کنید و با کنار کشیدن خود از پنجره، زیر لب بگویید «دوباره پیدایش شد» و برای نقطه پایانی بدیهه با حالتی شاد و حتی خنده‌آور، به نواختن پیانو بپردازید. اینها می‌توانند چند نمونه برای نقطه‌های شروع و پایان بدیهه فردی باشند. نکته در این است که هر قدر نقاط شروع و پایان در تضاد با یکدیگر باشند بهتر است. بعضی از نکات مهم دیگر اینها هستند:
1ـ سعی نکنید پیش‌بینی کنید که در فاصله بین نقطه شروع و نقطه پایان بدیهه چه خواهید کرد.
2 ـ سعی نکنید که پیشاپیش توجیه یا انگیزه‌ای منطقی برای هر یک از این نقاط، چه نقطه شروع و چه نقطه پایان بدیهه، پیدا کنید. این نقاط را به شکل تصادفی انتخاب کنید، به این معنا که اولین حالت‌هایی را که به ذهن‌تان خطور می‌کنند، انتخاب کنید و این انتخاب را، نه برای این که ممکن است موجب ارائه بدیهه‌ای جذاب شوند بلکه برای این که در تناقض با یکدیگر هستند، انجام دهید.
3 ـ سعی نکنید پیشاپیش طرح داستانی خاصی برای اجرای بدیهه مشخص کنید؛ فقط حال و هوا و احساس کلی لحظه آغاز و لحظه پایان آن را تعیین کنید. پس از آن خود را به دست هر آنچه پیش می‌آید بسپارید و حالت کشف و الهامی را که هر لحظه در درون‌تان به وجود می‌آید، تعقیب کنید. به این ترتیب، اگر نقطه شروع کارتان، برای مثال، برخاستن از روی صندلی و گفتن «بله» است، با اعتماد به نفس و آزادی کامل، در حالی که فقط عواطف درونی، حال، هوا و احساس خود را دنبال می‌کنید، شروع به «بازی» خواهید کرد. در چنین شرایطی بخش میانی این دو نقطه از قبل تعیین شده، یعنی انتقال از نقطه شروع به نقطه پایان، به شکل بدیهه ارائه خواهد شد.
4 ـ بگذارید هر لحظه از این اجرا نتیجه روانشناسانه لحظه قبلی و نه نتیجه منطقی آن باشد. به این ترتیب بدون این که پیش‌تر به طرح ویژه‌ای فکر کرده باشید، تمام راه را، از لحظه تعیین شده آغاز تا پایان، بداهه‌سازی خواهید کرد. در طول این مسیر، عواطف متفاوتی در درون شما شکل خواهند گرفت که همه آنها به طور خودبه‌خودی به وجود می‌آیند. برای مثال، ممکن است در آغاز خشمگین و برآشفته شوید، سپس افسرده و آزرده دل به نقطه پایانی برسید. یا ممکن است مراحلی مانند بی‌تفاوتی، سپس با دیدی طنز‌آمیز به زندگی نگریستن و بعد حالتی سرشار از شادی را طی کنید و در این میان به یک دوست تلفن کنید و احساس‌های درونی خود را با او در میان بگذارید، یا به شخصی‌نامه بنویسید. به کلام دیگر اگر خود را به دست حال و هوای درونی خویش رها کنید، ضمیر ناآگاه شما راه‌هایی را مقابلتان خواهد گذاشت که حتی فکرش را هم نمی‌کردید.
5 ـ ممکن است بپرسید چه ضرورتی دارد که نقطه شروع و پایان بدیهه را از قبل به طور کامل مشخص کنیم. پاسخ این است که آزادی کامل در بداهه‌سازی هنگامی به وجود می‌آید که بر پایه احساس نوعی احتیاج بنا شده باشد. در غیر این صورت، به احتمال زیاد اجرا به هرج و مرج و سردرگمی و بی‌هدفی کامل کشیده خواهد شد، زیرا هیچ مقصدی را در کار خود تعقیب نمی‌کنید. به این ترتیب، بدون تعیین دقیق این دو نقطه، چه بسا بی‌هدف به دور خود می‌چرخید. اما با مشخص بودن نقطه پایان بدیهه، که اینک در تخیل شما همچون نور هدایت کننده یک فانوس از دور سوسو می‌زند و شما را به سمت و سوی معینی هدایت می‌کند، ویلان و سرگردان نخواهید شد و مسیرتان را به سوی آن خواهید گشود.
6 ـ پس از آنکه با تمرین‌های متعدد احساس کردید که به این شیوه مسلط شده‌اید، ضرورت دیگری را که طول هر تمرین است، به اجرای خود اضافه کنید. طول هر یک از تمرین‌های فردی در این مرحله حدود 5 دقیقه خواهد بود.
7 ـ در مرحله بعد، یکی از تمرین‌هایی را که به آن مسلط شده‌اید انتخاب کنید و بدون تغییر دادن نقطه شروع و پایان آن که پیش‌تر تعیین کرده‌اید، ضرورت دیگری را به آن بیافزایید. این ضرورت، نقطه میانی اجرای‌تان است. به این معنا که علاوه بر دو نقطه تعیین شده قبلی، نقطه دیگری را به عنوان نقطه میانی اجرا برای خود مشخص کنید. جزییات این نقطه نیز، طبق روش گذشته، باید به شکل یک حرکت معین، همراه با حال و هوای خاص، به طور دقیق تعیین شود. سپس تلاش کنید که جایی در میانه اجرای خود به این نقطه برسید و از این نقطه میانی، راه خود را به سوی نقطه پایانی کار ادامه دهید. اما طول اجرا را در همان حدود اجراهای قبلی نگهدارید.
نتیجه‌ای که از این تمرین‌ها خواهید گرفت آن است که ویژگی‌های روانشناختی یک بازیگر مسلط را، که براساس متن و در مسیر خواسته‌های کارگردان بداهه‌سازی می‌کند، در وجود خویش گسترش خواهید داد و این ویژگی‌ها، بعدها به هنگام تمرین نمایشنامه‌های گوناگون بر روی صحنه به کمکتان خواهند آمد و توانایی‌های شما را نشان خواهند داد. به کلام دیگر، با پرورش ویژگی‌های بداهه‌سازی در خویش، در اغلب موارد، به هنگام تمرین نمایش احساس نخواهید کرد که جملات نویسنده و خواسته‌های کارگردان مسائلی هستند که به شما تحمیل می‌شوند. به عکس، متوجه خواهید شد که می‌توانید بر پایه این ضرورت‌ها، همان طور که در آغاز این بحث اشاره شد و به کمک نحوه اجرا، به گونه‌ای خلاقه بداهه‌سازی کنید.
تمرین‌های گسترش توانایی بدیهه، همچنین می‌توانند به وسیله دو، سه و یا تعداد بیشتری از بازیگران به شکل گروهی اجرا شوند. این تمرین‌ها گر چه در اصول با آنچه پیش‌تر ذکر شد یکسان هستند، ولی نکته‌ای بسیار مهم باید در آنها رعایت شود: تئاتر هنری گروهی است؛ بنابراین هیچ بازیگری نمی‌تواند با جداساختن خود از دیگر بازیگران و توجه صرف به بداهه‌سازی خویش، از امکانات بدیهه به طور کامل بهره‌مند شود. به کلام دیگر هر بازیگر باید میزان حساسیت و قدرت دریافت خود را از انگیزه‌های خلاقیتی که در بازیگران دیگر وجود دارد، بالا ببرد. زیرا یک گروه بداهه‌ساز در روند پیوسته‌ای از داد و ستد متقابل قرار دارند و هر اشاره کوچکی به وسیله بازیگر مقابل ـ یک نگاه گذرا، یک مکث کوتاه، یک تغییر لحن ناگهانی، یک حرکت، یک خمیازه و مانند اینها ـ می‌تواند انگیزه‌ای جدید ایجاد کند و مسیر بدیهه را تغییر دهد. به این دلیل، قبل از شروع کار جمعی در بداهه‌سازی و برای آماده ساختن خود، بهتر است که اعضای گروه به تمرین‌هایی که تقویت احساس جمعی نامیده می‌شوند، بپردازند.


1 ـ با بهره‌گیری از «خطاب به بازیگر» نوشته مایکل چخوف (Michael Chekhov) و «تکنیک بدیهه» نوشته دلتن هرن (Delton Horn).