نگاهی به نمایش «زنگ خاطرات نرگس»، نوشته «سید حسین فدایی حسین» و کار «احمد سلیمانی»
جواد اطهری عدم انطباق با دیدگاه مخاطب «زنگ خاطرات نرگس» روایت پرواز خیال کودکی است به دنیای پدرش و کشف چرایی نیامدن او و علت اسارتش. اما تمام ماجرا این نیست. کاراکترها بیش از آنکه ماهیت داستانی بیابند، فلسفه و ...
جواد اطهری
عدم انطباق با دیدگاه مخاطب
«زنگ خاطرات نرگس» روایت پرواز خیال کودکی است به دنیای پدرش و کشف چرایی نیامدن او و علت اسارتش. اما تمام ماجرا این نیست.
کاراکترها بیش از آنکه ماهیت داستانی بیابند، فلسفه و جهانبینی نویسنده را در مورد مسئله جنگ مطرح میکنند.
اما نخستین پرسش برای ورود به جهان این اثر: آیا این نمایش تنها به علت آنکه کودکی در آن رویای پدرش را میبیند، میتواند به عنوان تئاتر کودک و نوجوان شناخته شود؟
به نظر میرسد جواب مثبت باشد اما نگارنده بر این باور است که ایدئولوژی مطروحه در اجرا برای سنین بالاتر میتواند قابل فهمتر باشد. اگر قرار است درس صبر و محبت به کودکان خویش بدهیم، آزمون سختی مانند جنگ، کودکان را بیش از حد آزرده میکند. نگرش نویسنده بیش از آنکه متوجه مسئله آموزش آکادمیک و حتی سنتی کودک باشد برآمده از اخلاقیاتی است که روان کودک هنوز آماده درک عمیق آنها نیست.
لزوم به یادآوردن خاطرات جنگ و انسانهای مبارزی که تا مرز جان فداکاری کردهاند ضروری است، اما در عصر سازندگی که همین مبارزان در پیکره اقتصاد و پویایی کشور به امر آبادانی مشغولند باید هر چه بیشتر چنین جریانی را زنده کرد و براساس ظرف ادراک کودک به آن سهمی داد.
پس براساس دلایل یاد شده، پاسخ سؤال ما منفی است. این نمایش مخصوص کودکان نیست.
پرسش بعد پیرامون سیر داستانی است. گمان میرود متن در بخشهایی دچار نقص است. دختری که پدرش در اسارت است منتظر بازگشت اوست. دایی هر روز برای آنها روزنامه میآورد و مادر و دختر در لیستهای منتشر شده، دنبال نام شوهر و پدرش خویش میگردند.
در ادامه متوجه میشویم نامهرسان و دوست دایی که به خانه نرگس میآیند در نهایت پدر او هستند. پدر نرگس از او اجازه میگیرد که بتواند پرواز کند و قول میدهد هر از گاهی به آنها سربزند. حال به نقاط ضعف متن میپردازیم.
نخست آنکه دختر علاقه شدیدی به نقاشی کردن دارد و همیشه سعی میکند عکس پدرش را نقاشی کند. در زمانی که پدر با قیافههای مختلف به خانه سر میزند دختر او را نمیشناسد. علت این اختفا چیست؟ و بعد اینکه دختر چرا پدرش را نمیشناسد؟ وقتی فضا، رئالیستی است چطور میشود پذیرفت دختری که هر روز عکس پدرش را ساعتها تماشا و نقاشی میکند او را نمیشناسد؟
دیگر اینکه چرا پدر میخواهد پرواز کند؟ اگر به شهادت رسیده چرا در صحنههای قبلی حضور دارد؟ اگر دلیل حضور پدر، خیالبافی دختر است و او روح پدر را میبیند و تا انتها نیز این قضیه ادامه دارد چرا این مسئله گنگ روایت میشود؟
به نظر میرسد مشکل از آنجایی آغاز میشود که نویسنده سعی کرده است طرح پیچیدهای را به زبان کودکان نزدیک کند.
به عنوان یک بزرگسال در جای جای صحنه از خود میپرسیدم اگر قرار است پدر روح باشد چرا در میزند؟ اگر تجسم در ذهن دختر تا آن حد قوی است که با او حرف میزند و قصههایش را میشنود چرا دوست دارد با قیافههای مختلف به سراغ او بیاید؟
داستان سنگینتر از آن است که حتی نوجوانان بتوانند از عهده درک روابط و زوایای پنهان آن برآیند. اگر نویسنده میتوانست با برداشتی جدید از متن خود، روایت سادهتری را به اجرا در آورد بیشک مخاطب نیز جذب اثر میشد.
جدا از متن، مسئله دیگری نیز باعث تعجب بینندگان میشود. در طراحی دکور خانهای را میبینم که با ایوان و حوض ترسیم شده است اما درباره درِ خانه این کامل بودن مشاهده نمیشود. این طور به نظر میرسد که دکور عظیم خانه بیمصرف است و اگر کارگردان میتوانست همان رویکرد استلیزه نمودن را در مورد سایر اجزای صحنه نیز اعمال کند، به طور حتم این دوگانگی به چشم نمیآمد.
سؤال دیگری که مطرح کردنش خالی از لطف نیست مسئله تأثیر اجرا بر مخاطب است. اگر مخاطب بداند موضوع نمایش چیست با قدرت انتخاب بیشتری وارد سالن میشود. سؤال این است که اثر تا چه حد توانسته دیدگاه خود را به شکلی مهم و پراهمیت جلوه داده و تماشاگر را راضی نگه دارد؟ اگر از محتوا بگذریم در فرم نیز این جذابیت و بکر بودن آنچنان دیده نمیشود. شاید علت اصلی، عدم توجه دقیق نویسنده یا کارگردان به مکان مورد نظرش بوده است.
حیاط خانهای مزین به ستونهای پر از سیمهای چراغانی شده، حوض آب و بند رخت، همه و همه حاکی از این است که با فضایی سنتی و مردمانی صمیمی روبرو هستیم. تأثیری که این فضا بر مخاطب میگذارد، زمانی عمیق و بکر خواهد بود که کاراکتری مثل مادر نرگس بتواند حضور خود را در صحنه ضروری نشان دهد. وقتی کاراکترها را میتوان حذف کرد، وقتی دکور نمایش دچار دوگانگی است و هنگامی که خط سیر داستان از نقصهای اساسی ضربه میخورد بالطبع تماشاگر نیز از اثر راضی نخواهد بود.
«سید حسین فدایی حسین» در نمایش قبلی خود که در تالار هنر به صحنه برد بیش از این نمایش به ساختار و عواطف مورد نیاز کودکان توجه داشت و به عنوان نویسنده، «ببعی و گرگ آشپز» را تبدیل به نمونه اقتباس زیبایی از داستان سه بزغاله کوچک کرده بود. متأسفانه این اثر مطابق با ارزشهای این نویسنده تلاشگر نیست و امید است که در آثار بعدیاش بیش از پیش به روان کودک توجه کند.