جوش و خروش حسینی ربطی به آدم ها و جناح ها ندارد
همواره به نگاه اجتماعی و انتقادی مستتر در آثارم توجه میکردم؛ اما در این نمایش، رنگ و بوی آن به نوع دیگر و بعضاً تخفیف یافتهتر شده است.
مهرداد رایانی مخصوص عضو کانون منتقدان تئاتر و نویسنده نمایشهایی چون خشم و هیاهو، شبنشینی در جهنم، هزاردستان، لوله، کفتر به توان دو، عزیزمایی و... که کارگردانی برخی از این آثار را نیز انجام داده، نمایش”سه خانه کوچک” نوشته مهدی پوررضاییان را نیز هم اکنون در تالار سایه مجموعه تئاترشهر، برای دومین بار کارگردانی میکند. او مدتی قبل این نمایش را به اجرای عمومی گذاشته بود و حالا با فرا رسیدن ایّام ماه محرم و مناسبت محتوایی آن با ایام سوگواری امام حسین(ع) این نمایش در همایش عاشورایی روی صحنه است.
گفتوگوی سایت ایران تئاتر را با ”رایانی مخصوص” میخوانید.
چرا”سه خانه کوچک” و سه اپیزود؟
چون سه دنیای متفاوت است و سه مقطع و برش کوتاه و در نتیجه سه اپیزود شکل میگیرد که وحدتهای معنایی و شکلی بسیاری در آنها نهفته است و از این رو سه نمایش مجزا رخ نمیدهد، بلکه سه اپیزود شکل میگیرد که هر کدام وجاهت اصولی یک درام را هم دارند.
شاید هم نویسنده نتوانسته یک داستان پر و پیمان را شکل دهد و برای همین اثر سه بخشی شده است؟
این هم تعبیری است.
تعبیر نیست. معضل جدید نمایشنامهنویسان است.
به نظرم این نکته گاه اتفاق میافتد و برخی از نمایشنامهنویسان به تبعیت از کوروساوا و سپس بیضایی، تقطیع اپیزودیک را بر میگزینند. متاسفانه گاه سه نمایش مجزا را شکل میدهند و نه یک نمایش اپیزودیک. ساختار اپیزودیک جدا از استقلال هر یک از اپیزودها، وحدت کلی را شکل میدهد.
درباره سه خانه کوچک هم این معضلات وجود دارد؟
پوررضاییان چندین سال متمادی است که مینویسند. از قطعه تا شعر و نمایشنامه و رمان. کار ایشان نوشتن است. آن سالهای دور، منظورم اوایل انقلاب و جشنوارههای اول تا پنجم فجر، جزء مطرحترینها بودهاند. ”صبح قریب” او را همگان به یاد دارند.
با توجه به اینکه ارادتی به نمایشنامهنویسی دارم، فکر نمیکنم معضل ذکر شده در”سه خانه کوچک” به چشم آید.
سه خانه کوچک یک مانیفست جدید در کارهای شماست. نظرتان چیست؟
منظورتان را نمیفهمم.
کارهای شما نوع دیگری بودهاند و حالا سمت و سوی دیگری یافته اند؟
به چه لحاظ؟
مثلاً”خشم و هیاهو” و”شبنشینی در جهنم” با این کار جور درنمیآیند.
اگر قرار بود خودم را تکرار کنم که خیلی بد میشد. جدا از این دو نمایش هم با هم تفاوتهای بسیاری دارند...
منظور بافت کلی این نمایش”سه خانه کوچک” است. این تفاوت کاملاً مشهود است.
شاید شما در به کار بردن واژه اغماض میکنید. منظورتان این است که این نمایش، یک نمایش مذهبی است.
شاید این واژه مقصودم را ارایه ندهد؛ اما منظورم نگاه اجتماعی و انتقادی پیشین بوده که حالا رنگ محافظهکارانهای پیدا کرده است.
شاید حرفهای شما درست باشد. من همواره به نگاه اجتماعی و انتقادی مستتر در آثارم توجه میکردم؛ اما در این نمایش، رنگ و بوی آن به نوع دیگر و بعضاً تخفیف یافتهتر شده است. اگر به نمایشهایی مثل”عزیز مایی” و” دغدغههای پرچین” و حتی نمایشهای خیابانی مثل”قتل”، ”روزنامه” و ... بنده توجه شود، درمییابیم که واقعاً نگاه اجتماعی و نقد اجتماعی در آن لحاظ شده و حالا شدّت و حدّت آن در”سه خانه کوچک” کم شده است. شاید تلاطم و فشارهای اجتماعی و... این نوع نگاه را به وجود آورده؛ اما مطمئن هستم که آگاهانه نبوده است. دیگر آنکه برای کار بعدیام نمایش”سرگرد باربارا” را انتخاب کردهام که این کار هم رویکردی انتقادی اجتماعی دارد. نکته بعدی این است که نویسنده”سه خانه کوچک” من نیستم و شاید این تفاوت از همین جا خودنمایی کرده باشد.
چقدر” سه خانه کوچک” مسئله امروز است؟
به همان اندازه که نمایشنامههایی مثل هملت، لیرشاه، کرگدن و ... امروزیاند. جدا از این مسئله، ساختار نحوی این اثر امروزیتر است.
منظورم را درست بیان نکردم. شاید در این مقطع زمانی، حرف از افرادی که درگیر مسایل شخصی و انفرادیاند، چندان معقول نباشد.
گمان نمیکنم این مسایل شخصی باشد. مضامین نهفته در هر یک از بخشها و اساساً کلیت معنایی اثر شخصی نیست، بلکه ما به ازای عام دارد.
درست است؛ اما شاید زمان طرح کردن آنها در این مقطع زمانی مطلوب نباشد و مسایل دیگری مقدمتر هستند.
من گمان میکنم شما قدری در محاسبات و پیشنهادات خودتان ژورنالیستی عمل میکنید. در تئاتر نمیتوان زود به نتیجه رسید و پروسه تولید تا اجرا بسیار سرسامآور است. نگاه شما روز آمد است؛ یعنی چون طبع ژورنالیستی دارید، مدام به مسایلی که پیش رویتان قرار میگیرد، میپردازید و اساساً ژورنالیسم یعنی همین. در یک جمعبندی کلی نگاه فرهنگی و فرهنگسازی کمتر به سمت نگاه ژورنالیستی نزدیک است و این نفی کننده ژورنالیسم نیست. توقعی که از یک روزنامه وجود دارد، هم سنگ توقع ما از یک فصلنامه یا سالنامه نیست. گمان میکنم آن نوع واکنش به مسایل اجتماعی در حوزه تئاتر کمتر اتفاق میافتد. اگر الان بحث غنیسازی اورانیوم ایران مطرح است به سرعت نمیتوان درباره آن تئاتر کار کرد. اتفاقاً موافقم که چنین قابلیتهایی در تئاتر ما هم به وجود آید؛ اما شکل ایدهآل و بایسته تئاتر فراتر از این نوع حرکت است. باز تاکید میکنم انتظارات و توقعات موجود از هر پدیدهای، اصول و چارچوب تبیینی اثر را شکل میدهد و بحث ارزشگذاری مدنظرم نیست. هرگز از تئاتر این توقع وجود ندارد که مسایل روز گذشته را در خود انعکاس دهد؛ اما از روزنامهها چنین توقعی وجود دارد. ”سه خانه کوچک” مسایل امروز آدمهایی است که به نوعی درگیر فضای محرم و تکیه و ... هستند.
شما در ایام محرم خیابانها را و حتی آدمها را چه رنگی میبینید؟ جوش و خروش حسینی، ربطی به آدمها، جناحها و ... ندارد و همه هستند و در پی نذر و نیاز و عشقشان میدوند. ما آیینه این زندگی هستیم؛ البته برشی از تمام آنچه وجود دارد بعلاوه ذرهای ساخت و ساز ذهنی و هنری.
”سه خانه کوچک” یک نمایش مدرن؛ ولی متکی بر سنتهاست و این ستیز در اجرا لاینحل باقی میماند. بهتر نبود اساساً این شیوه مدرن را کنار میگذاشتید و رئالیستی عمل میکردید؟
خیر. اعتقاد دارم که جنس تئاتر صحنهای باید به گونهای باشد که با تمام مدیومهای دیگر متفاوت باشد و این تفاوت به گونهای عرضه شود که هنگام تبدیل یک رسانه به رسانه دیگر، تغییرات فراوانی انجام گیرد. فرض کنید شما بخواهید”سه خانه کوچک” را به تلویزیون ببرید. قطعاً باید تغییرات زیادی در میزانسن، دکور و ... بدهید تا متناسب با مدیوم تلویزیون شود.
شما در تمام آثارتان این روند را دارید؟
دقیقاً. سعی میکنم جنس تئاتریکال را حفظ کنم و این یعنی اصالت شکل در تئاتر که منحصر به فردش میکند. اگر نمایشنامه ”سه خانه کوچک” را بخوانید با پدیدهای کاملاً رئالیستی مواجه میشوید؛ مثلاً اپیزود اول چنین تصویر شده که بازیگر از داربست بالا میرود و مهتابیها را روشن میکند و ... من تمام اینها را جمع و جور کردهام در یک دکور سه تکه که هر ضلعش حکایتی دارد و به شکل فشرده پشت و روی آن روایتگر حوادث و مسایل مختلفاند.
شیوه اجراییتان از اکسپرسیونیسم هم پیروی میکند؟
فقط رگههایی از این مکتب را میبینیم؛ یعنی اگر اکسپرسیون را به معنای فشرده شدن و فشردگی تلقی کرده و اندکی ذهنیگرایی را هم به آن اضافه کنیم، میشود رگههایی از این مکتب که در”سه خانه کوچک” وجود دارد. سعی کردهایم بیشتر به سمت استلیزاسیون و جمع و جور کردن میزانسن، حرکتها، دکور و... پیش برویم.
چرا؟ نمیشد راحتتر این مراسم را شکل میدادید؟
گمان نمیکنم الان مشکلی وجود داشته باشد. پیشتر هم اشاره کردم که اعتقاد ذاتیام از تئاتر چیست. دیگر آنکه تئاتر رئالیستی آن هم به شکل واقعگرایی صرف اگر چه دیگر در دنیا رنگ و بویی ندارد و به دست فراموشی سپرده شده، اما در کشورمان بسیار محبوبیت دارد و بسیاری در این حوزه مینویسند و کار میکنند و به آن علاقهمندند. با توجه به همین نکته است که اتفاقاً زبان نمایشنامهها و حتی اجراهایی را که انجام میدهم متکی بر همین واقعگرایی است؛ اما در آن محصور نمیشوم و به سمت انتزاع، نامتعارف بودن و ... حرکت میکنم.
در اپیزود اول فردی برای به دست آوردن پول یکی را میکشد و دست آخر بخشیده میشود. شما آب توبه برای چنین فردی فراهم میکنید؟
بخش اول را درست فرمودهاید؛ اما بخش وسط را جا انداختید و بخش انتها را هم بر اساس ذهنتان ساختید. فردی برای راه انداختن تکیهاش کار میکند. تعرضی رخ میدهد و فردی که گمان میکند کارش را دزدیدهاند او را چاقو میزند و دشنام و ناسزای فراوان میدهد و به گفته شخصیت بازی” زمین و زمان و مادر و حسین و علی را یکی میکند” و در حقیقت هم فحش میخورد و هم چاقو و طبیعی است که از خود دفاع کند. او از خود در برابر حمله با چاقوی دیگری دفاع میکند و در نهایت کسی را میکشد و حالا هم قرار نیست رها شود. پلیس دنبال اوست.
اما در انتها پلیس رهایش میکند یا نه؟
اشکالی دارد؟
پلیس نباید این آدم را که حالا به حق یا به ناحق یکی را کشته، رها کند.
پلیس وقتی داستان این مرد را میشنود، میرود. تصمیم او، تصمیمی فردی است. من از شما یک سوال دارم. اگر همین آلان من چاقو را درآورم و به بازوی شما بزنم و همچنان این روند را ادامه دهم، شما میایستید و تماشا میکنید یا درصدد دفاع برمیآیید؟
قطعاً از خودم دفاع میکنم.
با چه چیزی و از چه چیزی؟
با هر وسیلهای که باشد و از جانم.
آدم نمایش ما هم چنین کرد.
ولی او طرف مقابلش را کشت و بعد هم با چشمپوشی پلیس گریخت و این یعنی بکش و بگریز.
پس ادامه میدهم. اگر من چاقو را درآورم و مدام به شما ضربه بزنم، شما میایستید یا مقابله میکنید یا پلیس را فرامیخوانید؟ مطمن هستم مقابله میکنید و فقط من را نگاه نمیکنید یا منتظر نمیشوید تا پلیس بیاید، چون میدانید که خواهید مرد. طبیعتاً با هر وسیله در برابر یک آدم چاقو به دست که مدام به شما ضربه میزند، قرار میگیرید و اگر ضربات چاقو شدید شود و جانتان را در خطر ببینید، وارد عمل میشوید تا او را از پا درآورید. اصطلاحاً در دعوا حلوا خیرات نمیکنند. بنابراین شما از خود دفاع میکنید. شما قاتلاید یا احقاقگر حقوق فردیتان؟ من شما را گناهکار نمیدانم؛ چون از خودتان دفاع کردهاید. البته اثبات این مسایل و پیشگیری و بحثهای حقوقیاش، مسایل دیگری است که قابل بحث است.
قبول میکنم؛ اما حداقل میتوانستید نور سبز را بر آن نتابانید و کاملاً اتفاق را زمینی کنید درست نمیگویم؟
تمام درگیری و بدبختی این مرد برای همان نور سبز بوده است؛ حتی بیپولی، فقر و بارکشی کردن و حالا دعوا کردن و گلاویز شدن با دیگران.
بخش دوم روایت زندگی یک مرد توسط یک زن است. درونمایه این بخش به خیانت و طمع یک معین البکا اشاره میکند. رخداد گاه کجاست؟
زیارتگاهی است که ”نرگس”، جنازه برادرش را در آن طواف میدهد.
و رخدادگاه بخش سوم؟
درون، بیرون و جلوگاه منزل شیرعلی است. در حقیقت متناسب با خط سیر داستانی، تغییر رخدادگاه را هم شاهدیم.
این تغییرات بیشتر کلامی است و نه شکلی. این طور نیست؟
اتفاقاً بیشتر شکلی و اندکی کلامی است. آیینهها همان آیینههاست؛ اما کاربردشان عوض میشود و همچنین پارچهها رنگ و جنس و نقش دیگری پیدا میکنند.
منظورم این است که به صورت کلامی، کاربری دکور تغییر پیدا میکند.
فقط از این راه نیست. بخشی از تغییر کاربری با کلام است و بخش دیگر با تغییرات فیزیکی بر روی آیینهها و چارچوبهاست.
دو اپیزود اول با اپیزود سوم تفاوتهای بسیار دارد. چرا؟
هر سه اپیزود تفاوتهای محسوس دارند. میزانسن در اولی بسیار ساکن است و به همین دلیل و متناسب با نمایشنامه، مرد زمینگیر است. در اپیزود دوم زن فعال و اکتیو میایستد و میخواند. در اپیزود سوم مرد مابین ایستادن و نشستن در نوسان است. این کلیت میزانسن هر سه بخش است و براساس آن نور، حرکات و افههای بازیگران چیده شدهاند و این تغییرات از معنا و درونمایه اثر شکل گرفتهاند.