در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش «بدون خداحافظی» نوشته «نغمه ثمینی» و کار «کتایون فیضی مرندی»؛ اجرا: تالار سایه مجموعه تئاتر شهر، آبان ماه 1385

 همایون علی‌آبادی این اواخر پاره‌ای از نوشتارهای دوستان را درباره نمایش‌ها که می‌خوانم می‌بینم منتقدان ما به جای آن که نقد قلم را در میدان فصاحت و بلاغت ادب فارسی و دانش تئاتریشان به رخ کشند، کار را کارگردانی ...

 همایون علی‌آبادی

این اواخر پاره‌ای از نوشتارهای دوستان را درباره نمایش‌ها که می‌خوانم می‌بینم منتقدان ما به جای آن که نقد قلم را در میدان فصاحت و بلاغت ادب فارسی و دانش تئاتریشان به رخ کشند، کار را کارگردانی می‌کنند. به اعتباری منتقد، کارگردان دوم شده است. خطاب من به ناقدان محترم این است که آهای! برو بچه‌های اهل قلم، چرا به جای نقد نویسی، کارها را کارگردانی می‌کنید؟ به راستی اگر کاری باب میل و طبع‌مان نبود نقد باید نوشت نه رژیسوری. این از آن آسیب‌شناسی‌های جدی نقد تئاتر در حیطه و حدود ما اهالی قلم است. عرضم این است که همین کار مشترک «نغمه ثمینی» و «کتایون فیض مرندی» می‌تواند به سادگی، قلم من منتقد را از وادی و دامگاه نقد به ورطه کارگردانی دوم تنزل و تغییر بدهد که بلی! اگر چنین می‌شد بهتر بود یا اگر چنان می‌کردند؛ این دیگر کارگردانی است دوستان، نه نقدنویسی!
نمایش «بدون خداحافظی» در سه برش کوتاه به نام‌های «بدون خداحافظی»، «بدون بازگشت» و «بدون مزار» می‌کوشد تا با نگاهی جانبدارانه و اخلاق‌گرا به اوضاع و سامان نابهنجار هستن و زیستن برادران و خواهران افغانی مقیم ایران بپردازد. خطاب من به دست‌اندرکاران این نمایش این است که «نیت خیرمگردان که مبارک فالی است» به راستی برادران و خواهران افغانی ما، این ملت با فرهنگ مظلوم که گویی دست فلک کج مدار و ماه و خورشید در کارند تا زندگی این عزیزان را ملکوک و ملوث کنند، مورد تغافل جدی قرار گرفته‌اند. همین نگاه «ثمینی» و روی‌آوری به زندگی اینان در واقع یک منبع «پژوهشی ـ نمایشی» مغتنم و ضروری است، تا کی صحنه‌های تئاتر ما باید شاهد و ناظر فرنگ و مستفرنگ باشند؟ قبول. آسیاب به نوبت و حالیا من برآنم که استقبال از نمایش «بدون خداحافظی» دلایلی دارد و شاید این به خاطر ظلم و رنجی باشد که بر برادران و خواهران افغانی ما می‌رود. ملتی نجیب، با فرهنگ، با پیشینه و با سابقه دیرینه در حیات و هستن تاریخی و «بامیان» و «مزارشریف» و «هزاره» و «احمد شاه مسعود» و باری «ثمینی»! قلم‌ات برقرار و دم‌ات گرم باد.
من می‌پذیرم که ایشان بیشتر محقق و پژوهشگر است و شاید تا آن جا که در حوزه تحقیق کامیاب‌اند در عرصه درام‌نویسی، آن ید بیضا را ندارد؛ حتی همین نمایش «بدون خداحافظی» به اعتقاد من بیشتر یک پژوهش صحنه‌ای است که «فتح باب» می‌کند و شاید آن انسجام و غنای نمایشی برتر و بالاتر دراماتیکی را فاقد باشند. خانم «ثمینی» به درستی و با درک ضرورت و حس تعهد به عنوان یک شهروند ایرانی حقوق مسلم و حقه و تغافل و تغابن شده افغانی‌های مقیم ایران را به حلّیه قلم آراسته‌اند. مبارک است. من برآنم که این اثر می‌تواند دریچه‌های تازه‌ای را بر باغ پر درخت و مصفای زندگی افغانی‌ها، پیش روی من ایرانی بگشاید: و این ملت مظلوم که به واقع حیف و حرام شرایط ناخوب‌شان شده‌اند چه قدر با فرهنگ‌اند. از روزنامه‌های زرد بگذریم که چهره‌ای مخدوش از این عزیزان ساخته‌اند. ثمینی در طی 90 دقیقه از صفر به مدار راس الجدی و راس السرطان می‌رسد و کارش جای قدردانی دارد. درست است که کار صحنه‌ای «مرندی» آن نخ تسبیح را که دانه‌ها را به هم وصل می‌کند یا ندارد یا کم دارد اما چه باک! این همه کنسرت پژوهشی در باب موسیقی ایرانی برگزار می‌شود و استاد «مجید کیانی» از مفاخر موسیقی ایرانی در این کنسرت‌های پژوهشی هم می‌نوازند و هم صحبت می‌کنند، ثمینی هم از این قاعده بیرون نیست. گیرم کاری پژوهشی است، چنین باد. در هر حال به اعتقاد من فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندری، سخن نوآر که نو را حلاوتی است دگر. «بدون خداحافظی»، بارش‌هایی از داستان‌های مهر و مرگ و چه خوب! چه ساده و چه به سادگی به درون زندگی جمع و جور و پرعسرت و عزلت افغانی اما همچنان با فرهنگ و هوشمند نقب می‌زند و این را مدیون کار خوب «ثمینی» هستیم که پر دوام و برقرار باد. اما اجازه می‌خواهم در باب کارگردان گلایه‌هایی از خانم «فیض مرندی» بر صحیفه کاغذ بیاورم. خانم مرندی! مسلوب الاراده با متن برخورد کرده‌اید. درست است که من گفتم منتقدان نباید کار را کارگردانی کنند اما به هر حال فرق کارچرخانی با کارگردانی را که می‌توانیم بگوییم: خانم مرندی همه عوامل از نور و خاصه موسیقی و انحا بازی گرفتن‌ها را چندان جدی نگرفته‌اند. آن چنان که اجرا از تب و تاب و شور ساقط می‌شود. آن بک پروجکشن بی‌فایده نازیباست. پرده توری می‌کشند، سپس جمع می‌کنند، حیاطی نشان می‌دهند و بعد ادامه بازی؛ لذا کار خانم ثمینی با همه پژوهشی بودنش و این که فکر و اندیشه در اساس جهت تحقق و آمارگرفتن و «ولو» کردن گزارش و نگارش بر صحنه تئاتر بوده است از عنصر کارگردانی ـ بهتر و معتبرتر «عنصر خلاقه کارگردانی» ـ صدماتی دیده است. موسیقی در اینجا در این هیچاهیچ جلوه جادویی ندارد. خانم مرندی آیا بهتر نبود یک قطعه موسیقی دراماتیک را مورد استفاده قرار می‌دادید؟ چه کردید کارگردان محترم؟ این متن برای متبلور شدن ظرفیت‌های نمایشی فراوان دارد و من امیدوارم با چاپ این سه برش از داستان‌های مهر و مرگ امکان اجراهایی خلاقانه و آفرینشگرانه فراهم آید. خانم مرندی شما طراح صحنه بسیار قابلی هستید و من این نکته را با استناد به حضورتان در عرصه‌های طراحی صحنه می‌گویم. آری «می‌گویم و می‌آیمش از عهده برون»؛ تئاتر ما باید به سوی درک ضرورت‌های فرهنگی ـ اجتماعی جهت خلق آثار نمایشی حرکت کند. ثمینی که در هر حال حضورشان همیشه مایه خیر و برکت بوده و فعال مایشاء، به زیبایی هشدارهای انسان دوستانه‌شان را با ما تقسیم کرده‌اند. توصیه من به مرندی این است که این نک و ناله‌های ناقدانه حقیر را هم باری به هر گونه، با صبوری زیادی که از ایشان سراغ دارم بپذیرند که «همتی بدرقه راه کن ای طایر قدس / که دراز است ره مقصد و من نوسفرم».