یادداشت ایوب آقاخانی درباره نمایشهای شرکت کننده در جشنواره منطقه دو کشور(گرگان)
یک واقعیت تلخ وجود دارد و آن این است که به نظر میآید وضعیت تئاتر منطقه دو، البته اگر انتخاب آثار، معقول بوده و هیچ گونه مسأله جانبی در انتخاب آنها وجود نداشته باشد، به یک امداد فوری و اورژانس نیاز دارد.
با توجه به آن چه در این روزها دیدهام باید گفت که تئاتر منطقه دو کشور به امدام فوری و اورژانس احتیاج دارد.
یک واقعیت تلخ وجود دارد و آن این است که به نظر میآید وضعیت تئاتر منطقه دو، البته اگر انتخاب آثار، معقول بوده و هیچ گونه مسأله جانبی در انتخاب آنها وجود نداشته باشد، به یک امداد فوری و اورژانس نیاز دارد.
در یاسوج کارهایی را دیدیم که در سطح و قوارههای جهانی قابل طرح بودند و میتوان آنها را به جای جشنواره فجر مستقیماً به خارج از کشور اعزام کرد و مطمئن بود که با اقبال و دستاورد خوب نیز باز میگردند. بنابراین وقتی چنین اتفاقی آن سوی کشور میافتد، نمیتوان همه شهرستانها را در این ارزیابی قرار داد و باید دلیل سطح پایین آثار منطقه دو را در همین منطقه جستوجو کرد.
بخشهایی را که به مسؤولان، مدیران، برنامهریزان و سیاستگذاران مربوط میشود را دور میزنم؛ چون به تئاتریها مربوط نیست، اما به تئاتریها چند تذکر میدهم. اول آن که زمانی که قرار است کارشان رگههای ایدئولوژیک داشته باشد، باید به ایدئولوژی که در کارشان بیان میکنند، ایمان داشته باشند. من این ایمان را ندیدم. دوم آن که باید تئاتر یا نمایشنامه خوب را از بد تمیز بدهند که من این شناخت را نیز ندیدم. بسیاری از کارها از نمایشنامههای آماده استفاده کردهاند و دست به تولید نزدهاند، حداقل باید بشناسند که کدام نمایشنامه بیشتر کارآمد است. لازمه این شناخت، دیدن و خواندن زیاد است.
مورد بعدی این است که کسانی دست به خلق نمایشنامه میزنند که هنوز نمیدانند چه متریالی نیاز درام است و چه متریالی نیاز نیست. راه مقابله، مطالعه و بسیار دیدن است. "دیدن" بدون تفکیک آثار خوب و بد. این افراد باید دَرهم کار ببینند تا فرقها را بشناسند و مورد بعدی تأثیرپذیری بیریشه است. گاه از الگوهای غلط در مناطق خودشان تأثیر پذیرفتهاند. وقتی خود آن الگو جای نقد دارد، ببینید نسخه دست هفتم آن الگو، راه به کجا خواهد برد؛ برای مثال گاه از نمایشنامهنویسی برای خلق یک اثر بومی تأثیر گرفته میشود در حالی که نه قادرند توان آن نمایشنامهنویس را تکرار کنند و نه میتوانند خودشان را در قامت اثرشان ردیابی کرده و به شکلی به مخاطب منتقل کنند. حاصل آن هم شده یک مجموعه بی هویت از تمام آن چه به غلط"تئاتر" فرض میکنند.
آموزش، بسیار خواندن و بسیار دیدن راه خوبی است. ما نباید برای آموزش شهرستانها، بیکارترین تئاتریها را انتخاب کنیم صرفاً برای آن که آنها هم نانی دربیاورند. در عین حال که نباید در این بخش از پشکسوتان شهرستانها برای آن شهرستان استفاده کنیم. باید منت کسانی که در پایتخت اثبات کردهاند کار بلد هستند را بکشیم و به هر شکل شده سرمایهگذرای کنیم و آن افراد و آثارشان را به شهرستانها بکشانیم و اجازه دهیم این بچهها آنها را ببینید.
دیگر آن که یادمان نرود که هر کس که کارش خوب است، لزوماً معلم خوبی نیست. برعکس؛ هر معلم خوبی هم خودش عامل خوبی در تئاتر نیست. اینها باید دقیق شناسایی شوند که چه کسی قرار است کجا حرف بزند. باید کسی را شناسایی کنیم که اگر زبان حرف زدن هم نداشت، در عوض کار تراژیک را بلد باشد. به نظر من این بخش با سهل انگاری برگزار میشود.
مسأله دیگر، ضعف بسیار زیاد در آثار مذهبی شرکت کننده در جشنواره است. اتفاقی که در این کارها دیدم این بود که کارها اصلاً مذهبی نبودند.همیشه تبلیغ بد، بدتر از دشمن است. من تبلیغی دیدم که مرا به این صرافت میانداخت که نکند حضور این مضامین باعث قهقراء آثار شده است؟! باید به آن چه میگوییم ایمان داشته باشیم.
نکند حضور این تونالیتهها به دلیل این است که فکر میکنیم باعث میشوند شرایط مساعدتری برای کارها فراهم شود؟ این یک تلنگر برای مسؤولان و تئاتریهاست که آیا این مضامین را باید وجه ضمان موفقیت آثار قرار دهیم؟
به هر حال اختصاص بودجه به شهرستانها راه درمان مشکلات بیان شده نیست. صَرف بودجه به شیوه درست، هوشمندی میخواهد وگرنه کلانترین پولها به احمقانهترین شکلهای ممکن خرج خواهد شد؛ یعنی نوع هزینه کردن هم باید از طریق مرکز هنرهای نمایشی کاملاً مدیریت و نظارت شود. نباید با اعتماد کامل به خود مراکز استانها پول داده شود و بعد خودشان را مسؤول خرج این پول کنند؛ چون اینها در جزیرهای زندگی میکنند و در جزیره خودشان نیز خرج میکنند، بدون آن که به 10 یا 20 سال آینده تئاترشان فکر کنند. هدفم این نیست که به شعور و تدبیر مسؤولان شهرستانها توهین کنم، اما اینها واقعیتهایی هستند که اگر خودشان واقعاً دلسوز تئاتر باشند، بر آن صحه خواهند گذاشت.