در حال بارگذاری ...
...

شاید مهرداد رایانی‌مخصوص در زمان نگارش، شیفته چند گانگی آدم‌ها و روابط شده است و بازی‌های زبانی و چند گانگی آن، ‌وی را از دریافت یک خط متصل کننده منحرف ساخته است.

شاید مهرداد رایانی‌مخصوص در زمان نگارش، شیفته چند گانگی آدم‌ها و روابط شده است و بازی‌های زبانی و چند گانگی آن، ‌وی را از دریافت یک خط متصل کننده منحرف ساخته است.

رضا آشفته:
نمایش"آن که گفت آری، آن که گفت نه" به نویسندگی و کارگردانی مهرداد رایانی‌مخصوص، می‌خواهد به یک اثر کمدی تبدیل شود و به دلایلی مشخص در نوع و شیوه کمدی بازمی‌ماند.
از یک سو اثر با توجه به رویش زیادی پیچک‌ها از شکل واقع‌گرا دور می‌شود و به فضایی لطیف و دهشتناک(گروتسک) دامن می‌زند و بافت زبانی به بی ارتباطی"پدرام" و"سهیلا" اشاره می‌کند، در برگیرنده نوعی ابزورد ناقص و کال است و از سوی دیگر ارتباط"لطف‌ا...‌" و "ملوک" (جد بزرگ پدرام) که در زمان قاجار زیسته‌اند، به نوعی کمدی کلاسیک منجر می‌شود. عدم در هم تنیدگی این چند پاره‌گی مانع از یک ارتباط کامل با اثر می‌شود و تماشاگر، سردرگم باقی می‌ماند. مطمئناً این سردرگمی ناشی از بلا‌تکلیفی نویسنده است. نگاه نویسنده ناخواسته در فضایی مخدوش باقی مانده و انسجام فکری در آن صورت نگرفته تا شکل و شیوه مشخصی به اتفاقات و آدم‌ها پر و بال بدهد و جریان ساز شود. اگر این تضادها و عدم شکل گرایی منسجم با هدفی مشخص تدارک دیده می‌شد، آن وقت همه چیز از پیرنگی منطقی تبعیت می‌کرد و در واقع باز هم به گونه‌ای تکلیف تماشاگر با خود و اثر مشخص بود.
شاید مهرداد رایانی‌مخصوص در زمان نگارش، شیفته چند گانگی آدم‌ها و روابط شده است و بازی‌های زبانی و چند گانگی آن، ‌وی را از دریافت یک خط متصل کننده منحرف ساخته است. بازی زبانی در فصل‌های مربوط به پدرام و سهیلا(همسرش) بسیار شنیدنی است و از سوی دیگر بافت زبانی خانواده‌ای اشرافی در زمانه قاجار نیز از زیبایی‌های خاص خود بهره‌مند است. البته این چند پاره‌گیِ زبانی باید به دنبال یافتن یک منطق اجرایی می‌بود که گویی گره کوری مانع از این ارتباط شده و همه چیز معلق می‌ماند. بهتر بود یا جد بزرگ پدرام محور‌ اصلی ماجراها می‌بود و یا پدرام و همسرش. به نظرم اگر دو فصل ابتدایی که به معرفی این دو خانواده در زمان حاضر و قاجار پرداخته می‌شود، از کلیت اثر حذف می‌شد، هیچ لطمه‌ای بر پیکره آن وارد نمی‌گشت. به نظر می‌رسد که فصل سوم، سرآغاز این ماجراهاست؛ زمانی که به بهانه سالگرد ازدواج، پدرام درصدد است تا هدیه ارزشمندی را به سهیلا هدیه کند. این هدیه عجیب و غریب یک نوع دانه گیاهی است که پس از کاشت تبدیل به پیچک‌هایی می‌شود که تمام زندگی آن‌ها را فرا می‌گیرد؛ پیچک‌هایی که تا روز مردن آن‌ها سبز می‌مانند و دیگر از حالت معمول دور و به پدیده‌ای استعاری‌ تبدیل می‌شود. همین امر، خود بهترین موقعیت‌ کمدی ـ تراژیک را می‌توانست فراهم کند و زیان مرتبط با پدرام و سهیلا که هیچ گاه به زبان ارتباط دهنده منجر نمی‌شود، به راحتی می‌توانست یک موقعیت ضد دراماتیک و ابزورد را فراهم کند. سوژه‌ای که کاملاً نو و امروزی می‌نماید و با حوصله بیشتر این امکان وجود داشت که از آن به عنوان یک تصویر تراژیک و تکان دهنده درباره روابط امروزین آدم‌ها بهره گرفت. مطمئناً در دل سوژه آن قدر حرف‌ها و لحظات زیبا بوده که مهرداد رایانی‌مخصوص از اصل مطلب چشم پوشیده و به حواشی(رابطه جد بزرگوار پدرام) پرداخته است. شاید نام انتخابی نمایش آن(که گفت آری، آن که گفت نه) مسبب ایجاد چنین موقعیت متراکم و پراکنده‌ای شده است. این که در دوران گذشته، کاشت پیچک‌ها، زندگی دو آدم را شیرین و در زمان امروز، بودن آن‌ها رابطه دو آدم دیگر را به تلخی بدل می‌سازند، دو روی یک سکه است و یک پدیده در دو موقعیت که نتایج متفاوتی به همراه داشته است. در موقعیت اول ارتباط و عشق و در موقعیت دوم عدم ارتباط و شاید نفرت و جدایی موج می‌زند. در صورتی که با برخی از دیالوگ‌ها و اشارات این امکان وجود داشت که حضور جد بزرگوار پدرام را تصویر شود و با دو گانه شدن صحنه و تغییر موقعیت‌ها لطمه‌ای به ریتم و ضرباهنگ کلی اثر وارد نمی‌شد. در فصل‌های مربوط به پدرام و سهیلا که در زمان حاضر رخ می‌دهد، اتفاقات نمود بیشتری می‌یابد. حتی ضد دراماتیک شدن روابط به جبران درونی اثر کمک شایانی می‌کند تا فضا به باوری ذهنی از شرایط جامعه مدرن تبدیل شود. این باورپذیری مدیون زبان، نوع ارتباط و حتی جنس بازی سپیده نظری‌پور و فرزین صابونی است. در این لحظات تماشاگر بیشتر به دیالوگ‌ها و نحوه ادا شدن آن‌ها می‌خند‌د، در صورتی که اصلاً از شکل و منطق واقع‌گرا تبعیت نمی‌کند، اما در فصل‌های مربوط به دوره قاجار، انتخاب واژگان و نحو ساختمان زبانی از امتیازات مثبت متن است که اگر این بخش‌ها نیز می‌توانست در ارتباط کلی با اثر مفید واقع شود، حضورشان مؤید یک درام‌نویس صاحب سبک می‌بود. متأسفانه مهرداد رایانی‌مخصوص با از دست دادن گره‌های اصلی و غفلت از طرح و توطئه‌ مؤثر در یک دوگانگی غیر قابل درک، غوطه خورده است. همین دو گانگی در متن دیگر مهرداد رایانی‌مخصوص به نام"تهران ـ پرندک" که در حال حاضر به کارگردانی سپیده نظری‌پور و پیش از این اجرا در تالار سایه اجرا می‌شود، به نتیجه‌ای بسیار مفید و مؤثر منجر می‌شود. در حالی که دو پاره‌گی در آن که گفت آری،‌ آن که گفت نه، ذهن تماشاگر را از حقیقت قابل درک و تأثیر دور می‌سازد.
یکی از عوامل مؤثر در افتادن ریتم اجرا، تقطیع‌های بین دو زمان امروز و گذشته است. با توجه به استفاده از تکنیک‌های فاصله گذارانه، این تقطیع‌ها قابل حذف است. خیلی راحت در صحنه بازیگران با گذاشتن یک سبیل و روسری می‌توانستند نقش خود را عوض کنند و اصلاً نیازی به پوشیدن لباس نبود.
موسیقی‌ هانا کامکاری نیز با آن که در برخی از لحظات بر شادی لحظاتی از کار می‌افزود، در برخی از لحظات نیز نمی‌توانست همگن با فضا و ضرباهنگ کار باشد. به خصوص لحظاتی که ملودی‌های اندوهناک در حد فاصل جابه‌جایی‌ها اجرا می‌شد، اصلاً با فضای کلی اثر همخوانی نداشت. این ملودی فقط برای لحظات پایانی که مرگ آدم‌ها را نشان می‌داد، تناسب پیدا می‌کرد. شاید انتخاب ساز دف که بیشتر در ملودی‌های عارفانه و حماسی‌ به کار گرفته می‌شود، به این عدم هماهنگی و تناسب لطمه زده باشد. جایگزینی تنبک می‌توانست در همخوانی با کمانچه که در خیمه شب بازی نیز به کار گرفته می‌شود، موسیقی پویاتری را در خدمت اجرا قرار می‌دهد.
و سرانجام این که انرژی زیادی صرف تولید"آن که گفت آری، آن که گفت نه" شده است و این انرژی بیشتر از جانب دو بازیگر کار است که در لحظاتی با هنر خود نمایش را از ورطه خاموشی بیرون می‌آورند. با آن که هر دو بازیگر در دو موقعیت،‌ دو تیپ متفاوت را ارائه می‌کنند، اما این بازی‌ها با توانمندی‌ صورت می‌گیرد. آن چه مانع از بروز کامل نقش‌ها می‌شود، مشکلاتی است که در متن و اجرا وجود دارد که به آن‌ها پرداخته شد.
مهرداد رایانی‌مخصوص زمانی که با اجرای"خشم و هیاهو" خودی نشان داد و یکی از کارگردان‌های مطرح و نوآور تلقی شد، از آن پس، آثاری ‌به صحنه آورد که دیگر در حد و اندازه آن اجرا نبودند. "هزار دستان" و"سه خانه کوچک" با آن که جزء اجراهای خوب به شمار می‌آمدند، اما در حد و اندازه خشم و هیاهو نبودند. ‌در"آن که گفت آری، آن که گفت نه" با تمام زحماتی که کارگردان و نویسنده آن متحمل شده‌اند، یک نقطه فرود در پرونده کاری مهرداد رایانی‌مخصوص ثبت شده است.