بسیاری هنرمندان ما تلاش میکنند تا از عدالت، انقلاب و مفاهیم ارزشی و دینی مضامین مناسبی را برگزینند اما زبان شعاری و سطحی آنها و دوری از تکنیکهای مؤثر باعث شده است تا مخاطب را جذب نکنند و بلکه در برخی موارد موجد دلزدگی و گریز ذهنی شوند.
بسیاری هنرمندان ما تلاش میکنند تا از عدالت، انقلاب و مفاهیم ارزشی و دینی مضامین مناسبی را برگزینند اما زبان شعاری و سطحی آنها و دوری از تکنیکهای مؤثر باعث شده است تا مخاطب را جذب نکنند و بلکه در برخی موارد موجد دلزدگی و گریز ذهنی شوند.
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض خیر مقدم حضور اساتید محترم، هنرمندان گرامی، میهمانان عزیز از دیگر کشورها و شرکت کنندگان در این همایش علمی، تشکر از برگزار کنندگان آن، امیدوارم این همایش بتواند با حضور گرم شما به اهداف خود دست یابد. البته قرار بود در این برنامه مقام محترم وزارت جناب آقای صفارهرندی حضور داشته باشند که به علت طولانی شدن سفر هیأت دولت به استان خوزستان، ایشان نتوانستند در این مراسم شرکت کنند. با ابلاغ سلام جناب صفارهرندی، به عنوان مقدمه جهت شروع این همایش به اختصار نکاتی را معروض میدارم. یقیناً توجه به موضوع نمایش و دین از یکی از سیاستهای محوری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در توسعه پایدار هنر در این دوره میباشد و حتماً در توجه و اجرای این سیاست دستاوردهای این همایش قابل استفاده و راهگشا خواهد بود.
از آن جا که همه هنرها همواره بر بنیانهای یک نظام فکری و فلسفی مشخص رشد و غنا به لحاظ برخورداری از تکیهگاه مییابند و هنر نمایش نیز از این قاعده مستثنا نیست میتوان چنین دریافتی را گسترش و تعمیم داد که به واقع هنر نمایش در کشور ما به پر بهای اندیشه اسلامی ایرانی دست کم در ظرفیتهای آزاد نشده خود گنجهای بسیاری دارد که هنوز ارائه نشده است. اگر بزرگترین متفکران غربی همواره به عمق و غنای اندیشه مشرق زمین معترف بودهاند، دقیقاً از همین زاویه و وجود این ظرفیت ارزشمند بوده است.
در حوزه فعالیتهای هنری هنگامی که به مطالعه تاریخی روی میآوریم و پیشینه هنر را در مشرق زمین مورد بررسی قرار میدهیم به گنجینههای بزرگی از هنر و اندیشه دست مییابیم که حقیقتاً نمونههای آن را در هیچ کجای و هیچ مقطع از تاریخ پر عظمت یونان و غرب نمیتوان یافت. این موارد ما را وامیدارد که به برتری مشرق زمین در این عرصه حکم کنیم.
دلیل این برتری را در برخی موارد مهم از قبیل"آرمان" و"معرفت" عمیق دینی هنرمندان و اندیشهورزان باید جستوجو کرد. انسان در عرصه حیات، خود را با انبوهی از معارف متنوع و گوناگون رو به رو میبیند، طبعاً این معرفتها. برخی مربوط به امور حقیقی و برخی مربوط به امور اعتباریاند؛ از این منظر مجموعه معرفتهای انسان را میتوان به"معرفت دینی" و"معرفت غیر دینی" تقسیم کرد. (البته جای تأسف است که گاهی به اشتباه از"معرفت غیر دینی" به"معرفت بشری" تعبیر میشود. در حالی که معرفت دینی نیز نوعی معرفت بشری است و به مجموعه شناخت انسان از دین و ابعاد گوناگون آن اطلاق میشود.)
در این راه دغدغه اصلی برای شناخت، رسیدن به تعریف جایگاه"معرفت دینی" در میان دیگر معرفتها است تا میزان ارزش و اعتبار آن مشخص شود. البته شناخت گسترههای کشف شده و کشف نشده هنر و به ویژه نمایش شرقی که میبایست یکی از مباحث جنبی مهم رویداد علمی و هنری دین و نمایش میبود به عنوان یک مقدمه مهم مورد توجه و تأکید ماست. زیرا مطالعات نسبتاً قابل توجهی چه در ایران و چه از سوی شرقشناسان و مراکز علمی غرب در این زمینه صورت گرفته که میتواند مورد نظر بوده و بدان استناد شود و گاهی اعترافات بسیار جالبی در این زمینه دیده میشود که قطعیت برتری هنر شرقی و در آن میان هنر دینی بیشتر نمایان میسازد.
اما شناخت عمیق هنر و به ویژه نمایش شرقی، مستلزم مقدماتی است که نمیتوان از آن غافل شد. برای نمونه درک و دریافت تعبیری که شرق همیشه از حقیقت داشته و تحلیل نحوه نگرش او بر جهان بسیار جالب است. نظرگاه شرقی پرورده دین و عرفان است و به تمامیت"وجود" توجه دارد. برخلاف نظرگاه غربی که وقتی پس از قرون وسطی یکسره از دین جدا شد موضوعش تغییر یافت، فکر و فلسفه بار دیگر از آسمان به زمین آمد و فرهنگی غربی از حقیقت"وجود" به حقیقت"موجود" پرداخت.
اما بدیهی است که هنرمند برای رسیدن به چهارچوب دقیق از این مقوله، لازم است بررسی و مطالعه گستردهای در مورد فلسفه هنر از دیدگاه اسلام داشته باشد در این مسیر مطالعه بینشهای فلسفی درباره هنر، شناخت رابطه انسان و اثر هنری و هنر پیرو و هنر پیشرو برای او ضرورت دارد.
علاوه بر این، شناخت نوگرایی روح انسانی با تولید و مصرف هنر که در آن به مسائلی همچون: برخی از عوامل نوگرایی و نویابی، نوگرایی و اصالت آن در هنر، زیبایی از دیدگاه علمی و فلسفی و مباحثی در توصیف جوانب زیبایی، وابستگی جهان هستی به خدا، میبایست بررسی شود.
هنرمند و منتقد اثر هنری با رویکردی دینی میبایست مقولات دیگری را نیز مد نظر قرار دهد. زیبایی از دیدگاه منابع اسلامی، زیبایی آسمان و ستارگان، زیبایی ترکیب انسان و صورت او زیبایی ایمان به وجود آوردن زیباییها و مقولاتی از این قبیل میتواند هنرمند و منتقد هنری را در این مسیر هدایت کند.
البته گنجهای هنر و اندیشه شرقی در قرنهای اخیر هر روز از سرچشمههای خود بیشتر فاصله گرفته است و همین تا میزان قابل توجهی نگرانیهای متعددی را برمیانگیزد. ایستایی جوامع مشرق زمین ـ و همچنین ایران ـ در سه قرن گذشته، معلول عوامل بسیاری از جمله مداخله مستبدانه غرب و سیاستهای سوداگرانه امپریالیسم نوظهور اروپایی بود که برای سلطه بر بازارهای کشورهای شرقی مانع صنعتی شدن آن مناطق شد. در نتیجه، پیشرفت صنعت و به تبع آن رشد اقتصادی و تکامل اجتماعی این جوامع به شدت کند و یا در مواردی مختل شد.
به رغم در هم پاشیدگی نظام سنتی، دگردیسیهای فرهنگی و ورود عناصر فرهنگ غربی به این جوامع، اما همه چیز روندی متفاوت با اروپا داشت و هم از این روی در هنر ایرانی نیز فرآیندی متفاوت طی شد. هر چند روح حاکم پس از جنبش مشروطه، روح پیشرفت و میل به جبران عقب ماندگی در همه سطوح بود؛ اما تعبیر روح حاکم در ذهن هنرمند منجر به گزینش شیوههای هنری متناسب با آن میشود.
به هر صورت جامعه ما نیز وارد عرصه جدید شد و عصر جدید نیز اصولاً در دامان خود دو گونه متفاوت از تفکر را پرورانیده بود: یکی نوگرایانی که سایه پیشینیان را بر سر خود حس کرده، با اتصال به راه طی شده گامهایی رو به جلو برمیدارند و دیگر، نوگرایانی که از سنگینی بار گذشتگان خود را رهانده و یکسره شیفته آن چه"نو" و"متفاوت" است، میشدند.
همه اینها سرنوشت امروز هنر نمایش ما را رقم زد و امروز اما دغدههای جدیدی برای رهانیدن هنر از این سرنوشت ناگزیر آشکار شده است. انقلاب اسلامی با ماهیت دینی و فرهنگی همه شئون جامعه ما را دگرگون ساخته و اگر امروز ما شاهد تعابیری همچون هنر با رویکرد دینی و معنوی هستیم همه از برکات این رویداد است.
اما نباید غفلت کرد و باید بدانیم که هنوز جامعه ما و هنر ما از چرخه تأثیرپذیری از غرب خارج نشده است. با اوصافی که در مورد هنر غرب گفته شد، طبعاً دغدغهها و نگرانیهای ما میبایست مستحکمتر شده و پیش از هر چیز به دست آوردن شناخت دقیق از این شرایط را بر ما واجب ساخته است.
اکنون سؤال این است که چه باید کرد؟ بسیاری هنرمندان ما تلاش میکنند تا از عدالت، انقلاب و مفاهیم ارزشی و دینی مضامین مناسبی را برگزینند اما زبان شعاری و سطحی آنها و دوری از تکنیکهای مؤثر باعث شده است تا مخاطب را جذب نکنند و بلکه در برخی موارد موجد دلزدگی و گریز ذهنی شوند.
بزرگان هنر ما و کسانی که حق پیشکسوتی و استادی دارند آیا نباید به"پرورش" نیروهای مولد و به"تولید" آثار ماندگار هنری دین مدارانه بیندیشند؟
از خاطر نبریم که اگر"تولید" نکنیم یا"بد تولید" کنیم دیگران منتظر ما نمینشینند و برای نسل جوان نیازمند هنر تولیداتی را عرضه میکنند که تنها چاره باقی مانده برای ما در قبال این تولیدات"نقد" است و برداشتن علم تکفیر که شاید آن هم دردی را دوا نکند! و فراموشمان نشود صرفاً"نقد" همراه"حذف" بدون توجه به"تولید" راه به جایی نخواهد برد.
با رد عقاید دیگران و صرفاً کوشش انتقادی در این جبهه نمیتوان پیروز شد. رمز مانایی فرهنگ و هنر ایرانی تولیدات ریشهدار آن بوده است چیزی که اصولاً امروز فراموشمان شده است و به جای آن فقط نقد و ردّ عقاید دیگران یادمان مانده است.
خوشا به حال کسانی که نعمتهایی را که آنان را احاطه کرده است میشناسند و پیش از از کف دادن آنها قدرشان را میدانند. اینان همان افرادی هستند که در طول زندگی، کمتر حسرت گذشته و موقعیتهای از کف رفته را میخورند و ندامت میکشند.
باید دانست که ما برخی از فرصتها را از دست دادهایم و هنوز به درستی از برکات جامعه دینی در عرصه هنر بهرهمند نشدهایم. هنرمندان ما برای عرضه آثار عمیق و جهانی در این شرایط فرصتهای مناسبی را در اختیار دارند که میبایست از آنها استفاده شود. باید امید داشت که این فرصتها بارور شده و ما به رسالتی که بر دوش داریم در این زمینه عمل کنیم.
نکته دیگر این که باید دانست که هر جامعهای با توجه به ویژگیهای قومی و با اجماع بر این ویژگیها به یک فرهنگ دست مییابد. در این زنجیر به هم پیوسته، مطمئناً شناخت و تعریف کوچکترین جزء این اجزاء، که عنصر فرهنگی نامیده میشوند، باعث میگردد ما با یک مجموعه فرهنگی غنی با کمترین تعارض روبهرو شویم و طبعاً اهمیت و تأثیر این مجموعه فرهنگی که عناصرش با توجه به کارکرد آن مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته، ما را در تمام ابعاد توسعه اعم از اقتصادی، صنعتی، سیاسی و... یاری میرساند. با توجه به این مقدمه در این فرصت اندک به دو عنصر اساسی از مجموعه فرهنگی کشورمان خواهیم پرداخت.
بیشک فرهنگ و تمدن ایران تا اعماق تاریخ ریشه دوانیده است. در طول تاریخ پرفراز و نشیب و چندین هزار ساله این کشور، نه تنها مشعل فرهنگ ایرانی خاموشن نشد بلکه باعث جذب اقوام مهاجم این سرزمین نیز گردیده است.
روشن و بدیهی است که یکی از مهمترین تحولات تاریخی این سرزمین، ورود اسلام و اختلاط آن با فرهنگ و تمدن ایرانی و تأثیر متقابل این دو بر یکدیگر طی قرون متمادی بود و کما این که یکتاپرستی در فرهنگ ایران باستان جایگاهی ویژه داشته و چنان این عنصر تازه وارد در فرهنگ ایرانی قوام پیدا کرد و به شکوفایی در زمینههای مختلف رسیده که نام فرهنگ ایرانی اسلامی به خود گرفت و به دلیل پویا بودن و اصالت عناصر سازندهاش اشاعه نیز یافته است. موضوع سخن با توجه به اشاره فوق روشن است، هویت ملی و هویت دینی در این سرزمین. نخبگان دانشگاهی و حوزوی هر یک به فراخور حوزه تخصصی خویش در صدد بازپروری موضوعهای فوق برآمدهاند.
حال سخن این است که آیا ما با توجه به ظرفیتهای موجود در این دو حوزه ویژگیهای آن را برای نسل فعلی تبیین کردهایم؟ و یا موضوعهای عمیق این دو در سطح جامعه به صورت متفکرانه بین اصحاب اندیشه به نقد کشیده شده است؟ یا این که در هر حوزه، متفکرین ساز خویش را میزنند و هیچ نقدی را به آرا خود برنمیتابند؟ گویا درسهای تاریخ نیز گوش شنوایی نمییابد، ملیگرایانی که بدون توجه به هویت دینی و زیرساختهای آن و نقش مذهب در اجتماع، آرا خود را نشر میدهند و در سوی دیگر افرادی که با نگاهی یک بعدی و افراطی، نسبت به دین و مذهب بدون توجه به واقعیتهای جامعه و عامل زمان، سخن خود را بیان میکنند به بیراهه میروند. عدم تبیین و تشریح و حتی تخریب هر یک از حوزهها به نفع دیگری و حتی قرار دادن هویت دینی در مقابل هویت ملی چیزی جز اضمحلال فرهنگی و ضعف و سستی آن در درازمدت در پی ندارد. مقام معظم رهبری میفرمایند:«هویت ملی در مقابل هویت دینی نیست، بلکه مجموعهای از باورها و خواستهها و رفتارهای یک ملت است و طبیعی است اعتقادات و باورهای یک ملت مؤمن و موحد نیز جزء عناصر تشکیل دهنده هویت ملی قرار میگیرد.»
آن چه مسلم است این که به نظر اکثر صاحبنظران فرهنگی کشور، این دو حوزه مکمل یکدیگرند. راه رسیدن به یک مجموعه کامل، شناخت و تأکید بر ویژگیها و خصوصیات منحصر به فرد هر حوزه، نوآوری، آزادی فکری و تحول صحیح میباشد و چون شاهد پویایی و حرکت زنده این دو مقوله در طول تاریخ بودهایم، بنابراین نسل سختکوش و فرهیخته کنونی نه تنها در آن توقف نخواهد کرد بلکه با پرورش این دو به پیش خواهد رفت و راه را بر کسانی که در صدد در تقابل قرار دادن این دو حوزه و در پی منافع خویش میباشند، خواهد بست.
اکنون به دلیل مجال اندک برخی موارد دیگر صرفاً به صورت بیان سرفصل و تیتروار ارائه میشود:
* هنر نمایش در ایران مهمترین و گرانبهاترین میراث فکری و فلسفی را با خود دارد و باید دانست که هنوز از این میراث به شایستگی بهرهمند نشده است.
* ضعف کار علمی که مقدمه آفرینش هنری است بغایت در این عرصه مشاهده میشود.
* در سالهای اخیر، کتابها و نوشتههای گوناگونی چاپ و منتشر شدهاند که با بحث و بررسی درباره مسائل مختلف اندیشه اسلامی، کوشیدهاند تا دین و نظامهای اقتصادی، سیاسی و اخلاقی جامعه را به هم پییوند دهند و میزان نفوذ و حضور ارزشهای دینی را در سلوک بشری و تحولات تمدنی و ساخت اندیشه و فرهنگ افراد و جوامع روشن سازند. با این همه، ادبیات و به ویژه ادبیات نمایشی چنان که باید مورد بحث و بررسی قرار نگرفته است و تنها در این باره، تلاشهای اندکی انجام شده است.
* نیازهای نرمافزارهایی با مضامین دینی ضرورت دارد. متأسفانه در نتیجه بی توجهی مدیران برخی عرصههای مرتبط، این امر آن گونه که باید محقق نشده است.
* نمایش دین مدارانه میتواند نگاه مستقیم به مضامین دینی نداشته باشد و بلکه مناسب است مهمترین مضامین دینی در قالب موضوعات دیگر بیان شود. (مولوی میگوید: خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران)
و کلام آخر این که با اذعان به این نکته که ضعف اصلی در این عرصه به کمبود متون نمایشی مناسب باز میگردد. این سؤال مهم مطرح است که چرا به راههای کشف شده در این زمینه نمیتوانیم عمل کنیم؟
در پایان امیدوارم مجموعه مباحث و دیدگاههای صاحبنظران و اندیشمندانی که در این همایش ارائه میشود، بتواند پنجرههای جدیدی به آینده روشن هنر نمایش متکی بر پشتوانه غنی فرهنگی و اعتقادی ایران اسلامی بگشاید.
والسلام