در حال بارگذاری ...
...

به دلیل عدم شخصیت‌پردازی پرسوناژها، نمی‌توان تشخیص داد که آن‌ها چگونه‌اند و حضورشان در ابهام می‌ماند؛ در نتیجه عملاً درک این که بازیگران در اصل چه پرسوناژهایی را به ما معرفی می‌کنند، دشوار شده است

به دلیل عدم شخصیت‌پردازی پرسوناژها، نمی‌توان تشخیص داد که آن‌ها چگونه‌اند و حضورشان در ابهام می‌ماند؛ در نتیجه عملاً درک این که بازیگران در اصل چه پرسوناژهایی را به ما معرفی می‌کنند، دشوار شده است

حسن پارسایی:
دراماتیک‌ترین متون نمایشی آن‌هایی هستند که سیر"چرا"یی حوادث و رویدادها را با بیان بصری، حس‌آمیز، تعلیق‌زا و معنادار دنیای نمایش نشان می‌دهند. این چراها در حقیقت عوامل بنیادین ارتباط تنگاتنگ پرسوناژها، حوادث و موقعیت‌ها هستند که به تبیین و شکل دهی کلی طرح نمایشنامه انسجام می‌بخشند تا تماشاگر در رابطه با آن چه می‌بیند به تأمل‌ و تعمق‌ نهایی مورد نظر نویسنده دست یابد.
متن نمایش"جزغاله‌های عاشقانه" به دو زندگی زناشویی عارضه‌مند و مسأله‌دار می‌پردازد که در آن تمام عشق و زندگی جایش را به عذاب و بندگی داده است. موضوع حول ناسازگاری و حتی خیانت مردان در زندگی خانوادگی دور می‌زند. ضمن آن که متن، گنگ است و نتوانسته روابط علت و معلولی دیکتاتوری مردها و سرسپردگی و اطاعت محض زن‌ها را بیان کند و فقط در یک جا اشاره کوتاهی می‌کند به آشنایی اینترنتی آغازین آن‌ها و این که فقط از دور در حال گفت‌وگو بوده‌اند و بعد با هم ازدواج‌ کرده‌اند؛ این موضوع اگر خوب به آنالیز درمی‌آمد و اشاره‌وار مطرح نمی‌شد، می‌توانست علت حدوث بعضی از وقایع نمایشنامه به حساب آید، اما در وضعیت کنونی که مردها به طور مطلق و یک جانبه"بد" و زن‌ها"مطیع و اسیر" معرفی می‌شوند، فقط می‌توان آن‌ها را بیماران روانی تصور نمود. ضمناً باید توجه داشت نامه‌ای که در آغاز توسط شوهر برای زنش نوشته می‌شود، عملاً نمی‌تواند واقعیت داشته باشد؛ چون هیچ مردی خیانت خودش را برای زنش بازگو نمی‌کند تا او را آزار دهند؛ هر چند که این نامه هم بعداً بدون دلیل در یکی از دیالوگ‌های شوهر، نوعی شوخی قلمداد می‌شود.
چنان چه مهدی میرمحمدی، نویسنده نمایشنامه، چراهای متن را به وضوح نشان می‌داد، نمایش جزغاله‌های عاشقانه از این تشتت و ناهماهنگی درمی‌آمد و می‌توانست در ژانر یک ملودرام خانوادگی جای گیرد. با وجود این، دو بخش از متن، خوب و زیبا پردازش شده‌اند؛ در این رابطه می‌توان به خواب"مریم" اشاره نمود که الزاماً شاکله‌ای سوررآلیستی و زبانی رمزگونه و نشانه‌مند دارد و قرینه‌ای استعاری برای زندگی واقعی این زن به شمار می‌رود. میرمحمدی بعداً همین خواب را وارد زندگی روزمره این پرسوناژ می‌کند و با دیالوگ‌هایی مثل"کاش می‌شد آدم‌ها خواب نبینند" و"تا می‌خوابم خواب می‌بینم" می‌کوشد واقعیت‌های مجازی را که در اصل از خود زندگی این زن نشأت گرفته و عارض شده‌اند، دوباره به زندگی او ربط دهد و ثابت کند که این دو گرچه در ظاهر متفاوت و متمایز به نظر می‌آیند، اما در اصل کاملاً متأثر از هم هستند.
بخش دیگری که قابل تأمل است مربوط می‌شود به لحظاتی که زن مرعوب شده برای اجتناب از رویارویی بیشتر با واقعیت‌های تلخ زندگی‌اش برای آن که آرامش بیابد به طور متناقضی به یک موسیقی پر شر و شور گوش می‌دهد و این تناقض، کُنتراست مناسبی ایجاد کرده که تعلیق‌زا، حس‌آمیز و تا حدی کمیک به نظر آید و نشان ‌‌دهد که زن برای نجات خویش، راهی بهتر از این نمی‌شناسد.
اگر مهدی میرمحمدی زندگی زوج بالایی را طوری دیگر ارزیابی می‌نمود(یعنی آن را مثبت پردازش می‌کرد) و تأثیر آن را بر زندگی همسایه پائینی نشان می‌داد، به گونه‌ای که نهایتاً به تحولی نسبی بینجامد، در آن صورت نمایش می‌توانست ضمن ارائه دلایل قانع کننده، از پایان‌بندی و گره‌گشایی حس‌آمیز و تأثیرگذاری برخوردار باشد.
علی هاشمی، کارگردان نمایش جزغاله‌های عاشقانه، با توجه به پتانسیل خود متن پیش رفته است؛ یعنی صحنه‌ها به تناسب موضوع، حالتی یکنواخت دارند و پرسوناژها اغلب مثل همه آدم‌های معمولیِ دیگر روی مبل یا کف اتاق می‌نشینند و با هم صحبت می‌کنند. صحنه‌ای که در آن مریم دچار ناراحتی روانی و کابوس‌زدگی شده و ظاهراً با کبریت روشن می‌خواهد"گرگی" را که استعاره‌ای برای شوهرش است، بترساند و از خانه دور کند، گیرا و معنادار است. متأسفانه هر دو، یعنی زن کابوس‌زده که به رغم بی‌خوابی دائمی‌اش زیاد حرکت می‌کند(!) و شوهر منحرفش در صحنه‌ پایانی بدون ارائه دلیلی در متن، ناگهان به یک زن و شوهر عاقل تبدیل می‌شوند و این امر به اجرا آسیب رسانده است. به دلیل عدم شخصیت‌پردازی پرسوناژها، نمی‌توان تشخیص داد که آن‌ها چگونه‌اند و حضورشان در ابهام می‌ماند؛ در نتیجه عملاً درک این که بازیگران در اصل چه پرسوناژهایی را به ما معرفی می‌کنند، دشوار شده است، ولی در برخی صحنه‌ها می‌توان حضور زن محوری نمایش را آن هم به صورت کوتاه احساس کرد و روی بازیگر این نقش(شکوفه هاشمیان) مکث نمود(لحظه‌ای که خوابش را تعریف می‌کند و هنگامی که به موسیقی متناقض گوش می‌دهد تا از واقعیت بگریزد.)
صحنه‌های رویارویی پرسوناژهای مرد که اساساً به متن مربوط می‌شود، غیر واقعی است و بیشتر به رویارویی دو پسر بچه شباهت دارد و می‌شد ترفندهای دیگری برای نشان دادن خصوصیات روحی این مردان به کار گرفت. از میان مردان، مردی که در آخرین صحنه برای سر زدن به دوستش و در اصل برای گرفتن پول می‌آید و نقش‌اش را رضا سخایی بازی می‌کند، به رغم حضور کوتاهش به طور نسبی باورپذیر است.
استفاده از تصویر زنی که به نقطه معینی نگاه می‌کند و توسط زن همسایه بالایی ترسیم شده و نیز عروسک پارچه‌ای دست ساز، افزوده‌های معنادار و مناسبی هستند که تنهایی مریم را آشکارتر و عینی‌تر کرده‌اند.
موسیقی کلامی گرچه با ذائقه تماشاگران خوش می‌آید، اما با نمایش هماهنگ نیست، موسیقی صحنه آغازین و همراهی‌اش با تاریکی، با مضمون نمایش همخوانی دارد. در کل باید گفت دیدن نمایش جزغاله‌های عاشقانه می‌تواند برای تئاتر دوستان جوانی که علاقه‌مند به نویسندگی و کارگردانی هستند، نوعی تجربه تلقی گردد. در این خصوص باید به همان غایتْ طلبی همیشگی توجه داشت؛ یعنی فراز و فرودهای این نمایش را زمینه ساز تجارب نوین بعدی دانست.