یادداشت بهروز غریبپور درباره تعمیر و تجهیز تئاترشهر
خدا اگر بخواهد، حامیانم اگر تنهایم نگذارند، جامعه تئاتری اگر رهایم نکنند، زبانم لال، زلزله رخ ندهد، خدای ناکرده بلایی ناگهانی بر سرمان نازل نشود، چنین خواهیم کرد...
این بنای مد ور زیبا، معبد ماست ، تاریکخانه هزار توی اندیشه و نمایش را میگویم، تئاترشهر، بنایی که دارد پیر میشود؛ فرسوده میشود و غبار بر شانههای او سنگینی میکند. بنای پیر مدور تئاترشهر را میگویم. ناگهان و در آستانه پیری، هزار تکه شده است و برای آن که به مشتاقان پاسخ بگوید، در هر جایی تماشاخانهای ساختهاند و با هر تماشاخانهای راه نفس کشیدن او را بیش از پیش بستهاند؛ نمیگویم با قصد و نیت کشتن او، با هر قصد و نیتی که او را در آستانه مرگ گذاشتهاند و بنایی که روزی روزگاری فقط یک سالن بیشتر نداشت، حالا راسته لالهزار را در خود جای داده است؛ چهارسو، قشقایی، سایه، سالن شماره 2، تالار نو، تالار خورشید. انگار که نقشه گسترده خیابان لالهزار و شاهآباد ـ خیابانهای تئاترهای تهران در چند دهه از 1330 تا سالهای نزدیک به ما ـ لوله شده، مدور شده و با راسته خیالانگیز ـ خیابانی با تماشاخانههای رنگارنگ: نصر، دهقان، پارس، سعدی، فرهنگ، فردوسی را بر دوش میکشد و برای نجات او باید بار گران یک راسته و یک خیابان را از دوش او برداریم و از نو بکوشیم که در یکی از خیابانهای تهران، خیابان انقلاب چند تماشاخانه دائر کنیم ـ این آرزو محال نیست، اما اگر محال هم باشد یک چیز دیگر حتماً محال نیست و آن پیرایش و آرایش معبد مدور تئاتر ایران یعنی"تئاترشهر" است: کاستن از سالنهای غیر ایمن، ایمن سازی سالنهایی که باقی خواهند ماند، به روز کردن سیستمهای نوری و صوتی، کارآمدتر کردن فضاها و در یک کلام، نجات بنای مدور پیر تا باز بتواند برپا بماند و از حالت دخمهایِ کنونی به حال معبدگونه پیشین برگردد... خدا اگر بخواهد، حامیانم اگر تنهایم نگذارند، جامعه تئاتری اگر رهایم نکنند، زبانم لال، زلزله رخ ندهد، خدای ناکرده بلایی ناگهانی بر سرمان نازل نشود، چنین خواهیم کرد...
بهروز غریبپور