در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش «کالون و قیام کاستلیون» نوشته استفان تسوایک با طراحی و کارگردانی: آرش دادگر

 همایون علی‌آبادی به راستی مرز میان اصلاح و افساد تا چه اندازه ناچیز و به قدر سرسوزن و ذره‌ای است. «ژان کالون» که ایام را به گونه‌ای اصلاح و پاک لوحی می‌گذراند تا چه حد در دامگاه ریب و فریب و ریا می‌افتد؟ دامچاله و ...

 همایون علی‌آبادی
به راستی مرز میان اصلاح و افساد تا چه اندازه ناچیز و به قدر سرسوزن و ذره‌ای است. «ژان کالون» که ایام را به گونه‌ای اصلاح و پاک لوحی می‌گذراند تا چه حد در دامگاه ریب و فریب و ریا می‌افتد؟ دامچاله و دامگاه چربک زنی ژان کالون تا آن جا است که گاهی حتی مخاطب بر این باور می‌افتد که ریای مستحب هم در داوری‌های دینی تا چه اندازه کارساز است. آمرزش‌نامه‌فروشی و غسل تعمید و انجیل را هماره به زبان لاتین خواندن در پی‌آیند همان کلیسای دروغ زنی است که «انکیزاسیون» یا تفتیش عقاید را ترویج کرد و با استفسار و جاسوسی و دو تیره بازی دین مسیح، کلیسا، کاردینال‌ها و اسقف‌هایش را تا حد عوامل و عناصری بازیچة دست سیاست که آلت فعل و قول سیاسیون بودند، تنزل و تضعیف بخشید. به راستی وقتی به قیام «مارتین لوتر» یا «سباستیان کاستلیون» را که بی‌شک پشتیبان و عقبه و صبغه و سایقه و سابقة قیام نمایش مورد بحث ما است می‌نگریم، در می‌یابیم که کلیسا در دوران قرون وسطی تا کجا و کدامین رتبت و مرتبت، دست آویز سیاست‌های رذیلانه و پلیدانة اصحاب سیاست بود. باری کلیسا در عهود ماضی تداعی‌گر این شعر بود که رشته‌ای برگردنم افکنده دوست / می‌کشد هر جا که خاطرخواه اوست. آری کلیسا تا سالیان سال کف آبه رنگ و لعاب سیاسیون بود و نیز یادآور این صحنه که به قول «جان آزبرن» ـ درام‌نویس معاصر انگلیسی ـ غازة کلیسا بر رخ سیاست زخمی نشاند که تا سالیان و ایام مدید پاک ناشدنی و ننگ‌آلود به جا ماند. آری به راستی سباستین کاستلیون نماد و نمود هر گونه پایداری و مقاومت در برابر تشکیک و تردید و ملکوک کردن چهره‌ها است. به راستی ژان کالون، این ریاکار بدخیم کژکردار چگونه با ریب و فریب، کلیسا را بازی داد، سیاسان را به سیاست‌گذاری‌های تبهکارانة کلیسا عادت داد و خود نیز در قالب روحانی پاک باخته‌ای که جز دروج و درنگ و تزلزل هیچ سخنی برای گفتن ندارد، در حقیقت پی‌آیند همان آمرزش‌نامه‌فروشی‌ها و همان اصلاحاتی است که مارتین لوتر در برابرش ایستاد. داغ و درفش و غل و زنجیر و زندان و دارالمجانین پاداش هرگونه راست‌نمایی و سخن بر حق گفتن است. آنچه از کاستلیون یک قدیس می‌سازد نه لفظ و لغت و فرهنگ واژگان که ادبیات مقاومت و ادب صیانت و صیدورت و ایستادگی در برابر دل به دو جایان دو رنگ و سالوسی است که در هر مذهبی رنگ را با ننگ فریب می‌دهند، غافل از آن که ننگ را با رنگ نمی‌توان پاک و منقح نمود. در این میان به راستی «سگ دوزخ» چهره‌هایی چون عالی‌جناب «گیوم فارل» و «دومز» پرت و پوچ و پوکند که خورشید را انکار می‌کنند و مانند مهره‌هایی ناراستین و کثیف از کالون و سیاست‌های ضد مذهبی‌اش دفاع می‌کنند. من برآنم که این اثر مذهبی‌ با فضاهای روزگار ما هم‌خوانی دارد و ملموس و محسوس است. در پس نقاب مذهب و عافیت طلبی، چه‌ها که بر سریر آدمیان و تفکرشان بر نمی‌نشانند! تاریخ بهترین گواه این نکته است که مسیحیت در طی تاریخ هماره به دلیل آن مهر ناصری و عطوفت مسیح وار و عیسی گونه‌اش معمولاَ آلت دست و بازیچة اصحاب عساکر و اعاظم سیاست شده است. آری دشمن طاووس آمد پر او به من. نکتة دیگر را طرح می‌کنم. مگر مارتین لوتر ـ این مبدع اصلاح‌طلبی و پروتستانیزم در مسیحیت در چه زمانی بعد از ژان کالون ظهور می‌کند؟ پاسخ هر چه باشد این سخن پیغمبر ما این جا مصداق دارد: کشور با کفر می‌ماند اما با ظلم هرگز (الملک یبقی مع الفکر و لایبقی مع الظلم) به راستی سخنی است که از شعور نبوی و لحظات نبوی و عالم غیب و وحی و شهادت آکنده است. کالون ظلم می‌کند و کاستلیون است که او را «رو» و «علن» می‌کند. در هر حال اجرای آگاهانه و زیبای نمایش «کالون» و قیام کاستلیون «تسوایک» با بازخوانی استادانة «حمیدرضا نعیمی» باید در ادامه و پی آمد، اجرای اثر «مارتین لوتر» را هم برای ما تعهد کند، تا چرخة آگاهانه دوئت دادگر / نعیمی کامل‌تر و به سامان‌تر شود. ما بعدها شاهد ظهور لوتر هستیم که کالون‌ها را به زیر اخیه می‌کشد و حتا سیاست‌های آدمیان چون «فارل» و «دومز» را روشن می‌کند و «میشل سروه» این مسیحی ثابت قدم که با همت بلندش در حصار نای طی عمر و ایام می‌کند. اما هرگز با توبه نامه و لعنت نامه و خود تبه‌ساز جلوه دادن هستی‌اش را نمی‌دهد، حتا گامی از آرمان‌ها و ایده‌هایش پا پس نمی‌کشد که مثال‌زدنی است. متن و به‌ تبع آن اجرا، موقعیت بسته‌ای دارد. یا در زندان می‌گذرند یا در دادگاه و در نتیجة وقایع، آرش دادگر ـ که «در خدا را هجی کن» سارتویوس هم شاهد بودیم، فی‌الواقع در اداره کردن بازیگران سیاه و سفید و خاکستری در زندان یا opens / closed ها استعداد ویژه‌ای دارد. در اجرای این اثر نیز به هنگام و به موقع و البته ظریف و در باریکناها و غماخشم آلوده‌ترین لحظات، کارها می‌کند دلنشین و کارستان.
صاحب این قلم نمی‌تواند از «دراماتورژی» یا بازخوانی استادانة حمیدرضا نعیمی، متنکر و پوشیده بگذرد. نعیمی با پژوهیدن و تحقیق و دل‌آگاهی ویژه‌اش توانسته، تاریخ مصرف این اثر مذهبی را از غبارها بزداید و ماهرانه‌ترین خطی از خطه امروز و این جا و اکنون نقش بزند. و این را نمی‌توان اندک انگاشت. این گروه و خاصه حضور آرش دادگر و حمیدرضا نعیمی با این خوانش مکتوب و چینش صحنه‌ای، ما را به ادامة کارشان امیدوارتر می‌کند. گروه تئاتری «شایا» که از سال 1373 تا کنون فعالانه پاییده، باید آن شاکله و انسجام و استحکام خلاقانه‌اش را حفظ کند و من در این برهه و برش، هشدارم به گروه شایا است که این جا نمایة آگاهانه را که حداقلش تلنگری است برای بسط و توسعة معرفت و دانش بشری و بهترین شاخصه‌اش دین پژوهی و دین آگاهی است، ادامه یابد و مطمئن باشند که راه «سارتوریوس» و «تسوایک» با خوانش ماهرانة نعمیی می‌تواند راه را میان‌بر بزند و از باب تتمیم فایدت مخاطبان و خوانندگانش به گونه‌ای‌ زیبایی عارفانه که همان دستیابی به عنصر «آگاهی» است، دست یابند. برتولت برشت می‌گوید: آگاهی زیبایی است و کسی که می‌داند و آگاه است زیبا است. سخن سنجیده‌ای است و ما در برابر قیام کاستلیون با بازی‌های خوب بازیگران ـ در کل و برآیند نهایی و خاصه بازی‌های کامبیز امینی و مهران امام بخش ـ فی الواقع آن چه جوان در آینه بیند را در خشت خام، که پیران ببینند ـ دیدیم و زیبا شدیم. اما به عنوان تکلمه در احترام نگاری به «حمیدرضا نعیمی» در کار خوانش متن این که می‌گویند: اصل فلسفه حیرت است، به قاعده است. در جایی «کالون» می‌گوید «ایمان» سباستین را از او بگیرید. یا این سخن که جهان طاغی و علیه خدا و جهان ژان سروه است. باری چگونه می‌توان ایمان سباستین را از او گرفت، کالون می‌گوید: روزی یک وعده غذا به او بخورانید، بهداشتش را بگیرید و به او گرمای کافی نرسانید. ایمانش رخت بر می‌بندد که این گونه نمی‌شود چرا که به قول شاعر حسرت نبرم به خواب آن مرداب / کارام درون دشت شب خفته است، دریایم و نیست با کم از توفان / دریا همه شب خوابش آشفته است. پاسخ جانانه و مقتضی است که به امثال کالون‌ها باید داد. وقتی در میدان «شان پل» آتش می‌افتد باید مثل وحوش و راهزن‌ها با سباستین و اصحابش رفتار کرد و این سخن که به باور کالون خدای سروه زخمی و فدایی است. که صد البته چنین نیست. در هر حال دل آگاهی و دین پژوهی نمایشی کمترین دست آورد این تئاتر است پس ببینیم و به احترامش دست از سرودستار بیاندازیم.