در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش «الاغ خوش خیال»، کاری از عبدالله آتشانی

 علی ذاکری سرگذشت الاغی که نمی‌خواست کار کند و علاقه‌مند به خوردن و خوابیدن بود، نزدیک به ذهنیت رفاه‌پرور برخی از آدم‌های اطراف ما است. هنگامی که این سرگذشت در اجرا، آمیخته با طنز می‌شود، تماشاگر از دیدن حماقت دور ...

 علی ذاکری

سرگذشت الاغی که نمی‌خواست کار کند و علاقه‌مند به خوردن و خوابیدن بود، نزدیک به ذهنیت رفاه‌پرور برخی از آدم‌های اطراف ما است. هنگامی که این سرگذشت در اجرا، آمیخته با طنز می‌شود، تماشاگر از دیدن حماقت دور از خود لذت می‌برد. بدون این طنز، اثر به سمت تراژدی پیش می‌رود.
«الاغ خوش خیال» نمایشی است پر از نقاط مکث. مکث بر حالات، اتفاقات و نتیجه‌گیری‌های مقطعی. از این منظر، نمایش موزیکال «الاغ خوش‌خیال» را می‌توان علاوه بر روایتی ساده از موضوعی اخلاقی، اجرایی متکی به عناصر موردنظر در نمایش‌های کودک دانست.
چیزی که در ابتدا حین تماشای این نمایش به ذهن متبادر می‌شود، دایرة واژگانی است که مورد استفاده قرار می‌گیرد.
اگر به متن به عنوان پایه‌ای منظم نگاه کنیم که اجرا، وابسته به انعطاف و خط و ربطی است که این عنصر به آن تفویض می‌کند، بی‌شک در اجرای «الاغ خوش خیال» به دقایقی برمی‌خوریم که بداهه‌پردازی، مغز لحظات را در اختیار خودگرفته و براساس بده‌بستان بین کاراکتر و مخاطب صورت گرفته است. این خلق اگر در جهت ارتباط تنگاتنگ معنا و تصویر و در عین حال مخاطب و اثر صورت گرفته باشد، قابل باور و ملموس است. اما در جای جای اجرای مورد نظر، این لحظه‌ها که براساس بداهه‌پردازی شکل گرفته‌اند، تا حدودی از لطف و زیبایی اثر می‌کاهند و در نهایت، نمی‌توانند تسلسل اتفاقات را به شکل نامحسوس در ذهن مخاطب زنده کنند.
بداهه‌پردازی‌ها در عین حال، نگاه مخاطب را نسبت به کاراکترها محدود کرده‌اند. منظور از این کلام، بسط و گسترش متناقض و نامربوطی است که کاراکترها براساس آن به مخاطب معرفی می‌شوند.
به طور مثال می‌توان به دو شخصیت «گرگ» و «روباه» نگاهی دوباره کرد و به این مساله پی برد که آن محدودیت مورد بحث در اینجا به شکل یکسان بودن کاراکترها مورد استفاده قرار گرفته است. شخصیت گرگ در بداهه‌ها، هیچ تفاوتی با شخصیت روباه ندارد و در عین حال دایرة واژگان و محدوده‌هایی که این دو بدان وارد می‌شوند، شبیه به دیگر کاراکترها است.
در بداهه‌پردازی به نظر می‌رسد، باید طیف واژگان هر کاراکتر براساس خصوصیات وی، پرداخت و تعیین شود.
وقتی یکی از کاراکترها از همان واژگان بداهه‌پردازی شده‌ای بهره می‌گیرد که کاراکتر دیگر نیز از آن استفاده می‌کند، اختلاطی به وجود می‌اید که در پایان، مخاطب، بطن مستقل هر کدام از کاراکترها را درک نمی‌کند.
در حقیقت این عدم کشف بطن مستقل کاراکتر از سوی مخاطب به علت موفق نبودن بازیگر در انتقال ضرورت حضور کاراکترش و جنس رفتار آن به مخاطب است.
مخاطب باید بتواند بین کاراکترهایی که می‌بیند، تفاوت بگذارد. این امر، اصل اولیة شخصیت‌پردازی است. وقتی بازیگران با حضوری ساده و تاثیرگذار مانند بداهه پردازی موفق به خلق کاراکتر خود نمی‌شوند، بی‌شک مخاطب نیز مسوولیت این عدم اقبال را به عهده نمی‌گیرد. این مساله مهم است.
در نهایت باید گفت «الاغ خوش خیال» با روایت سادة خود توانسته ـ تکرار می‌کنم، روایت ساده ـ به مخاطب نشاطی موقتی و زودگذر ببخشد و در حقیقت او را تا مدتی سرگرم کند.
در پایان باید خاطر نشان کرد نباید تلاش و کوشش گروه اجرایی را در به صحنه آوردن اجرایی بالا با پتانسیل بالا منکر شد. زیرا بازیگران این نمایش دارای انرژی بسیار زیادی بودند و در عین حال سعی داشتند که مخاطب را با داستان درگیر کنند. «الاغ خوش خیال» می‌تواند با دقت نظری دوباره در متن و اجرا، اثری قابل تامل باشد و این مهم، دست یافتنی است.