تئاتر برای کودکان (قسمت دوم)
مترجم: سمیه قاضیزاده «مشارکت در تئاتر»۱ «مشارکت» نوع ویژهای از تئاتر است که بین تماشاگران کودک شکل میگیرد. البته این مساله به آن معنی نیست که بزرگترها از آن بینصیب هستند. بلکه اگر آنها هم تماشاگر تئاتر کودک ...
مترجم: سمیه قاضیزاده
«مشارکت در تئاتر»1
«مشارکت» نوع ویژهای از تئاتر است که بین تماشاگران کودک شکل میگیرد. البته این مساله به آن معنی نیست که بزرگترها از آن بینصیب هستند. بلکه اگر آنها هم تماشاگر تئاتر کودک باشند میتوانند در شکلگیری تئاتر شرکت کنند. به گفته «دیویس و بم»2 تئاتر مشارکتی، تئاتری است برآمده از نوع ویژهای از نوشتار، نمایشنامه یا داستان بازنویسی شدهای که به صورت یک خطی و ساده درآمده و این امکان را به تماشاگر میدهد که هم به صورت معنوی و هم به صورت فیزیکی در تئاتری که روی صحنه است، مشارکت داشته باشد. این حضور در واقع پاسخی است به تاثیرهایی که تماشاگر از صحنه گرفته و آنها را بازگو کرده است.
معمولاً این نوع از تئاتر توسط کودکان انجام میشود. اما این روزها در بین نوجوانان و حتی بزرگترها هم رواج پیدا کرده است. که از جمله آنها میتوان به تئاترهای پرفروش و پرطرفدار «راز ادوین درود» و «عروسی تونی ویتنا» اشاره کرد. متاسفانه در بیشتر این تئاترها بازیگران کودک از تماشاگران کودک دعوت میکنند تا در خواندن آوازهای نمایشی مشارکت داشته باشند. در واقع بیشتر این مشارکتهای تئاتری بیش از آنکه به تماشاگر نقشی بدهد، از او میخواهد تا نقش بازیگر و نقش تاثیر صحنه را کاملتر کند. مثلاً زمانی که بازیگران از تماشاگران کودک میخواهند تا آوازهای دستهجمعی نمایش را بعد از یکی دو بار تکرار بخوانند، در واقع از آنها میخواهند که تحت تاثیر نمایش و آن لحظه از داستان قرار گیرند.
دوست دارم که صادق باشم و نظرم را صادقانه ابراز کنم؛ من اصلاً از مشارکت در تئاتر کودکان خوشم نمیآید. ایده، ایدة بسیار هیجانانگیزی است و اگر پرداخت خوبی داشته باشد، میتواند خیلی تأثیرگذار باشد. اما مشکل اینجا است که اغلب، پرداخت خوبی ندارد. آنچه مرسوم شده نوعی «گول زدن» است. نمایشنامهنویسان یا تهیهکنندهها، تماشاگر را با دعوت به مشارکت در تئاتر گول میزنند تا در واقع از تأثیر نمایشنامهشان روی آنها با خبر شوند و به آنچه که خودشان میخواهند برسند.
به عنوان مثال میتوان از نمونه کلاسیک «پیتر پن»3 یاد کرد. مثلاً صحنهای که «تینکر بل» در حال مردن است و پیتر پن جلوی صحنه میآید و رو به تماشاگران میگوید: «در صورتی که تینکر بل صدای کف زدن بلند آنها را بشنود، حالش خوب میشود.»
«کریستوفر دورانگ» یکی از آن شخصیتهایی است که روزگاری در یکی از همین تئاترهای مشارکتی حضور داشته است. او یکی از افرادی است که تجربة دیدن نمایش «پیتر پن» و مشارکت در آن را در کودکی داشته و به روانکاوش گفته است که از آن بابت آسیب روحی هم دیده است. او با تمام وجودش و به بلندترین و محکمترین شیوهای که میتوانسته کف زده، اما بازیگر زنی که در حال ایفای نقش پیتر بوده به بچهها اعلام میکند که به اندازة کافی کف نزدهاند و تینکر بل مرده است. همة ما میدانیم که به هر حال در هیچ تئاتری تماشاگران نمیتوانند قصه را تغییر دهند. در واقع بازده تئاتری یا پیشبینی تماشاگران نمیتواند روی داستانی که در صحنه اتفاق میافتد، موثر واقع شود. در حقیقت بچهها با کفزدن در نمایش هیچ تاثیری نگذاشتهاند، بلکه فقط گول خوردند! (البته باید این نکته را هم بگویم که من خودم از طرفداران نمایشهای پیترپن هستم. اما به هر حال نمیتوان از صحنه مشارکتش گذشت.) حتی زمانی که بازیگران صادقانه از تماشاگران درخواست میکنند که در نمایش شرکت کنند و پیشنهاداتشان را ابراز کنند. باز هم درصد خیلی کمی را برای پیشنهادات آنها در نظر میگیرند. آن طور که من دیدهام، اگر بازیگر بگوید: «خب بچهها، حالا باید چه کار کنیم؟» او باید واقعاً خودش را آماده کند تا به پیشنهادات عمل کند. اما اغلب میبینیم که تنها به چند پیشنهاد پیشبینی شده توجه میکند. (مدتی پیش مربی من داستانی را از یکی از همین نوع تئاترها برایم بازگو کرد. یکی از نمایشهایی که قرار بود گره آن به دست تماشاگران باز شود. او میگفت انواع و اقسام راهحلها از سوی تماشاگران ابراز شد که بعضی از آنها از سوی بازیگران پیشبینی نشده بود، اما جالب اینجا است که هیچکدام از بازیگران به این پیشنهادات خلاقانه توجهی نمیکردند و برای اجرای آنها آماده نبودند. بازیگران، مودبانه به همة پیشنهادات گوش میکردند اما وانمود میکردند که نمیتوانند آنها را عملی کنند. در نهایت، یکی از بازیگران تظاهر به شنیدن پیشنهادی کرد که انتظارش را پیش از آن کشیده بود: «شما الان چی گفتید؟ آها! پس شما گفتید که الان باید این کار را انجام دهیم...» واقعاً این ساختار رفتاری متظاهرانه و ناعادلانه با تماشاگر است. واقعاً چه اتفاقی برای روح صاف و سادة بچههایی که خیال دارند در تئاتر مشارکت داشته باشند، میافتد؟ اگر هر کسی آنچه را که در ذهنش هست به عنوان یک پیشنهاد مطرح کند، بیشک کار بسیار سختی است که بخواهیم یک تئاتر مشارکتی واقعی داشته باشیم. اما اگر زمانی این تئاتر وجود داشته باشد، عالی و هیجانانگیز خواهد بود.
تئاتر با اجرای کودکان و نوجوانان
این اصطلاح به هر تئاتری که رسماً توسط نوجوانان و کودکان اجرا شود یا تئاتری برای کودکان و نوجوانان که به وسیلة آنها اجرا میشود، اطلاق شده است. (در تقابل با تئاتر موزیکال دبیرستان که اگر چه توسط نوجوانان اجرا میشود، اما در حقیقت برای والدین آنها است.) یکی از موفقترین راهها برای اجرای نمایش کودکان، اجرای آن با استفاده از بازیگران نوجوان دبیرستانی برای تماشاگران کودک است. بچهها واقعاً تماشاگرانی فوقالعاده و تأثیرپذیر با بازدهی عالی هستند. این مساله بسیار مهم است که شما از بازیگران نوجوانتان مطمئن باشید. مطمئن باشید که آنها حرفهای هستند. به طور معمول زمانی که من یک نمایشنامة دبیرستانی را کارگردانی میکنم، به اولین مسالهای که توجه دارم این است که بازیگرانم یک تجربة دراماتیک خوب و ارزشمند را در کار کسب کنند. اما زمانی که من یک نمایش کودک را کارگردانی میکنم، به یک نکتة مهم دیگر هم توجه دارم. اینکه تماشاگرانم هم یک تجربة دراماتیک خوب و ارزشمند کسب کنند.
بسیاری از مدارس (و البته بسیاری از گروههای حرفهای) سالانه نمایشهای کودکانة زیادی را تماشا میکنند. قصة آنها البته از تماشای این اجراها، دیدن یک تئاتر حرفهای نیست. بلکه از تماشای آنها به عنوان محلی برای آشنایی با شیوههای خلاقانة آموزش تئاتر به کودکان یاد میکنند. نمیتوانم به شما بگویم که تا چه اندازه این جریان مرا ناراحت میکند. با همة امکانات و وسایل، نمایش کودکان را با بازی بچهها و گروههای دبیرستانی به صحنه میبرند. اما طوری رفتار میکنند که انگار این نمایش کودکانه، مهمترین تئاتر فصل است.
طبق تجربیاتی که تا به حال به دست آوردهام، متوجه شدم که دیگر حاضر نیستم کار تئاتر کودک را با کودکانی پایینتر از سنین 8 تا 9 سال اجرا کنم. تئاتر رسمی همیشه مورد نیاز است و باید در دل خود به عنصر تولید توجه کند. تکرار و به خاطر سپردن اصل اجرا، رکنهای جداییناپذیر کار تئاتر کودک هستند و برای اجرای یک اثر خوب و قابل قبول و یادگیری تجربهای ارزشمند، این دو مساله ضروری هستند. از سویی دیگر رعایت این دو مساله باعث میشود تا تمرین و اجرا برای کودک بازیگر استرسی به همراه نداشته باشد. البته باید تکرار به تناوب مشخص صورت پذیرد و بیش از حد لازم نباشد. تکرار در حد معمول و تا آنجایی که برای به خاطر سپردن است، کافی است. این نوع تکرار باعث میشود تا بازیگر استرسی در لحظات اجرا نداشته باشد. اما اگر بعد از به خاطر سپردن نمایش باز هم از بازیگر کودکمان بخواهیم که آن را دایم تکرار کند، دو اتفاق بد در انتظارمان خواهد بود. اول آنکه هیچ خلاقیتی در طول کار به وجود نمیآید و دوم اینکه این تکرارها به این معنی است که تو به عنوان کارگردان از او به عنوان بازیگر توقع داری، تمام و کمال به صحنه برود و هیچ نقصی نداشته باشد. در حالی که این عمل باعث استرس بیشتر بازیگر میشود. گذر از مرحله یا طی یک پروسه یکی از مهمترین فاکتورها در تئاتر کودک است. طی این پروسه در تئاتر کودک به این معنی است که شما با استفاده از بهترین و کاملترین اصول اولیه و ابتدایی تئاتر، اثری را به صحنه میبرید. یعنی تا حد مشخصی، حرفهای کار میکنید و نه بیشتر از آن. این اتفاق، کاری است که امروزه اغلب معلمان تئاتر آن را انجام میدهند. زمانی که من خودم را در شرایطی میبینم که مجبورم با کودکان یک تئاتر را به صورت رسمی به صحنه ببرم، تمام سعیام را به کار خواهم بست که این کار خوب از آب در بیاید و پروسة لازم سپری شده باشد. اگر این مرحله درست اجرا و انجام شود، آن وقت ما کودکان مولف خواهیم داشت، کودکانی که تجربیاتشان را از حضور در صحنة تئاتر مینویسند و با اجرایشان ثبت میکنند. اما حالا شما با شرایط ویژهای روبرو هستید. از طرفی وقت کمتری را برای تمرین کردن با بچهها دارید و از سویی ممکن است در نهایت، اجرای خوبی نداشته باشید، پس توجه داشته باشید که باید توازنی میان خوشامد والدین از اجرا و هماهنگ کردن بچهها وجود داشته باشد. اگر بتوان چنین اجرایی را رقم زد، میتوان انتظار بداههپردازیهای بچههای بازیگر را بیشتر از حفظ کردن مطلق متن روی صحنه داشت. اما باید بگویم که چنین اجرایی بسیار غریب به نظر میرسد.
نکتهای در مورد کارگردانی
در بسیاری از مدارس، نمایش توسط یکی از دستاندرکاران مدرسه که داوطلب کارگردانی نمایش است، اجرا میشود. شخصی که هیچ تجربة رسمی آموزش و تربیت بازیگر را ندارد و تنها قابلیتش ـ اگر باشد ـ این است که در چند تئاتر مدرسهای حضور داشته. این اتفاق، واقعاً خوشایند نیست. در دیگر رشتهها هرگز این اتفاق نمیافتد، مثل این است که شما در دبیرستان چند صباحی کلارینت نواخته باشید و حالا بخواهید ارکستری را رهبری کنید. کارگردانی تئاتر به همان دشواری و تخصصی بودن رهبری در ارکستر است. اما به دلایلی هر کسی که زمانی تجربهای در بازیگری داشته، هوس کارگردانی تئاتر به سرش میزند. میدانم که بسیاری از مدارس، بودجة لازم برای استخدام یک معلم تئاتر را ندارند و من تمام افرادی را که شوق تشکیل یک گروه نمایش را در مدرسهشان دارند، تحسین میکنم. اما این شوق، کاربردی نیست. میخواهم با نظرم در این رابطه آشنا شوید: در بیشتر موارد (و نه همه وقت) هیچ تئاتر بدون کارگردانی از بهترین تئاتری که کارگردانی بالای سرش بوده، قویتر نبوده است. اگر شما تصمیم دارید که نمایشی را در مدرسهای کارگردانی کنید، به سختی مطالعه داشته باشید و سعی کنید، مهارت لازم را در کارگردانی به دست بیاورید. من معتقدم درصد بسیار بالایی از بزرگترهایی که امروز میگویند: «من از تئاتر بیزارم» به دلیل تجربههای دراماتیکی است که در کودکی داشتهاند. اگر بتوانم همین داوطلبان کارگردانیمان را در مدارس قانع کنم که برای کارگردانی لازم است دانش آن را فرا بگیرید، هم برایمان از استخدام یک معلم تمام وقت تئاتر ارزانتر در میآید و هم آنها بعد از یکی دو سال کار مداوم با بچههای مدرسه، حرفهای میشوند. (من این شیوه را بیش از آنکه به مدرسة تئاتر بروم و در جایگاه مربی قرار بگیرم امتحان کردهام).
پانویسها
1- Participation Theatre
2- Davis and Behm
3- Peter Pan
منبع: childdrama.com