در حال بارگذاری ...
...

پیام حسین پارسایی؛ رئیس مرکز هنرهای نمایشی به سومین همایش سراسری آئین‌های عاشورایی

آقا! دوست داریم از تو بگوییم. با همین زبان زمینی نمایش‌مان چه کنیم؟ دست روایت‌مان کوتاه است و ظرفیت نمایش‌مان کوچک! تو بزرگی آقا! به بزرگواری‌ات ببخش!

«می‌نویسم "کربلا"، صحنه بزرگترین نمایش تاریخ است، رویدادگاه عظیم‌ترین حماسه تمامی دوران! می‌نویسم "عاشورا" شگفت‌‌ترین واقعه این نمایش بزرگ است، عجیب‌ترین طرح داستانی آن حماسه عظیم! می نویسم "حسین" عباس، علی‌اکبر، حر، ... و زینب محبوب‌ترین قهرمانان آن واقعه شگفت‌اند! همانگونه که می‌نویسم شمر، یزید، عمر سعد، .. و حرمله منفورترین ضدقهرمان آن حماسه عجیب! بعد از رویداد اصلی می‌نویسم "ایثار" (از خود گذشتن و به خدا رسیدن) و کنش غالب: "پایداری"!، گونه نمایش: "حماسه" یا "درام عاشورایی"! صحنه‌ها: خیمه‌گاه، میدان رزم، ساحل فرات و قتلگاه ... عناصر صحنه: آب، باد، خاک، آتش و خون! وسایل صحنه:‌شمشیر، نیزه، کمان، تیر، مشک، تازیانه و گوشواره! بازیگران: یک سو خیل سپاهیان و لشگریان، اسبها و مشعل‌ها و سویی دیگر کاروانی تشنه و طفلی خردسال! مدت زمان رویداد: به ظاهر یک صبح تا غروب و به حقیقت ...
لحظه‌ای دست از نوشتن برمی‌دارم و با خود می‌اندیشم: آیا می‌توان حماسه‌ای چنان سترگ را لحظه‌ای محدود نمایش و صحنه گنجاند؟ این چه تلاشی است که می‌کنم؟ چرا سعی دارم در بازی با کلمات، واقعه‌ای چنان بزرگ را در ظرف کوچک نمایش بریزم؟ بهتر نیست با خودم روراست باشم؟
بهتر نیست بی‌تکلف بنویسم: آقا! محرم‌ات که نزدیک می‌شود دلمان بی‌اختیار می‌تپد. دست خودمان هم نیست. ما نوشداروی عشق‌ات رادر کودکی با شیره جان مادرمان نوشیده‌ایم؟ آقای ما! مگر جز این است که گِل وجودمان در الست با عشق تو سرشته شده، پس چگونه می‌شود اسرافیل زمان در صور خود رسیدن محرم را فریاد کند و ما گوش عادتمان را بسته نگه داریم و در حصار روزمر‌گی آرام بگیریم؟ پس می‌نویسم: آقا! دوست داریم از تو بگوییم. با همین زبان زمینی نمایش‌مان چه کنیم؟ دست روایت‌مان کوتاه است و ظرفیت نمایش‌مان کوچک! تو بزرگی آقا! به بزرگواری‌ات ببخش! »