در حال بارگذاری ...
...

فعلاً در زندگی و کارم در حال تجربه کردن هستم. ‌اما به طور کلی حس می‌کنم که به زبان خودم در صحنه نزدیک‌تر شده‌ام‌ اما هنوز کامل نشده است. چون اگر کاملاً حرفه‌ای شوم که دیگر کار نمی‌کنم، نظر من در مورد کار کردن این است که تا زمانی کار لذت‌بخش است که تجربه در آن حضور پررنگی داشته باشد. فعلاً از مسیری که انتخاب کرده‌ام، راضی هستم

فعلاً در زندگی و کارم در حال تجربه کردن هستم. ‌اما به طور کلی حس می‌کنم که به زبان خودم در صحنه نزدیک‌تر شده‌ام‌ اما هنوز کامل نشده است. چون اگر کاملاً حرفه‌ای شوم که دیگر کار نمی‌کنم، نظر من در مورد کار کردن این است که تا زمانی کار لذت‌بخش است که تجربه در آن حضور پررنگی داشته باشد. فعلاً از مسیری که انتخاب کرده‌ام، راضی هستم

نیلوفر رستمی:
اشاره:
نمایش عروسکی"خواب دیدم پاره‌های ماه چون پر می‌بارد" نوشته مشترک طلا معتضدی و مریم معینی به کارگردانی مریم معینی در تالار کوچک هر شب به اجرا می‌رود.
مریم معینی ‌در سال 83 با اولین تجربه کارگردانی خود ‌با عنوان"دستی نام تو را روی ماه نوشته است" جایگاه خود را در مقام کارگردان تئاتر عروسکی تثبیت کرد. معینی را البته بیشتر در مقام بازیگر و عروسک‌گردان می‌شناسند. از بازی‌های او می‌توان به حضور در نمایش‌های"کبورتی ناگهان"، "خانه عروسک"، "مکبث" و"رعنا" اشاره کرد.
اولین نقطه حرکت نمایشنامه از کجا آغاز شد؟
‌‌در این کار نیز مانند کار قبلی‌ام بیشترین دغدغه‌ام فضاسازی بود تا ارائه یک داستان. ایده اولیه نمایش بخشش است و دلم می‌خواست نمایشی براساس بخشش روی صحنه بیاورم بنابراین به دنبال بستر مناسبی برای آن می‌گشتم. در ابتدا درگیر کتاب"شاهزاده خوشبخت" بودم، بعد خواستم تکه‌هایی از آن را همراه با داستان‌های مختلفی مانند"دخترک کبریت فروش"، "قورباغه سخن‌گو" و... بیاورم. در این مرحله بود که حس کردم نمی‌توانم به تنهایی متن را بنویسم، بنابراین به طلا معتضدی پیشنهاد دادم. بعد از مدتی هم طلا خواست تا کار را مشترک بنویسیم. پس از اجرا در جشنواره نیز برای قابل فهم‌تر شدن کار قسمت‌هایی از آن را تغییر دادیم.
اگر به این حرف معتقد باشیم که هر اثری باید چیز تازه‌ای برای مخاطبش داشته باشد، فکر می‌‌کنید که این نمایش چه چیز تازه‌ای برای تماشاگرش داشته است؟
نمی‌دانم، من می‌خواستم تصاویری از بخشش را ارائه بدهم، چیزی که در دنیای امروز ما گم شده است. اتفاقاً برای بچه‌های گروه نیز در ابتدا نشان دادن کم و کیف بخشش بسیار سخت بود، اما با صحبت‌ها و تمرین‌هایی که در جلسات انجام شد، به این نتیجه رسیدیم که می‌توانیم با فضاسازی این ایده را در صحنه تصویر کنیم. باز هم تکرار می‌کنم که بیشتر از داستان، فضاسازی برایم مهم بود. نمی‌دانم حالا چقدر موفق شده‌ام یا نه! بعضی‌ها می‌گفتند که رنج خاصی در بطن کار بوده. بعضی‌ها هم ممکن است که بگویند داستان اساساً مهم نیست و در طول کار اهمیت داستان از دست می‌رود و خود تماشاگر داستان‌هایی را خلق می‌کند و از فضاها لذت می‌برد.
شما به عنوان نویسنده دوم، چقدر در مسیر خلق متن، نقش داشتید؟
من نویسنده ‌نیستم، قبلاً هم تجربه‌ای در این حیطه نداشتم. در این کار بیشتر کارگردان ـ نویسنده بودم؛ یعنی بیشتر در تصویرسازی نمایش دخیل بودم. ‌الان نمی‌توانم بگویم که کدامیک از قسمت‌های نمایشنامه را من نوشته‌ام. در کل همکاری خیلی خوبی با خانم معتضدی داشتم و با هم خیلی هماهنگ بودیم.
در این نمایش برعکس آن چه که ما تا به حال از نمایش‌های عروسکی دیده‌ایم، عروسک‌گردان‌ها غایب نبودند و واضح و با لباسی روشن رویت می‌شدند.
بله، عروسک‌گردان‌ها به این دلیل در کار دخیل بودند چون به اعتقاد من آن‌ها هم بخشی از کار هستند. آن‌ها به عروسک‌ها جان می‌دهند، اما جان هم از آن‌ها می‌گیرند. در لحظاتی ناراحت می‌شوند. با آن‌ها حرف می‌زنند و از کارهایشان خنده‌شان می‌گیرد. عروسک‌گردان‌ هم تماشاگر است و هم خداوندگار صحنه. چرا نباید در صحنه آن‌ها هم مانند خود عروسک‌ها حضور داشته باشند!
سیر ترتیب بخشش چشم، گوش، دهان و در نهایت جان چگونه بود؟
اتفاقاً خیلی دغدغه‌ ترتیب بخشش سه عضو بدن انسان و در نهایت جان دادن را داشتیم. در ابتدای کار فقط می‌دانستیم که طبیعتاً جان دادن باید در مرحله آخر کار قرار بگیرد. تکه‌ها را مرتب جا به جا می‌کردیم تا این که بالاخره به این نتیجه رسیدیم که بهتر است اول از بخشش دهان که فیزیکی‌ترین بخش وجود آدمی است، شروع کنیم. به عبارتی اول از دغدغه‌های سطحی‌تر زندگی انسان شروع کردیم تا بعد به بخشش‌های بزرگ‌تر رسیدیم.
به نظرم نکته قوی در اجرا، طراحی نور بود؛ نورهایی که استوار بر حضور بازیگران در صحنه بود.
حس می‌کنم که نور عامل بسیار مهمی در نمایش‌های عروسکی است و این حساسیت را در کار قبلی‌ام نیز داشته‌ام. همیشه این دغدغه را دارم که من نقطه‌های دید تماشاگرم را تعیین کنم و او را وادار کنم که روی چه چیزهایی دقیق شود، مثل فیلم‌های سینمایی که ناخودآگاه تماشاگر آن چه را که فیلمساز در کادر جای می‌دهد و آن چه را که در جلوی دوربین قرار می‌‌دهد، بیشتر می‌بیند. البته تصاویر متعددی نیز در صحنه برای تماشاگرم داشتم، اما در هر قطعه‌ای از او می‌خواستم که چیزهای مشخصی را بیشتر ببیند. تا سیال بودن و خواب و رویا بودن فضای کار حفظ شود. همچنین به خاطر مشکلاتی که همیشه در کارها اتفاق می‌افتد، خواستیم تا حد امکان ابزار صحنه در دست بازیگران باشد تا سختی‌هایی مثل تنظیم نور را با اتاق نور و شخصی دیگری نداشته باشیم. بلکه همه ابزار صحنه در دست عروسک‌گردان‌ها باشد. جالب این است که زهرا صبری نیز در کار اخیرش از لامپ‌های هالوژن استفاده کرده بود. فکرش را بکنید، 6 روز قبل از اجرا به من گفتند که به جای تالار نو باید در تالار کوچک به اجرا بروم، اگر تنظیم نورها دست بازیگرها نبود، حداقل چند روز تمرین احتیاج داشت‌ تا کل کار با سیستم نور هماهنگ شود‌ اما ما در یک روز همه نورها را با کارمان هماهنگ کردیم.
به نظرتان تماشاگر با یک گروه حرفه‌ای روبه‌رو است و یا با گروهی که هنوز در حال پیدا کردن زبان شیوه اجرایی خود است؟ خودتان از منظر کارگردان چه اعتقادی دارید؟
فکر می‌کنم فعلاً در زندگی و کارم در حال تجربه کردن هستم. ‌اما به طور کلی حس می‌کنم که به زبان خودم در صحنه نزدیک‌تر شده‌ام‌ اما هنوز کامل نشده است. چون اگر کاملاً حرفه‌ای شوم که دیگر کار نمی‌کنم، نظر من در مورد کار کردن این است که تا زمانی کار لذت‌بخش است که تجربه در آن حضور پررنگی داشته باشد. فعلاً از مسیری که انتخاب کرده‌ام، راضی هستم و به نظرم مطابق با سلیقه و تفکرم، در جهت درستی گام برمی‌دارم.
در نهایت کارهای شما و همکارانتان نظیر زهرا صبری را باید به فال نیک گرفت که در حال تجربه کردن‌ در حوزه‌های جدیدِ ‌تئاتر عروسکی هستید و نگاه‌ ساده‌پسند را از خود دور کرده‌اید. به گونه‌ای که تماشاگر نیز امیدوار‌ است که همراه شما، مخاطبِ تجربه‌های قوی‌تر و تازه‌تری در این حوزه ‌باشد.
متأسفانه به نظر خیلی‌ها تئاتر عروسکی بچه بازی است و ‌کاری سهل‌الوصول است که با هر ابزاری آن را می‌توان انجام داد، در حالی که با این نوع تئاتر می‌توان مهمترین ایدئولوژی‌ها را منتقل کرد. من و گروهم با چنگ و دندان این دو کار را به اجرای عمومی رساندیم؛ چرا که اساساً تئاتر عروسکی در کشور ما سالن جداگانه‌ای نداردو فقط خلاصه می‌شود به تالار"هنر" و سالن تئاتر"کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان". که اگر آن جا تئاتر ما به اجرا می‌رفت نه تنها مخاطبان خاص آن سالن‌ها هم ازدست می‌رفتند(چرا که آن‌ها عادت کرده‌اند مخاطب تئاتر کودک‌ باشند) بلکه ما نیز بدون مخاطب می‌ماندیم. فعالان تئاتر عروسکی باید صبر زیاد به خرج بدهند. غیر از این‌ها متأسفانه ما ارتباطی با تئاتر عروسکی جهان نداریم و از اتفاقات تئاتر عروسکی دنیا و تغییر و تحولات آن به دور هستیم. جریان تئاتر عروسکی ما به جشنواره‌های دو سال یک بار، محدود می‌شود حالا شما فکرش را بکنید که آماده کردن یک تئاتر به مدت دو سال چقدر می‌تواند مؤثر باشد؟! ما بیشتر در ذهن‌هایمان تجربه می‌کنیم تا در عمل. در حالی که تئاتر یعنی عمل کردن! در بخش قراردادها نیز برای تئاتر عروسکی، کمک هزینه قائل می‌شویم! اما مگر ما نسبت به عوامل تئاتر زنده، کمتر کار می‌کنیم؟ به اعتقاد من نه تنها کمتر کار نمی‌کنیم، بلکه به دلیل محدودیت‌های حرکتی، ساخت و ساز عروسک‌ها و اساساً نوع فضای این گونه تئاتر، ما بیشتر هم کار می‌کنیم. ‌به نظرم اگر عشق نبود، این اتفاق‌ها هم نمی‌افتاد و تئاتر عروسکی نابود می‌شد؛ چرا که هیچ درآمدی از این راه برای عواملش حاصل نمی‌شود!