در حال بارگذاری ...
...

راجر: ما در یک بازار کار می‌کنیم. در هر بازاری جایگاه اصلی متعلق به مشتری است. مشتری‌ها فقط مشتری خدمات ما نیستید آن‌ها از خدمات همکاران ما و همین طور خدمات صنف‌های دیگر نیز استفاده می‌کنند. بنابراین ما رقبایی داریم.

راجر: ما در یک بازار کار می‌کنیم. در هر بازاری جایگاه اصلی متعلق به مشتری است. مشتری‌ها فقط مشتری خدمات ما نیستید آن‌ها از خدمات همکاران ما و همین طور خدمات صنف‌های دیگر نیز استفاده می‌کنند. بنابراین ما رقبایی داریم.

نسیم احمدپور:
«کارگاه آموزشی مدیریت هنری ایران و انگلیس از تاریخ 23 دی ماه 1385 تا 27 دی ماه در محل خانه هنرمندان ایران برگزار شد. آن چه واضح است، پیش زمینه‌های ما از کارگاه‌های این چنینی موجب شد که در مواجهه با این یکی که به طرز چشم‌گیری متفاوت بود، حیرت کنیم. این کارگاه با برنامه‌ریزی هدفمند به ارائه مباحث تئوریک و تمریناتی مرتبط با آن پرداخت و در طی 5 روز به تأثیری مثبت در میان شرکت کنندگان چه به لحاظ آموزشی و چه به لحاظ روانی رسید.
بناست این کارگاه در سه دوره برگزار شود؛ دوره اول همزمان با جشنواره فجر برگزار شد که گزارش آن در پی می‌آید. دوره دوم در اسفند ماه و دوره سوم در سال 1386 برگزار خواهد شد.
مایل بودم بتوانم 5 روزه کارگاه را با شرح کامل به همراه ریز تمرینات ارائه کنم، ولی از آن جا که نیمی از جاذبه این جلسات به تمرینات و نحوه برگزاری آن بود، بنا بر پیشنهاد"راجر مک کان" یکی از برگزار کنندگان بنا بر آن شد که کشف و درک تمرینات را به مخاطبان دوره‌های بعد این کارگاه واگذار کنیم و لطف و جاذبه اولین حضور آن را از بعدی‌ها سلب نکنیم. بنابراین آن چه در پی می‌آید، بیشتر حاوی خلاصه نکات آموزشی است که در کارگاه مطرح شد به علاوه پاره‌ای از گفت و شنودهایی که میان شرکت کنندگان دوره اول کارگاه با برگزار کنندگان برقرار شد. همچنین در طی کارگاه‌، جزوه‌های آموزشی در اختیار شرکت کنندگان قرار گرفت که در آن‌ها مطالب طرح شده در کارگاه به شکلی مختصر و منظم گرده آورده شده بود. ‌با این وصف در یادداشت نکته‌های تئوری و آموزشی، به معادل‌هایی که مترجم همزمان(سیدمرتضی میرهاشمی) در جلسات کارگاه استفاده کردند، استناد شده است تا فضای کارگاه را آن طور که بوده منتقل کنیم.»
خانه هنرمندان. اتاق نیلوفر. 23 دی ماه 1385. شنبه. مقارن با جشنواره تئاتر فجر. ساعت 9 صبح.
وارد اتاق که می‌شوی جمعی دور تا دور نشسته‌اند. اغلب آشنا هستند به علاوه 6 چهره ناآشنا که گردانندگان کارگاهند. همان 6 نفر که تا وارد می‌شوی، مهمان نوازانه لبخند می‌زنند و ورودت را با همان لبخند خوشامد می‌گویند. حتی به تو که کمی دیر رسیده‌ای در این اولین روز کارگاه...
نشسته‌گان پیرامون دایره گویا خود را معرفی می‌کنند. چند تایی را از دست داده‌ای.
ـ من سپیده نظری‌پور هستم. بازیگر و کارگردان تئاتر. متولد... در رشته...
ـ سیامک احصایی هستم. متولد... در رشته... طراحی صحنه و طراحی پوستر و...
ـ فارس باقری هستم...
ـ مهین صدری...
ـ آروند دشت‌آرای...
و اصغر دشتی، افشین خورشید‌باختری،‌ امین عظیمی، زهرا صبری، نوشین حسن‌پور، فریده امیرآبادی، سارا ریحانی، فرناز اصغری، فروغ قجابگلو، حسن معجونی، حمیدرضا ری‌شهری، ساسان پیروز، عباس غفاری، مریم معترف، دانش‌ور‌‌ صابری و دو خانم که تا آخر نمی‌شناسمشان و در آخر:
ـ من"راجر مک کان" (Roger Mc Cann)، تا به حال این کارگاه را در چندین کشور برگزار کرده‌ام. علت شروع این بود که ما چند سالی است، متوجه شده‌ایم شاید به دلیل کم توجهی به مخاطب در تئاتر، آن‌ها را از دست می‌دهیم. بنابراین تحقیقات دامنه‌داری را آغاز کردیم و در آن به بررسی وضعیت تئاتر و مخاطب آن پرداختیم. ما آماده‌ایم تا از تجربیات شما استفاده کنیم و از شما یاد بگیریم و همین طور تجربیاتمان را در اختیارتان قرار دهیم.
(صدای کف زدن)
ـ من"استلا هال" (Stella Hall) هستم. مدتی بازی کردم که البته بازیگر خوبی نبودم(به شوخی). بعدها کارگردانی کردم که در آن کمی بهتر از بازیگری بودم و حالا با"راجر" به این جا آمدم تا همان طور که راجر گفت در برگزاری این کارگاه مشارکت کنم.
(صدای کف زدن)
ـ من"رز فنتون" (Rose Fenton)، در گروه‌های(Lift وLonden International Festival of Theater) عضو هستم. من هم در برگزاری این کارگاه ‌‌مشارکت می‌کنم. البته توجه من بیشتر روی مسأله آموزش و به خصوص آموزش جوانان است.
(همه کف می‌زنند)
ـ من"‌گریگوی تامسون" (Gregory Thampson) هستم که البته من را گریگ صدا می‌کنند. من در گروه(Tron Theater) کارگردان تئاتر هستم و خوشحالم که به همراه"راجر"، "رز" و"استلا" در این کارگاه حضور دارم.
(کف می‌زنند)
ـ "نلسون فرناندز" (Nelson Fernandez)، به نوعی مسئول هماهنگی و روابط گروه هستم.
(کف می‌زنند)
و به این ترتیب 25 نفر اعضای شرکت کننده از ایران و 6 نفر گروه گردانندگان کارگاه(همان 5 نفر به علاوه یک خبرنگار) می‌گویند: که هستند؟ و در این جا چه می‌کنند؟ و مترجم مسلط گروه(سیدمرتضی میرهاشمی)، روان و سلیس گفته‌ها را ترجمه می‌کند و چه خوب از عهده این کار برمی‌آید.
و حالا 30 نفر که به اسم با یکدیگر آشنایند، همچنان معذب روی صندلی‌ها منتظر شروعند. آغاز کارگاهی که قرار است 5 روز به طول بیانجامد. کارگاهی که عنوان آن"کارگاه آموزشی مدیریت تئاتر ایران و انگلیس" معرفی شده است.
استلا و گریگ برگه‌هایی را میان افراد تقسیم می‌کنند.
راجر: در ابتدا باید همدیگر را بهتر بشناسیم.
در برگه‌ها سوالاتی است که برای پاسخ دادنشان، باید از یکدیگر بپرسیم، باید با یکدیگر صحبت کنیم. ناچاریم از این کار. استلا، گریگ، رز و... خود شروع می‌کنند در میان آدم‌ها راه می‌روند و می‌پرسند و برگه‌ها را پر می‌کنند.
راجر: Stand up ...
مترجم: بلند شوید و با هم رابطه برقرار کنید.
و این طور می‌شود که ناگهان، همه نشسته‌گان بلند می‌شوند، با هم صحبت می‌کنند و برگه را پر می‌کنند. این روند ادامه پیدا می‌کند تا گریگ فریاد می‌زند که او نفر اول است و برگه را پر کرده است.
و ما ناگهان متوجه می‌شویم، یخ همه‌مان باز شده است و دیگر منقبض روی صندلی‌ها میخ نشده‌ایم. ما با هم راحت شده‌ایم.
گریگ می‌پرسد که آیا جایزه‌ای به او تعلق می‌گیرد؟ و ناامید می‌شود.
شرکت کنندگان از حرکت ناگهانی کارگاه دچار شعف شده‌اند، ریز ریز حرف می‌زنند، تا مدیر جلسه آن‌ها را متمرکز می‌کند.
راجر: Please Sit down
مترجم: لطفاً بنشینید.
راجر حرف می‌زند، مترجم ترجمه می‌کند، حاضران سوالاتی می‌کنند، گردانندگان پاسخ می‌دهند. جلسه از حالت خشک اولیه‌اش خارج شده و تبدیل به فضایی پویا شده است.
نکته‌ها:
1- ما باید با یکدیگر ارتباط بگیریم و همین طور باید با مخاطب ارتباط بگیریم.
2- برای ارتباط گرفتن لازم است که ابتدا یکدیگر را بشناسیم و مخاطب را نیز همین طور.
3- برای شناخت در ابتدا باید افراد را به عنوان یک فرد با خصوصیات فردی‌شان بشناسیم.
4- در عین حال باید بدانیم که فرد عضو یک گروه بزرگتر است و بعد او را در دل گروه شناسایی کنیم.
5- ‌یادمان نرود که شخصیت هر فرد را باید در پشت عنوانش جست‌وجو کنیم.‌
در ادامه راجر اعضای کارگاه را به دسته‌های جدا تقسیم می‌کند و از آن‌ها می‌خواهد که برای کارگاه در هر دسته قوانینی اتخاذ کنند. هر کدام از گروه‌ها چنین می‌کنند و 5 عدد از قوانین وضع شده را که به نظرشان در اولویت است به دیگران اطلاع می‌دهند. به این ترتیب 12 قانون برای کارگاه با مشارکت و موافقت مجموعه اعضا اتخاذ می‌شود که همه ملزم به رعایت آن قوانین هستند.
قوانین روی تابلوی سفید نوشته می‌شود و اعضا یادداشت برمی‌دارند.
حالا ما گروه کارگاه آموزشی هستیم و قوانینی مدون داریم. به ما اجازه استراحت داده می‌شود تا بعد از 10 دقیقه دوباره در کارگاه حاضر باشیم.
حس و حالی جدید میان بچه‌ها جریان دارد. چیزی که روحیه طناز و منتقد ایرانی را مهار کرده است. نق نمی‌زنند، گلایه نمی‌کنند و نمی‌خندند. آن‌ها همه جذب شده‌اند و منتظرند. این خود به نظر اتفاقی جذاب است.
وارد اتاق می‌شویم و دوباره دور می‌نشینیم.
گردانندگان توضیح می‌دهند، ‌مترجم ترجمه می‌کند و بچه‌ها یادداشت برمی‌دارند؛ متمرکز‌ و مشتاق.
راجر: ما در یک بازار کار می‌کنیم. در هر بازاری جایگاه اصلی متعلق به مشتری است. مشتری‌ها فقط مشتری خدمات ما نیستید آن‌ها از خدمات همکاران ما و همین طور خدمات صنف‌های دیگر نیز استفاده می‌کنند. بنابراین ما رقبایی داریم.
پرسش: رقیبان ما چه کسانی هستند؟
حسن معجونی: در یک سطح کلی کسانی که برای اوقات فراغت عموم و نه فقط مخاطبان خاص تئاتر، برنامه‌ریزی می‌کنند...
عباس غفاری: ... یک تعداد قوانین وضع شده برای دیدن تئاتر، خود به عنوان رقیب عمل می‌کند و باعث دفع مخاطب می‌شود...
سپیده نظری‌پور: ... کیفیت بد نمایش‌ها و ...
دیگران نیز نظراتی دارند که ارائه می‌دهند و راجر در پاسخ به همه این طور می‌گوید.
راجر: بحث راجع به رقیبان را با بحث راجع به تئاتر و فاکتورهای منفی آن و یا کیفیت نمایش‌ها خلط نکنید.
‌راجر ‌مقوله را از نقطه نظرهای مختلف بررسی می‌کند. او از اپرای سلطنتی لندن مثال می‌آورد، از تأثیر مطبوعات و رسانه، از عوامل مؤثر مستقیم و غیرمستقیم، از هنرمندان دیگر که به نوعی رقیبند، از مخاطبان منفعل و از مخاطبان منفی، از موانع قانونی، از نحوه برنامه‌ریزی عرضه کنندگان وسایل و مایحتاج گروه‌ها و...
و در نهایت حرف‌ها را جمع‌بندی می‌کند و عوامل مؤثر بر مخاطب را به چهار عامل کلی تقسیم می‌کند:
1- عوامل سیاسی(سیاست گذاری هر دولت)
2- عوامل اقتصادی(الف: در سطح کلان ب: در سطح جزئی)
3- عوامل اجتماعی(به عنوان مثال مقوله‌ای مثل تغییر ساختار خانواده)
4- عوامل فناوری و تکنولوژی(مثل اینترنت و تأثیر آن بر تعامل میان هنرمند و مخاطب)
راجر در ادامه شروع به شماره‌گذاری افراد می‌کند 1-2-3-4 1-2-3-4 و به این ترتیب ما چهار گروه می‌شویم که یک‌ها در یک گروه، 2ها در یک گروه، 3ها در یک گروه و 4ها نیز گروه آخر هستند او از این چهار گروه می‌خواهد که با مشاوره و مشارکت یکدیگر به سوال‌های زیر پاسخ دهند و جواب‌هایشان را با گروه‌های دیگر به شور بگذارند.
سوال‌ها:
(سازمان یا گروهی که در آن کار می‌کنید را در خاطر بیاورید.)
1- هدف‌هایتان را در این گروه تعیین کنید؟
2- مشکلات و موانع را بشمارید؟
3- بگویید آیا این مشکلات درون گروهی است و یا از بیرون به گروه شما تحمیل شده است؟
4- نکات مثبت را یادآوری کنید؟
گروه 3ها: افشین خورشیدباختری به نمایندگی از گروه(3) توضیح می‌دهد.
از پاسخ آن‌ها این طور برمی‌آید که آن‌ها مشکل تئاتر ایران را دولتی بودن آن می‌دانند. به نظر آن‌ها بسار مشکلات جزئی وجود دارد که همه پیامد همین مشکل بزرگتر یعنی دولتی بودن تئاتر است. او از این حرف می‌زند که فعالیت‌های تئاتری در این جا روند ندارند. از کسر بودجه تئاتر، از کمبود سالن، از نبود آموزش و... حرف می‌زند. او می‌گوید و"رز" روی تابلوی سفید یادداشت می‌کند. شمارگان یادداشت شده به 1-2-3-4-5-6-7 می‌رسد. افشین خورشیدباختری می‌نشیند.
گروه 1ها:
این گروه متشکل از اصغر دشتی، مهین صدری، فرناز اصغری، فریده امیرآبادی، نسیم احمدپور و سپیده نظری‌پور است.
سپیده نظری‌پور نماینده این گروه است.
رز در ابتدا توضیح می‌دهد که لطفاً مثبت‌ها را هم بگویید ستون نکات مثبت ما خالی مانده است.
سپیده نظری‌پور نیز به مسائلی مشابه آن چه خورشیدباختری گفت اشاره می‌کند و به طور خاص از کمبود سالن حرف می‌زند.
عباس غفاری در این میان ناگهان می‌گوید که بسیاری از مشکلاتی که در این جا مطرح می‌شود، خاص تئاتر ایران است و یک خارجی ممکن است اصلاً‌ آن‌ها را نشناسد.
"رز" یادآوری می‌کند که بهتر است هر کس در گروه خودش حرف بزند.
گروه 3ها:
عباس غفاری به نیابت از آن‌ها جلو می‌آید و شروع می‌کند. او از نبود بازار کار، به اندازه‌ای که کفاف نیروی کار را بدهد حرف می‌زند. از کسر بودجه در تئاتر و‌ از رسانه‌ها و مطبوعات تئاتر که در آن‌ نیروی مطبوعاتی متخصص تئاتر نداریم.
این نکات هم به شماره‌گان یادداشت شده اضافه می‌شود.
گروه 4ها:
سیامک احصایی جلو می‌رود و سریع و موجز نکته‌هایی را که وجودشان یک عامل مثبت تلقی می‌شود یادآوری می‌کند.
داشتن سرمایه‌گذار خصوصی البته با مشارکت دولت، داشتن سالن‌های تئاتری بیشتر، داشتن عوامل حرفه‌ای تکنیکال، تبلیغات وسیع، آگاهی دادن فرهنگی در رابطه با تئاتر از طریق رسانه‌ها و مطبوعات، داشتن دستمزدهای مناسب برای عوامل، داشتن فضای نسبتاً آزاد و...
و"رز" همه را در ستون مقابل نکته‌های منفی می‌نویسد.
راجر نکته‌ای را با توجه به نوشته‌های روی تابلو تذکر می‌دهد.
راجر‌: شما چرا این قدر منفی می‌بینند. شما نویسندگان خوب دارید و کارگردان‌های خوب. استعدادهایی که در سطح دنیا شناخته شده‌اند. چرا از این‌ها به عنوان نکات مثبت یاد نمی‌کنید؟
در ادامه او به عنوان تکلیف از کلاس می‌خواهد که به منابع مالی خصوصی برای تئاتر فکر کنند.
ساعت 3 بعدازظهر است و اولین جلسه کارگاه ختم به خیر شده است.
خانه هنرمندان. اتاق نیلوفر. 24 دی ماه 1385 . ساعت 9 صبح.
همان تعداد دور هم جمع شد‌ه‌اند.
راجر: ما به طور مدام ‌حد و مرزهایی برای خود وضع می‌کنیم در حالی که وجود ندارند. (و اگر وجود داشت البته باید حتماً رعایت کنیم.) قانون را نمی‌توان اگر به واقع وجود داشته باشد، رعایت نکرد. بلکه می‌توان آن را منعطف کرد. ولی بعضاً ما خود را ملزم به رعایت حدودی می‌کنیم که به واقع وجود ندارند. حد و مرزهایی را که زائیده تصور است از میان بردارید.
راجر در ادامه می‌گوید که وقتی در مورد مشکلات حرف می‌زنید و به راه حل آن‌ها فکر می‌کنید در ابتدا باید بتوانید آزادانه و با تفکری خلاق به آن‌ها بپردازید و می‌گوید:
غیر ‌ممکن وجود ندارد. "There is no impossible"
او این را می‌گوید و به کلاس تمرینی می‌دهد تا به واسطه آن اعضا را، به باور این جمله برساند(از آوردن ریز تمرینات معذورم.)
... و وقتی سیامک احصایی راه حل تمرین را درمی‌یابد. بعد از صداهایی که جا به جا از گوشه کنار شنیده بودیم: که مگر می‌شود؟ امکان ندارد؟ همه فریادی برآوردند و مشعوف پرسند: چطور؟ ‌
راجر پاسخ داد: به سادگی. فقط کافیست خودتان را و ذهنتان را نبندید.
‌در این جا دوباره راجر مؤکد گفت: غیرممکن غیرممکن است.
راجر و استلا در ادامه تمرین‌های دیگری به کلاس می‌دهند و بعد از انجام هر تمرین نتایج را اعلام می‌کنند. بچه‌ها گوش به زنگ و با تمام تمرکز حواس در کارگاه حاضرند. به نظر همه مجذوب گفته‌ها و شاید بیشتر نحوه ارائه مطالب شده‌اند.
نکته‌های آموزشی:
سوال 1- منابع درآمد در تئاتر ما چیست؟
پاسخ 1- منابع درآمد می‌تواند بسیار متنوع باشد.(خدماتی که تولید می‌کنید و می‌فروشید و بابت آن پول درمی‌آورید)
2- سوبسید دولتی
3- دریافت کمک از ناحیه دیگر اشخاص یا ارگان‌ها(کمک‌های خیریه)
4- اسپانسر یا پشتیبان مالی
سوال 2- چرا به هنگام فکر کردن ساختار فکری نداریم و چه کنیم تا افکارمان را طبقه‌بندی کنیم؟
پاسخ 2- اصطلاحی وجود دارد که شاید آن را شنیده‌اید"کلاه فلان شغل یا فلان آدم را سرمان گذاشتن" از این استفاده شده و تئوری به وجود آمده که تئوری کلاه‌ها نام دارد و با استفاده از آن می‌توان ذهن را نظام داد. به این ترتیب ما 6 کلاه داریم که هر یک نماینده نحوه خاصی از تفکر است.
1- کلاه سفید(نماینده حقیقت است)
2- کلاه قرمز(احساسات و عواطف)
3-کلاه سبز(ایده‌های بدون محدودیت و مرز)
4- کلاه زرد(افکار مثبت عقلانی)
5- کلاه سیاه(افکار منفی عقلانی)
6- کلاه آبی(سازماندهی)
سوال 3- گاهی افراد با تخصص‌های فراوان دور هم جمع می‌شوند ولی نمی‌دانند چه چیزی آن‌ها را دور هم جمع کرده است. برای پاسخ به این سوال باید هر یک از افراد به سوالات زیر پاسخ دهند.
پاسخ 3- 5) How? 4) Why? 3) What? 2) Who for? 1) Who?
5) چه طور؟ 4) چرا؟ 3) چه چیزی؟ 2) برای چه کسانی؟ 1) چه کسانی هستیم؟
توجه:
* از ترکیب کردن پاسخ‌هایی که به سوالات(… who, who for, what) داده می‌شود، می‌توان به یک بیانیه رسید. بیانیه‌ای که ما را و یا گروه ما را معرفی می‌کند. طبیعتاً ادبیات و نحوه بیان این بیانیه بسته به نحوه کار ما تغییر می‌کند. به فرض اگر کار ما در حوزه‌ای رمانتیک و شاعرانه باشد(احساسی) ادبیات بیانیه ما متناسب با آن شکل می‌گیرد.
البته این بیانیه را نمی‌توان در ده دقیقه و یا در یک روز تدوین کرد بلکه در ابتدا باید مشورت اعضای گروه و افراد ذی نفع و… را به دست آورد و با توجه به نحوه و فضای کار، به بیانیه رسید. روشن است که این بیانیه، در صورت تغییر شرایط مشمول تغییر است.
* در برنامه‌ریزی‌هاتان به آن شش کلاه و روش ارائه شده برای فکر کردن مراجعه کنید. این به شما کمک می‌کند. شرایط را همه جانبه بررسی کنید و در نهایت منشور بیانیه خود را تنظیم کنید.
(Gregory Thompson و Stella Hall) در این جلسه تمرین‌های عملی را هدایت می‌کردند. Gregory بیشتر متمرکز بر از میان بردن موانع و محدودیت‌های ذهن بود و استلا تمریناتی برای درست فکر کردن و تمرکز ارائه کرد. همچنین ‌Stella به معرفی جشنواره بلفاست در نیوکاسل و Calture 10 پرداخت. از گروه شکل دهنده جشنواره، اهداف و نحوه برنامه‌ریزی و نهایتاً برنامه‌های ارائه شده در جشنواره گفت. همه گفته‌ها به نوعی در جهت باوراندن و تثبیت تئوری‌هایی بود که راجر عنوان می‌کرد.)
و اما بر شرکت کنندگان چه می‌گذرد؟
افشین خورشیدباختری در ساعت تنفس و نهار می‌گوید: می‌دانی چطور است؟ این‌ها در برگزاری کارگاه لحظه‌هایی را ایجاد می‌کنند که ما در زندگی‌مان کم داریم. من برای لحظه‌ای یادم رفت که هستم و همراه با همه قاطی تمرین شدم...
حسن معجونی: ... این‌ها برنامه‌ریزی دارند. همه چیزشان از روی حساب کتاب است. همین"رز" قبلاً به ایران آمده و حتماً‌ شرایط را بررسی کرده است...
مهین صدری: ... این‌ها کلی مطالعه کرده‌اند و بعد آمده‌اند بچه‌ها فکر می‌کنند این‌ها از شرایط خبر ندارند در حالی که همه چیز را می‌دانند. این بچه‌ها فقط گله و شکایت می‌کنند...
فارس باقری: ... بحث که حاشیه می‌رود من عصبی می‌شوم مدام میل داریم که وارد حواشی شویم. ‌ما نمی‌گذاریم که این‌ها درست کارشان را کنند...
اصغر دشتی: ... عجب برنامه‌ریزی دارند این‌ها...
(یادم نرود بنویسم که در روز دوم بنا بر انتخابِ گردانندگان کارگاه، حمیدرضا ری‌شهری، زهرا صبری، حسن معجونی و دانش‌ور صابری خود را و کارشان را مفصل‌تر از روز اول معرفی می‌کنند. بنا بر این است، که ‌آن‌ها بر طبق آموزه‌های کارگاه، به چیزی شبیه همان بیانیه که آن‌ها گفته‌اند برسند، ولی شاید فقط کمی معجونی و صبری نزدیک به آن تعریف عمل کردند و صابری و ری‌شهری به گله‌گذاری، درد دل و بیان ویژگی‌های خود پرداختند.
هنوز روز دوم از این 5 روز است. تا بعد.
خانه هنرمندان. اتاق نیلوفر. 25 دی ماه 1385 . ساعت 9 صبح.
(همان دیروزی‌ها هستند به جز سپیده نظری‌پور و البته مریم کاظمی و شهرام نوشیر به جمعشان اضافه شده است. گویا آوازه کارگاه پیچیده و مشتاقان بسیار پیدا کرده است.)
امروز در آغاز تمرینی به بچه‌ها داده می‌شود که و آن‌ها را در گروه‌های سه نفره قرار می‌دهند. یکی ناظر و دو تای دیگر که در مورد مقوله‌ای بحث می‌کنند. بنا بر این است که ناظر نحوه مذاکره آن دو را که الزاماً باید به توافق برسند بررسی و نقاط ضعف و قوت در بحث را یادداشت کند، و به اطلاع دیگران برساند. تمرین انجام می‌شود.
و اما نتایج:
(در مورد طرفین مذاکره)
1- شما مذاکره نمی‌کنید بحث می‌کنید. (طرفین مذاکره)
2- بهترین راه در یک مذاکره این است که بپرسی"تو به چه چیز نیاز داری؟" (طرفین مذاکره)
3- فقط خودتان را در نظر نگیرید. سوال بپرسید. (طرفین مذاکره)
4- موقع بحث باید دقیقاً بدانید که چه می‌خواهید. (طرفین مذاکره)
5- وقتی سوال می‌پرسید کنترل بحث در اختیار شماست. (طرفین مذاکره)
6- نهایتاً این که در یک مذاکره و مکالمه برای رسیدن به اطلاعات نهایی(لازم) تا آن جا که ممکن است باید سوال کرد. (طرفین مذاکره)
(در مورد ناظر)
1- نفر سوم باید بازخوردی متعادل داشته باشد یعنی هم مزایا و هم معایب را ببیند. (ناظر)
2- برای بیان نقطه قوت و نقطه ضعف‌ها، ‌کلی‌ گویی نکند. (ناظر)
3- از مثال‌های جزئی در بحث‌ها استفاده کند تا منظورش را واضح بیان کرده باشد. (ناظر)
4- باید توضیحاتش را به طرفین به موقع ارائه دهد تا مورد استفاده باشد. (ناظر)
5- هنگام اظهار نظر راجع به مذاکره، پاسخ به سوال‌های(... و who, who for, what) را در خاطر داشته باشید.
سپس به اهالی کارگاه توضیح ‌می‌دهند که این تمرین‌ها برای آموزش و جذب مشارکت عمومی است و سوالی مطرح می‌شود که"چرا آموزش مهم است؟"
"حمیدرضا ری‌شهری" ... از آموزش مفاهیم تئاتر می‌گوید و ضرورت آموزش دادن از مراحل ابتدایی(دبستان) تا آخر...
"افشین خورشیدباختری" ... در ادامه صحبت‌های"ری‌شهری"، آموزش را به دو قسمت تقسیم می‌کند. آموزش برای خردسالان و آموزش بزرگسالان و از ضرورت آموزش عملی می‌گوید.
"سارا ریحانی" ... از کسر آموزش حرکت در تئاتر ایران می‌گوید و این که در این جا کسی شناخت درستی از بدن ندارد و...
"فرناز اصغری" گفته سارا ریحانی را رد می‌کند و معتقد است که در این جا به خوبی بدن و قابلیت‌‌های آن را می‌شناسند.
گردانندگان کارگاه‌ تذکر می‌دهند که کوتاه‌تر صحبت کنیم و از بحث اصلی دور نشویم.
"عباس غفاری" دو مورد را گوشزد می‌کند. یکی این که در واقع تئاتر رشته منتخب بسیاری از دانشجوها نیست و به اجبار در آن تحصیل می‌کنند و دیگر این که همین دانشجوها تحت آموزش‌های درست و اصولی قرار نمی‌گیرند و بنابراین تئاتر بازخورد مناسبی در سطح جامعه پیدا نمی‌کند.
گردانندگان کارگاه: از مشکلات نگوییم. بگوییم چرا آموزش در تئاتر ما لازم است.
"شهرام نوشیر" هر چه الفبای تئاتر را بهتر بشناسیم و یاد بگیریم. بنابراین کلمات و در ادامه جملات زیباتر، شکیل‌تر و پرمحتواتری خواهیم ساخت.
"فرناز اصغری"‌ این جمله نوشیر را تحسین می‌کند.
"رز" این بحث را ختم می‌کند و در میان ضرورت آموزش از تجربه‌های خود می‌گوید.
رز فنتون: ما زمانی تصمیم گرفتیم با تعدادی از دوستان براساس علاقه نمایش‌هایی را در تئاتر لندن اجرا کنیم و با همین دوستان دست به دست هم دادیم و فستیوال تئاتری را با دو هدف برگزار کردیم. یکی این که پنجره‌ای رو به جهان باز کنیم و بتوانیم فرهنگ‌های متفاوت را به همدیگر معرفی کنیم.
و دیگر این که انواع فعالیت‌های هنری را فراتر از مرزهای متعارف و تعریف شده‌شان کشف کنیم و به این ترتیب طیف مخاطب‌هامان را وسیع‌ کنیم و گسترش دهیم. در حقیقت بنا را بر این گذاشتیم تا این جشنواره را به یک منبع آموزشی و مخاطبمان را به یک مخاطب خلاق تبدیل کنیم. ما برای این منظور باید گروه‌های تئاتری را در کنار هم گرد می‌آوردیم.
بر‌ای‌ این کار ‌ما چهار عامل را مبنا قرار دادیم:
1- کیفیت و اثرگذاری‌
2- گرامیداشت و درک تفاوت‌ها و اشتراکات میان افراد و نقاط مختلف
3- سعی در این که این رخداد به یک تجربه عملی برای هنرمند و مخاطب تبدیل شود
4- ایجاد رابطه میان ‌لندنی‌ها و دیگر نقاط و همین طور ایجاد رابطه میان صنف‌های مختلف جامعه
"رز" در ادامه از گروه"Lift" و فعالیت‌هایش می‌گوید و از مدرسه"آتش بازی لندن" که در آن با بچه‌ها به آموزش تئاتر و آتش بازی می‌پردازند.
او در انتها تأکید می‌کند که برای ممکن ساختنِ غیرممکن، باید پا را فراتر گذاشت و از دیگران مشارکت طلبید.
سوال: آیا کسی در این جا حضور دارد که با جوان‌ها و در مقوله آموزش آن‌ها(در حیطه تئاتر) تجربه کرده باشد؟
"آروند دشت‌آرای"‌ از پروژه"وب پرفورمنس" می‌گوید و توضیح می‌دهد که برای جوان‌ها بوده است.
ر‌ز: برای جوان‌ها کار کردن با به همراه جوان‌ها کار کردن متفاوت است.
"فروغ قجابگلو"‌ از آموزش نقاشی به کودکان بگویید.
رز: این هم‌ به نوعی مثل همان قبلی است که دوستتان گفت.
"فارس باقری"‌ از تجربه آموزش تئاتر در مدرسه‌ای می‌گوید که در آن جا با دانش آموزانی که معدل درسی پائین داشته‌اند، تئاتر کار کرده و این در بهبود وضع تحصیلی آن‌ها ‌کمک کرده است و آن‌ها اکنون به طور حرفه‌ای در تئاتر فعالیت دارند.
"رز"‌ از این تجربه خیلی استقبال می‌کند.
"شهرام نوشیر"‌ از گروه تئاتر خانوادگی‌اش می‌گوید که از خود‌، پسر‌ و همسرش تشکیل شده است و از تجربه نمایش ‌دادن قرآن در سه ساعت و سفر در مرزهای کشور برای نمایش ‌آن.
‌این تجربه نیز خیلی مورد استقبال کارگاه قرار می‌گیرد‌.
اعضای کارگاه برای نهار و استراحت مرخص می‌شوند.
و حالا در ساعت 30/13 همه مجدداً جمع شده‌اند تا کارگاه ادامه پیدا کند.
راجر: می‌خواهم راجع به"بازاریابی هنری" صحبت کنم.
در وهله اول این است که شما به عنوان هنرمند می‌توانید بگویید من هنرمندم و هر کس دوست داشت می‌تواند کار من را ببیند. به همین دلیل است که بسیاری از هنرمندان فقط مخاطبانی را جذب می‌کنند که آن‌ها را می‌شناسند. در این میان هنرمندانی هم هستند که برای کارشان تبلیغ می‌کنند و بنابراین مخاطبان بیشتری را جذب می‌کنند. و کم‌کم این طور است که در بازار رقابت و در عصر کامپیوتر چاره‌ای نیست که از طریق مختلف تبلیغی در جذب مخاطب بکوشیم.
برای این کار در ابتدا باید مخاطب را شناخت، سلایق او را درک کرد و بر این اساس اثر هنری را ارائه کرد.
و به این منظور باید به یک برنامه‌ریزی هنری فکر کرده و آن را پیاده کنیم. در صورت برنامه‌ریزی دیگر لازم نیست که فریاد بزنیم"کار من بهتر است" و مخاطب را به سالن بیاوریم. زیرا او، خود به سالن می‌آید.
راجر مخاطبان را به چهار دسته تقسیم می‌کند:
1- مخاطبان همیشگی که در هر حال به تئاتر می‌آیند.
2- مخاطبان علاقه‌مند که تنها، در صورتی که از نمایش اطلاع پیدا کنند می‌آیند.
3- مخاطبان ممتنع که برایشان فرق نمی‌کند و باید برای آن‌ها انگیزه ایجاد کرد.
4- مخاطبان مخالف که نه تنها به تئاتر نمی‌آیند بلکه مخالف آن هستند.
راجر این دو دسته آخر را هدف بازاریابی می‌داند.
او انگیزه‌های افراد برای دیدن تئاتر را هم به چهار دسته تقسیم می‌کند:
1- سرگرمی(ما اغلب فراموش می‌کنیم که این چه قدر مهم است)
2- بالا بردن دانش(آموزش)
3- انگیزه‌های احساسی(مثل کسی که برای بیدار کردن حسی نوستالژیک، به تئاتر می‌رود.)
4- انگیزه‌های معنوی(این بسیار نادر است ولی دقیقاً همان است که ما به دنبالش می‌گردیم)
سپس راجر و گروه اداره کننده کارگاه، مخاطبان را از زاویه‌های مختلف بررسی می‌کنند. جدول‌های متعددی را بر مبناهای مختلف، ترسیم می‌کنند، آمار و ارقام بسیار ارائه می‌کنند، نظرات محققان را در این باره ارائه می‌کنند، تا این که بالاخره گروه احساس می‌کنند که وای چقدر مهم، چقدر حساس و چقدر ضروری است مطالعات پیرامون مخاطب و اصرار در شناخت بیشتر او.
از قلم افتاده‌ها:
امروز آروند دشت‌آرای، فروغ قجابگلو، سیامک احصایی با سعی در ارائه بیانیه، خود را معرفی کردند.
خانه هنرمندان. اتاق نیلوفر. 26 دی ماه 1385. ساعت 9 صبح.
(امروز فرهاد شریفی به جمع دیروزی‌ها اضافه شده است و دختری از جماعت روز اول کارگاه غیبت دارد، همان که نامش را نمی‌دانم.)
بنا بر پیشنهاد بچه‌ها قرار است بحث‌های تئوریک کارگاه صبح‌ها ارائه شود، تا مطالب آموزشی در خستگی بعدازظهر، زایل نشوند.
راجر بحث درباره برنامه‌ریزی هنری را پی می‌گیرد.
برای برنامه‌ریزی باید بدانیم که:
1- کجا هستیم
2- به کجا می‌خواهیم برسیم
3- وقتی رسیدیم چه چیزی می‌خواهیم به دست بیاوریم
4- چگونه می‌خواهیم برسیم
5- چه زمانی باید برسیم
(برای رسیدن به هدف باید استراتژی داشت)
برای برنامه‌ریزی در جذب مخاطب دو راه وجود دارد:
1- محصول‌(خدمات) را تغییر دهیم. (روش و کیفیت اجرا را تغییر بدهیم)
2- روش بازار را تغییر بدهیم(شیوه عرضه و تبلیغ را تغییر بدهیم)
توجه: اشتباهی که ما اغلب مرتکب می‌شویم این است که بین استراتژی و تاکتیک فرقی نمی‌گذاریم. استراتژی کارائی ماست به لحاظ تئوریک ولی تاکتیک جنبه عملی و میزان توانایی عملی ما را نشان می‌دهد.
استراتژی می‌تواند مؤثر یا غیرمؤثر باشد.
تاکتیک می‌تواند کار‌ا یا غیرکارا باشد.
راجر چهار احتمال را در این مورد عنوان می‌کند:
ـ استراتژی مؤثر و تاکتیک غیر کارا(حداقل بقا را خواهیم داشت)
ـ استراتژی غیرمؤثر و تاکتیک غیر کارا(مرگ تدریجی و دردآور)
ـ استراتژی غیرمؤثر و تاکتیک کارا(مرگ سریع و حتمی)
استراتژی مؤثر و تاکتیک کارا(بقای کامل)
در ادامه او سه مرحله را ‌‌در برخورد با اطلاعات اولیه، در راه رسیدن به هدف، سه مرحله را طرح می‌کند:
1- مرحله داده‌های خام و پردازش نشده.
2- اگر به این داده‌های خام نظام دهیم و آن‌ها را پردازش کنیم این‌ها تبدیل به اطلاعات می‌شوند.
3- وقتی ما به اطلاعات چهارچوب می‌دهیم، آن‌ها تبدیل به دانش می‌شوند.
و اما درباره امروز:
ـ "ساسان پیروز" به انتخاب راجر برای بچه‌ها حرف می‌زند. او در طی سال‌ها، تحقیق مفصلی راجع به مخاطب تئاتر ایران کرده است. جدول دارد و نمودار؛ همه منظم و با دقت. با انگیزه می‌آید و توضیح می‌دهد. راجر از این همه نظم حیرت می‌کند و ابراز خوشحالی، که در ایران به چنین نکاتی توجه شده است.
بچه‌ها به ساسان، نظر و پیشنهاد می‌دهند، بعضاً انتقاد می‌کنند، او همه را می‌شنود و امیدوار است که این تحقیق را به ثمر برساند.
ـ امروز به دلیل تجمع و شلوغی برنامه‌ها، اعضای کارگاه خود را معرفی نکردند و برنامه هر روزه که در آن 4 نفر با بیانیه مفصل، خود را به دیگران بشناسانند به فردا موکول شد.
ـ دو تمرین بسیار مهیج به بچه‌ها داده شد که هر یک از تمرین‌ها باید در گروه‌های 5 – 6 نفره انجام می‌شد. در تمرین دوم همه متوجه شدیم که از تئوری تا عمل فاصله بسیار است.
ـ همه اعضای کارگاه بر این عقیده‌اند که این کارگاه بهترین کارگاهی بوده که تا به حال تجربه کرده‌اند و از این که به روز آخرش نزدیک می‌شوند دلخورند.
خانه هنرمندان. اتاق نیلوفر. 27 دی ماه 1385. ساعت 9 صبح
به نظر امروز شلوغ‌تر از دیگر روزهاست. خانمی را می‌بینم که قبلاً نبوده است. 3 نفر با چهره‌ای که مشهود است ایرانی نیستند حضور دارند، همه لبخند بر لب. آتیلا پسیانی و دو نفری که نمی‌شناسمشان.
در ابتدا همان 3 نفر با قیافه‌هایی که تا می‌بینی می‌دانی از کشوری دیگر آمده‌اند خود را معرفی می‌کنند. آن‌ها تئاتر کار می‌کنند و بسیار علاقه‌مند هستند به مضامین عرفانی مطرح شده در شعرهای شاعرانی چون مولوی و حافظ هستند. یک خانم و 2 آقا. خانم، کارگردان است و با کمک دوستی ایرانی در لندن توانسته شعر و آهنگی فارسی را یاد بگیرد. آن را برای کارگاه اجرا می‌کند و همه تحت تأثیر قرار می‌گیرند. تحت تأثیر صداقت و معصومیت او، که در ارائه آهنگ فارسی، در عین درستی آهنگ و نت‌ها حروف را بعضاً، شبیه کودکی بی‌تسلط به زبان، تلفظ می‌کند.
این سه نفر را می‌شناسیم و نوبت می‌رسد به طرح بیانیه‌ها از سوی خودمان.
فارس باقری، نوشین حسن‌زاده، مریم معترف و فریده امیرآبادی خود را معرفی می‌کنند.
همه سعی دارند که در پاسخ به همان 5 پرسش، خود را به معرفی کنند، و چقدر بهتر از روزهای اول کارگاه، عمل می‌کنند.(خیر.گویا کارگاه تأثیر خود را گذاشته است!)
همه از صحبت‌های فریده امیرآبادی به وجد می‌آیند از پروژه مستندی که کار کرده و توانسته به واسطه آن تأثیر زیادی در قوانین وضع شده برای زن‌ها بگذارد. (این زن‌ ساکت و محجوب وقتی دهان باز کرد همه را حیرت زده کرد.)
افشین خورشیدباختری می‌گوید ما آدم‌ها را فقط از ظاهرشان قضاوت می‌کنیم و این بد است. راجر، ‌ "استلا" رز‌ و گِرِگ از او تقدیر می‌کنند.
سپس گروه انگلیسی می‌خواهد که اعضای کارگاه در گروه‌های دو نفره، یک به یک خود را به همدیگر معرفی کنند. وقت کم است و ضیق وقت انگیزه این تمرین شده است. بچه‌ها همین کار را می‌کنند. تا این که سوالی از ناحیه گروه انگلیسی طرح می‌شود.
سوال: چه نشانه‌هایی و چه ویژگی‌هایی باید وجود داشته باشد تا ما، به یک مجموعه، گروه بگوییم؟
پاسخ:
(از میان پاسخ‌های اعضای کارگاه، موارد زیر روی تابلو یادداشت می‌شود.)
ـ هدف مشترک
ـ حس عمومی هدفمند بودن مجموعه
ـ احساس تعهد به یکدیگر
ـ ارزش دادن به هر یک از اعضای گروه و نظرات تک تک برای رسیدن به یک هدف مشترک
ـ برنامه‌ریزی مشترک
ـ درک نقش‌های مختلفی که هر کس در یک تیم ایفا می‌کند
ـ داشتن قواعد و چهارچوب مشترک که برای همه قابل پذیرش باشد
ـ گذشته مشارکتی(در اختیار گذاشتن تجربیات گذشته برای امروز)
ـ اعتماد متقابل
ـ احترام گذاشتن به تفاوت‌ها
ـ همیت گروهی(منافع و ضررهای مشترک)
سپس راجع به شخصیت و ویژگی‌های آن صحبت می‌شود و این که‌ ویژگی‌های هر شخصیت، متغیر است. گفته می‌شود که در هر گروه شخصیت‌های متفاوتی وجود دارند که ما باید با درک درست، آن‌ها را در موقعیت و جای درست خودشان استفاده کنیم.
سپس از نظریه‌ای صحبت می‌کنند که شخصیت‌ها را در دل گروه، طبقه‌بندی کرده است:
1- شکل دهنده(shaper)
2- ناظر ارزش‌یاب(monitor evaluater)
3- بازرس منابع(Re source investigator)
4- هماهنگ کننده(Cordinator)
5- اجرا کننده(Implementer)
6- همکار در کار گروهی(عضو فعال گروه) (Team worker)
7- ایده‌پرداز(‌مؤلف) (Plant Cardinator)
8- تکمیل کننده و پایان بخش
استلا(stella) می‌گوید که او خود دارای شخصیت(shaper) است او می‌گوید که شکل دهنده‌ها بسیار فعال هستند و معمولاً گروه را پویا نگاه می‌دارند ولی قادر به اتمام کار نیستند. او همچنین نلسون(Nelson) را دارای شخصیت"بازرس منابع" می‌داند و می‌گوید او معمولاً روابط گروه را با خارج از آن تأمین می‌کند و نیازمندی‌های گروه را رفع می‌کند.
توجه: همه این شخصیت‌ها ضروری و حیاتی‌اند و نبود هر یک باعث لطمه به کار گروهی می‌شود.
سپس آن‌ها برای برنامه‌ریزی گروهی، 4 مرحله را گوشزد می‌کنند:
1- شکل گرفتن تیم(مرحله‌ای که در آن افراد بسیار هیجان‌زده هستند)
2- رایزنی(بخش تاریک و بحث انگیز کار گروهی، که اگر از آن عبور کنیم واقعاً ما یک گروه داریم)
3- هنجارگزینی(رسیدن به قواعد ثابت برای گروه)
4- اجرا.
توجه: آن چه در کار ما ‌مشکل ایجاد می‌کند این است که می‌خواهیم بدون گذر از مراحل میانی، از‌ مرحله(1) به مرحله(4) برسیم ولی این اشتباه است و باید هر 4 مرحله طی شود.
پرسش: اگر در مرحله 3 و 4 یکی از اعضای گروه از تیم جدا شود و یک عضو جدید به آن اضافه شود چه اتفاقی می‌افتد؟
پاسخ: باید دوباره به مرحله اول بازگردیم حتی اگر آن شخص را بشناسیم دوباره باید به خانه اول برگردیم.
سپس آن‌ها توضیح می‌دهند که خودشان نیز برای رسیدن به بیانیه این کارگاه و برنامه‌ای مشخص، از همه این مراحل عبور کرده‌اند. حتی در ابتدا با هم مشکل داشتند ولی بالاخره به نتیجه رسیدند. می‌گویند که آن‌ها تا قبل از این کارگاه یکدیگر را نمی‌شناختند و این اولین تجربه مشترک آن‌هاست. (این برای همه بچه‌های ایرانی جذاب بود)
بحث بعدی کارگاه، ادامه مقوله بازاریابی است. این بار آن‌ها از محصول و شناخت‌ آن می‌گویند. می‌گویند که باید مؤلفه‌های محصول و همین طور، سود آن را شناخت. به طور مثال فنجان چینی را نشان می‌دهند و می‌گویند:
مؤلفه‌های آن: چینی است. دسته دارد.
سود آن: دست نمی‌سوزد و چند بار مصرف است.
سپس جداولی را رسم می‌کنند و در آن"ابزارهای ارتباطی برای رسیدن به مخاطب"... ‌را مورد بررسی قرار می‌دهند.
در ادامه در راستای همین بحث"رز" از نحوه ارتباط گرفتن گروه Lift با مخاطبانش می‌گوید.
جمع‌بندی:
1- در بازاریابی باید هدف‌های مورد نظر را بدانیم
2- سود و منفعت آن‌ها را بشناسیم
3- روش‌های ارتباطی را با آن‌ها دریابیم
و به این ترتیب کارگاه آموزشی"مدیریت هنری تئاتر" تمام می‌شود. اعضای گرداننده از دیگر شرکت کنندگان می‌خواهند که نظرشان را درباره این کارگاه بگویند و شرکت کنندگان یک به یک شروع می‌کنند. در میان صحبت همگان دو گزینه تکرار می‌شود.
1- ما خیلی خوشحال هستیم و در این 5 روز خوشحال بودیم و ‌دوستان زیادی پیدا کردیم.
2- فکر می‌کنیم که حالا با دید تازه‌ای در گروه مشارکت خواهیم کرد.
و اما صحبت‌هایی که گه گاه توجه برانگیز بود:
1- مترجم بسیار خوب عمل کرد(شهرام نوشیر)
2- نحوه اداره کارگاه بسیار خوب بود. دقیقاً شبیه به تئوری‌ها. شما چهار نفر وقتی عضو می‌شوید و کار را به دیگری محول می‌کردید اصلاً احساس نمی‌شد که جدائید. و دیگر این که خوشحالم گفتید که خودتان هم برای رسیدن به گروه چهار نفره‌تان، از مراحل زیادی گذشتید.(اصغر دشتی)
3- شما با گفته‌هایتان باعث شدید که ما به آن چه شاید تا به حال می‌دانستیم ولی فراموش کرده بودیم رجوع کرده و دوباره آن‌ها را مرور کنیم.(سیامک احصایی)
4- ‌"ساسان پیروز" ‌سال‌ها دستیارم بوده، ولی خوب نمی‌شناختمش. من در این جا توانستم او را از زاویه دیگری شناسایی کنم...(حسن معجونی)
5- و اما خودم که فکر کردم شاید این کارگاه در هیچ جایش باعث بهت و حیرت نبود، مگر ‌تطبیق نظرات اداره کنند‌گان آن با آموزه‌هایشان ‌و تمرین‌ها که در لحظه ما را با نتیجه تئوری‌ها مواجه می‌کرد.
ما به این نوع آموزش نیاز داریم و این که هنوز آماده یاد گرفتنیم.
شاید باید این روحیه را جدی گرفت.