همتی برای تصویر کردن این وضعیت ناآشنا و تازه به تصاویر آشنا متوصل میشود و به گونهای به جنگِ امکاناتِ محیطِ اثر خود میرود
همتی برای تصویر کردن این وضعیت ناآشنا و تازه به تصاویر آشنا متوصل میشود و به گونهای به جنگِ امکاناتِ محیطِ اثر خود میرود
مهدی میرمحمدی:
1- سیروس همتی قدرِ امکانات محیط نمایش خود را نمیداند. این نکته را چنین توضیح میدهیم، او موفق شده است برای موضوع مورد نظر خود(حماسهیِ عاشورا) به نسبتِ دیگر آثاری که پیرامون این موضوع دیدهایم یک وضعیت ناآشنا و تازه خلق کند. گوش کنید: یک خانواده ارمنی، یک خانواده ترک، یک خانواده عرب، تصمیم به سفر به شهر کربلا و زیارت مرقد امام حسین(ع) دارند. این در حالی است که آتش جنگ در کشور عراق برافروخته است و سربازان بیگانه در این کشور مستقر شدهاند. یکی از سربازان بیگانه نیز که بر سر راه این خانوادهها قرار دارد، دیگر شخصیت این نمایش محسوب میشود. نکتهای که باعث تازگی بیشتر این وضعیت میشود، نحوه بکارگیری عنصر کلام است هر کدام از این شخصیتها به زبان جغرافیایِ فرهنگیِ خود صحبت میکند. این وضعیت میتوانست امکان خوبی باشد برای این که سیروس همتی به اثری متفاوت در حوزه نمایشنامههای مذهبی دست پیدا کند، اما همتی برای تصویر کردن این وضعیت ناآشنا و تازه به تصاویر آشنا متوصل میشود و به گونهای به جنگِ امکاناتِ محیطِ اثر خود میرود. این تصاویر و نشانههای آشنا همانهاست که میشناسیم، برای مثال استفاده از نورهای سبز و قرمز، براساس دستگاه ـ شناخته شده ـ نشانهشناسی تعزیه. وفاداری به این نظام نشانهشناسی به هنگام اجرای یک تعزیه حُسن آن اجرا محسوب میشود، اما نمایش"مسافران" یک نسخه تعزیه نیست بلکه یک تئاتر است، هر چند این تئاتر از امکانات این گونه نمایشی(تعزیه) استفاده کرده است، اما استفاده کردن از امکانات ظاهری این شکل نمایشی باعث میشود که پوسته اثر، شکلی آشنا به خود بگیرد. این شکل نمایشی امکانات بسیار مهمتری در اختیار او قرار داده است که مهمترین آن شکل روایت اثر است، در نتیجه استفاده از امکانات دراماتیک این شکل نمایشی است که"همتی" میتواند داستان خود را در چند جغرافیای متفاوت روایت کند. حتی اگر استفاده از امکانات بیانیِ این شکل نمایشی جزء استراتژیهای همتی باشد، باز هم استفاده از آن دسته از نشانههای ظاهریِ این شکل برای اثر او حُسن محسوب نمیشود. نشانههای ظاهری(همچون استفاده از نور قرمز و سبز) باعث میشود که اثر شکلی آشنا، تجربه شده و حتی نخنما به خود بگیرد و یک وضعیت ناآشنا و بِکر به واسطه تصاویر آشنا و تکراری برای مخاطب روایت شود. این فضا را در چند نقطه دیگر از نمایش نیز میتوانیم پیگیری کنیم. برای مثال در جایی از نمایش، تصویری امروزی از شخصیت"شِمر" ارائه میشود. یک قاتل شمرگونه که در امروزِ عراق گام برمیدارد و سَر میبرد. اما همین شخصیت امروزی و آشناییزدایی شده در شکلی کاملاً آشنا ارائه میشود. این شکل آشنا به واسطه ژستهای صوتی و فیزیکی بازیگر این نقش تشدید میشود، به عبارت دیگر ژستهای صوتی و فیزیکی او به گونهای انتخاب شده است که انگار او تصمیم دارد به جنگ نوآوری و خلاقیتی برود که در هنگام نگارش نمایشنامه در ارتباط با این شخصیت به کار رفته است و یا دو سرباز بیگانهای که در این نمایش با آنها روبرو میشویم. در این جا هم همتی در ارتباط با یکی از این سربازها آن ذهنیت آشنا را نسبت به یک سرباز بیگانه بر هم میریزد، اما سرباز دیگر را به سادهترین و دم دستترین شکل ممکن تعریف میکند. استفاده از رقص و موسیقی غربی برای تصویر کردنِ سرباز دوم، پناه بردن به دمِ دستترین و آشناترین تصویر است.
یکی از عناصری که در طول این نمایش میتوان مورد خوانش قرار داد، خالق اثر است. میتوانیم خالق اثر را مورد خوانش قرار دهیم که از یک سو عزم نوآوری و آشناییزدایی دارد و از سوی دیگر با تصاویر آشنا به جنگ نیت اول خود یعنی نوآوری میرود.
2- پیشتر به نحوه استفاده از عنصر کلام در محیط نمایش اشاره کردیم اما این نحوه استفاده به یک دستگاه کلامیِ قابل قرارداد با مخاطب ختم نمیشود و تنها یک فضای ناآشنا را برای مخاطب رقم میزند. از جمله دلایل ناکارآمدی دستگاه کلامی این نمایشنامه را چنین میتوانیم توضیح دهیم.
الف: در مواردی کنش به واسطه کلام به مخاطب منتقل میشود. برای مثال: درگیری دو سرباز بیگانه، که طبیعی است مخاطبی که با زبان انگلیسی آشنا نباشد، متوجه دلیل این درگیری نمیشود. در غیاب عنصر کلام ـ برای مخاطب ناآشنا با آن کلام ـ ژستهای فیزکی و صوتی طراحی شده نیز تنها میتواند مخاطب را به سوی حدس و گمان راهنمایی کند. ژستها به گونهای طراحی نشده که به شکلی قطعی در غیاب عنصر کلام بتواند دلیل این درگیری را برای مخاطب تعریف کند.
ب: در جاهایی خود خالق متوجه نقص این دستگاه کلامی شده است و مجبور به استفاده از عنصر ترجمه میشود. برای مثال در صحنهای که زوج ارمنی با سرباز بیگانه مشغول صحبت هستند، میبینیم که مرد به هر حال امکان صحبت به زبان انگلیسی را دارد، اما در جاهایی خالق متوجه شده است که این دیالوگها بسیار کلیدی است و دانستن معنای آن برای مخاطب به منظور درک اثر واجب است، به همین منظور، مرد که پیش از این به زبان انگلیسی با سرباز صحبت میکرد به ناگهان به زن میگوید: "چی گفت؟" تا به واسطه ترجمهیِ زن، مخاطب نیز متوجه کلام سرباز بیگانه شود.
ج: در جاهایی این دستگاه کلامی ارتباط شخصیتهای درام را نیز دچار نقص میکند. برای مثال جایی که شخصیت مادر شهید به زبان ترکی و فارسی انگیزه خود را از این سفر برای دفن لباسهای تعزیهیِ فرزند مفقودالاثرش برای سرباز توضیح میدهد و سرباز در نهایت تحت تأثیر"کلام!" او قرار میگیرد، طبیعی است که اثر نمیتواند چرایی و چگونگی این تأثیرپذیری را برای مخاطب توضیح دهد، چرا که هیچ دلیلی برای تأثیرپذیری یک فرد بیگانه از کلام و زبان فارسی و ترکی وجود ندارد.
د: در مواردی هم انگیزه شخصیتها برای این سفر به واسطه کلام تعریف میشود. برای مثال جایی که پیرمرد به زبان ترکی انگیزه این سفر را برای جوان تعریف میکند، این که طبق یک عادت و آئین هر سال در ماه محرم باید دو زائر تحت هر شرایطی از آن روستا در مراسم عزاداری امام حسین(ع) در شهر کربلا حضور پیدا کند. و طبیعی است که مخاطب ناآشنا به زبان ترکی متوجه این انگیزه نمیشود.
3- در جایی از نمایش میبینیم که خانواده ارمنی و مادر شهید موفق شدهاند به شهر کربلا برسند و آنها را مشغول زیارت میبینیم. شالهای قرمزی که خادم حرم بر گردن این افراد میاندازد و همچنین نور قرمز و صدای انفجار گواه این را میدهد که این افراد به هنگام زیارت شهید میشوند. اما یک نکته برای مخاطب تعریف و مشخص نمیشود و آن این که خادم حرم پیش از انفجار، نوزاد زوج ارمنی را از صحنه خارج میکند و همچنین شال قرمز نیز بر گردن او نمیاندازد. آیا این نوزاد ـ که بیماری او انگیزه اصلی سفر برای این زوج بوده است ـ از این حادثه جان سالن به در برده است؟ آیا او نیز شهید شده است؟ اثر نمیتواند سرنوشت این شخصیت را برای مخاطب تعریف کند. شاید اگر خالق سرنوشت این اشخاص را تنها تا هنگام رویارویی آنها با سرباز بیگانه و عبور آنها از مرز ایجاد شده توسط سرباز پیگیری میکرد به اثری بِکرتر دست پیدا میکرد و شاید این گونه میتوانست بر چهرهیِ متفاوت نمایش مسافران با دیگر آثار این گونهیِ نمایشی تاکیید بیشتری داشته باشد.
4- شخصیت آدمکش، سفارش سرهای بریده را از یکی از سربازان بیگانه میگیرد. اما اثر هیچ دلیلی را برای انگیزه سرباز بیگانه در ارتباط با دادن این سفارش ارائه نمیدهد و شاید با توجه به بعضی از جریانهای فکریِ حاکم در کشور عراق، این که چنین فردی بدون گرفتن سفارش از یک بیگانه این کار را انجام دهد، منطقیتر باشد، اما اگر قرار است انگیزه این کنش سفارش یک بیگانه باشد، باید اثر انگیزه آن بیگانه را از دادن سفارش، برای مخاطب تعریف میکرد.
این یادداشت در برابر این اثر، استراتژیِ آسیب شناسی را مد نظر قرار داده بود از همین رو تنها به آسیبهای این اجرا اشاره شد، اما باید در پایان اشاره کنیم که این تجربه در مقایسه با تجربهیِ قبلی"سیروس همتی" (محال هم ممکن است) یک حرکت رو به جلو محسوب میشود.