در حال بارگذاری ...
...

در این نمایش طنز با امکانات بدنی و بیانی بازیگران و با استفاده از اغراق در بازی‌ها تصویر شده است

در این نمایش طنز با امکانات بدنی و بیانی بازیگران و با استفاده از اغراق در بازی‌ها تصویر شده است

افسانه نوری :
اولین چیزی که تماشاگر در بدو ورود به سالن با آن روبرو می‌شود، طراحی صحنه ایست که رو به انتزاع دارد. شمعدان‌هایی بزرگ‌ در دو سوی صحنه و دیواره‌هایی با شیشه‌های مات که در انتهای صحنه به فاصله از هم قرار گرفته‌اند. مرده‌ای که آقاجون باشد در وسط صحنه دراز کشیده و پارچه‌ای سفید رویِ او انداخته شده است. با آمدن نور خانواده‌یِ آقاجون به درون هجوم می‌آورند و تماشاگر با بازی‌هایی مواجه می‌شود که در جهت واقع‌گرا بودن به اغراق افتاده‌اند. با وجود این که شروع نمایش ‌جذاب است، ولی مخاطب نمی‌تواند دلایل و انگیزه‌های شخصیت‌ها را به خوبی درک کند؛ برای مثال رفتار پسر بزرگتر را در نظر بگیرید که می‌خواهد مرگ پدر خود را چند روزی از مردم پنهان کند و این اصرار او بر این خواسته بدون هیچ اعتراضی و یا سوالی از طرف همه‌ی افراد خانواده پذیرفته می‌شود، تنها عمو و دوست آقاجون به این موضوع اعتراض دارند که آن ‌هم بیشتر به دلیل آن است که از آن‌ها خواسته شده آن ‌جا را ترک کنند. در ادامه می‌بینیم که با همدستی‌های دوست آقاجون و پسر بزرگتر قراردادی به انگشت آقاجون که مرده است ممهور می‌شود و بعد تصمیم گرفته می‌شود که برای آقاجون مراسم ختم برگزار شود و باز هم خانواده‌یِ آقاجون سوال و یا اعتراضی ندارند. نکته‌ای که باعث آسیب این نمایش در بسیاری جاها شده است، همین نبود انگیزه و یا منفعل بودن بی‌دلیل شخصیت‌هاست که در بسیاری صحنه‌ها به دنبال دلایل رخدادها نیستند.
نمایش از صحنه‌ای واقع‌گرا آغاز می‌شود و ناگهان با فضایی انتزاعی ادامه می‌یابد.
نکته‌ی دیگری که در نمایشنامه‌یِ این نمایش دیده می‌شود دیالوگ‌نویسی بی‌ربط به هم است. در جاهای مختلف نمایش بسیاری دیالوگ‌ها در جواب هم نیستند، مثال بارز آن بخشی است که آقاجون خوابی ترسناک دیده و همزمان پسرش و همسرش با او حرف می‌زنند. آقاجون مرتب از خوابی که دیده حرف می زند و همسر و پسرش بدون ای نکه کنجکاوی‌ای نسبت به تمام هیجان ها و رفتارهای غریب او نشان بدهند هر کدام سوالی بی‌ربط به آن‌ چه می‌گذرد، دارند. همسر او مدام اصرار می‌کند که شیرش را بخورد وگرنه سرد می‌شود و پسرش در مورد امضای قراردادی که در دست دارد با او حرف می‌زند. عجیب است که این شخصیت‌ها هیچ کدام در جهان شخصیتی که با هول و هراس فراوان و بازی‌های بسیار اغراق آمیز بر صحنه نمایش داده می شود، دخالتی نمی‌‌کنند، گرچه شاید بتوان این موضوع را این‌گونه توجیه کرد- با توجه به آن چه در یکی از صحنه‌های پایانی دیده می شود- سایر آدمهایی که در ارتباط با آقاجون هستند- به ویژه خانواده ی او- همه از او می‌ترسند و حساب می‌برند؛ از همین رو هیچ‌ کدام با او وارد گفت‌وگوی مستقیم نمی‌شوند، اما این دلیل برای این که هر شخصیت در جهان خودش و با دیالوگ‌های خودش در صحنه حضور یابد، نمی‌تواند کافی باشد.
آن چه آسیب اساسی به اجرای این نمایش زده است، درام اخلاقیِ ساده‌ای است که با شیفتگی به مضمون صرفا اخلاقی و به نمایش کشیدن فساد و تباهی آدم‌هایی چون آقاجون به رشته‌ی تحریر در آمده است. با وجود این نتیجه‌ی اخلاقی که از این نمایشنامه حاصل می‌شود آن چیزی نیست که در نمایش‌هایی از این دست دیده می‌شود. شخصیتی چون آقاجون و دوستش و خانواده‌اش همگی پس از مرگ در جهانی که در زمان و مکان معلق است زندگی می کنند، زندگی آن‌ها بدون رنج و یا عذابی ادامه دارد، همدیگر را ملاقات می‌کنند و با هم حرف می زنند. آن‌ها خاطرات مرگ خود را مرور می کنند، با هم می نشینند و بر می‌خیزند و هیچ حسابرسی‌ای که به اندیشه‌ای اخلاق گرا منجر شود در کار نیست. حتی وقتی که همه دور هم جمع شده اند راجع به این حرف می زنند که کاش سریالی بود و آنها می دیدند تا حوصله شان سر نمی رفت و یادی هم از سریال باغ مظفر می کنند که نمونه ای از استفاده از شوخی های سبک در این نمایش است.
خوب‌ها و بدها همه در کنار هم هستند و شاید بتوان گفت پایان نمایش به یکنوع معناباختگی صرف می رسد.
نکته‌یِ دیگری که باید به آن اشاره کنیم، مربوط به استفاده از شیوه‌ فاصله‌گذاری است که لزوم استفاده از آن در نمایش احساس نمی‌شود. به ویژه که به نظر می رسد دیالوگ‌هایی که رو به مخاطب گفته می شود چندان به موقعیت صحنه مربوط نیست و رفتاری نامعقول است که از شخصیت هایی معقول بروز می کند؛ در صحنه‌ای می بینیم که دوست آقاجون رو به تماشاچیان آنها را رفقا و همکاران صدا می زند در حالی که خود شخصیتی کلاش و فاسد است و عجیب است که تمام تماشاگران را از قماش خود به حساب بیاورد!
سعی در استفاده از طنز از دیگر نکاتی است که در این نمایش به آن توجه شده است. در این نمایش طنز با امکانات بدنی و بیانی بازیگران و با استفاده از اغراق در بازی‌ها تصویر شده است. این استفاده از طنز به تماشاگر کمک می کند تا بتواند ریتم کند نمایش به ویژه در بخش پایانی‌ را، تحمل کند. صحنه‌هایی که زن‌های متعدد آقاجون بر صحنه حضور می یابند و یا صحنه‌ای که پسر مرده شور با جسد آقاجون روبرو می شود نمونه‌هایی از کاربرد طنز در این نمایش هستند که به تعادل فضایی که در صحنه حاکم است و به طور کلی ایجاد جذابیت برای دنبال کردن نمایش کمک کرده اند.
تا صحنه‌ای که در مرده شورخانه می گذرد همه چیز به درامی واقع‌گرا تمایل دارد. روند نسبتا منطقی داستان تا به این صحنه حفظ می شود اما با پایان این صحنه ناگهان با فضایی مواجه می‌شویم که آدم‌ها در آن به کندی راه می‌روند و حباب‌هایی را با کف می‌سازند. مه غلیظی از اطراف صحنه وارد می شود و صحنه را می‌پوشاند و تمام این‌ها برای ساخت فضایی غیر واقع‌گرا و انتزاعی است. حباب درست کردن عملی است که تقریبا تمام شخصیت‌ها به جز آن‌ها که در جلوی صحنه بازی می‌کنند و دیالوگ دارند انجام می‌دهند، تعویض صحنه‌ها که تا این لحظه در تاریکی انجام می‌شد، به ناگاه در نور صورت می گیرد ولی با و جود این هنوز بازیهای واقع‌گرا را از شخصیت ها می بینیم. ساختار نمایش که تا این لحظه خطی به نظر می رسد در هم می ریزد و گذشته و خاطرات آقاجون مرور می شود. همین ‌طور سرنوشت سایر شخصیت ها همچون پسر مرده شور، سه پسر آقاجون، دخترش و همسرش در جهانی که همه‌ی مردگان حضور دارند پی گیری می شود. در عین حال همه چیز در فضایی وهم گونه و آمیخته با رویا می گذرد، استفاده از نور قرمز در تمام این صحنه ها به ایجاد این فضا کمک کرده است. تغییر دنیای زندگان به جهان مردگان چندان قابل فهم نیست و تا زمانی که دوست آقاجون در دیالوگی با او از مرگش نمی گوید مشخص نمی شود که دنیایی مرده تصویر شده است.
در مرور خاطرات آقاجون فساد و کلاه برداری های او بیان می شود و نیز طرز رفتارش با خانواده اش که او مسبب فساد آن‌ها نیز به نظر می آید. آقاجون با خانواده‌ی خود همچون تشکیلاتی رفتار می کند که تنها کار آن‌ها سوددهی بیشتر و بیشتر است. آن‌ها گزارش کارهای خود را که در جهت درآمدزایی بیشتر است به آقاجون می دهند همه آن‌ها هم چون کارگران و کارمندانی در تشکیلات زیرزمینی آقاجون هستند. آن‌ها ماشین‌هایی هستند در خدمت آقاجون و ثروتش .