تماشاگر هیچگاه با دستگاه پیچیدهی نشانگانی روبرو نیست بلکه در دنیایی فانتزی گون فرصت این را یافته است که موضوعات و ماجراهای پاورقیگون را به شکل زنده، روی صحنه ببیند
تماشاگر هیچگاه با دستگاه پیچیدهی نشانگانی روبرو نیست بلکه در دنیایی فانتزی گون فرصت این را یافته است که موضوعات و ماجراهای پاورقیگون را به شکل زنده، روی صحنه ببیند
امین عظیمی:
سالهای پایانی دههی 80 میلادی برای کسانی که تلاش داشتند با مرز زدایی از هنر، فرهنگ و جامعه، الگوهای برآمده از فرهنگ عامه(pupular culture) را بر ترک تازیهای چندصدسالهی هنر والا بشورانند، روزگار فراموش ناشدنیای بود. رسانهها چنان بر عوام گرایی اصرار ورزیدند که گویی راه سروری بر جریانهای هنری اصیل و مُبدع جز مسخرگی و هجو دستاوردهای مطلق گرایانهی مدرنیسم نبود. تلویزیون ، عجیب ترین فرزند این نگاه به یکباره جانی تازه گرفت و برای پیشبرد پروژهای که بعدها به پست مدرنیسم شهرت یافت چنان بیرحمانه به جان فراروایتهایی از قبیل علم، سیاست، هنر و ... افتاد که از پس آن تنها ملغمهای غریب و بیشتر خنده آور باقی ماند. ترکیب تلویزیون و مخاطبی که در حال جویدن "پاپ کورن" بود به نمود آئینی این سروری مصرف گرایانه و در عین حال اشباع شده از وجود رسانهها بدل شد و در شعبات متفاوت و گاه متناقضی این پروژه را هدایت کرد. گالریهای هنرهای جدید، تالارهای اپرا، موزهها، کنسرتهای موسیقی کلاسیک، میادین اسب دوانی، تئاتر، سینما و هر جایی را که فکرش را بکنید جولانگاه کسانی شد که در برابر هر مطلق انگاری روشنفکرانهای پوزخندی جاه طلبانه میزدند و همه چیز را آن گونه که دوست داشتند به نفع خود مصادره میکردند. و تازه این مخاطبان سرخوش بودند که خوردن و آشامیدن را در حال شنیدن قطعهای شورانگیز از سمفونی شماره 9 بتهوون به هر کار دیگری ترجیح میدادند. رسانهی تلویزیون به دلیل ماهیت فراگیرش بیش از هر مدیوم دیگری از این جریان تاثیر پذیرفت و بر آن تأثیر گذاشت . در نقطهیِ مقابل آن تئاتر قرار داشت که گرچه از درون توسط نیروهای شر و شور پست مدرن – تصور کنید جوانهایِ شاهکار استنلی کوبریک ، پرتقال کوکی را که به هیچ چیز رحم نمیکردند و حالا به جای خشونت، مسخرگی را به عنوان یک اصل مورد توجه قرار داده باشند- مورد تهاجم قرار گرفته بود اما ذات هجوآلود و مسخرهی پست مدرنیسم کمتر توانست آن را دچار دگرگونی بنیادی کند .آرمان پست مدرنها در تئاتر آن بود که تماشاگران اش از هر دسته و گروه اجتماعی بتوانند در حین دیدن اثری نمایشی راحت روی صندلی هایشان لم بدهند و صدای جویدن پاپ کورن و خندههای مستانهشان ستونهای تئاترهایی را که هنوز از طنین افکنی مونولوگ "بودن یا نبودن" هملت حالتی روحانی به خود گرفته بود دچار فروپاشی ارزشی - عرفی کنند.
نمایش "حیاط خلوت" در هر نسبت و ساختاری که آفریده شده باشد یادآور چنین رویکردی است. تلاش برای تقلیل و حذف لایههای معنادار نشانهها در تئاتر برای رسیدن به سطحی که تماشاگر تفاوتی میان آیتم های طنز تلویزیونی و نمایش صحنهای نکند.
حیاط خلوت ِ یک نمایش خوشمزه
ماده المواد عصر پست مدرن یعنی فرهنگ عامه آن چنان که "دومینیک استریناتی" نقل میکند چیزی است که در یک مجموعه از بدایع ساخت بشر که به طور عمومی در دسترس هستند، همچون فیلم ، نوار ، موسیقی، پوشاک، برنامههای تلویزیونی، وسائل حمل و نقل و...وجود دارد. (استریناتی،1384: 18) یعنی تمام آن چیزهایی که میتوان مولفههایی برای شناخت و برقراری ارتباط با مردمان آن جامعه از آن استخراج کرد. تئاتر در این نسبت همواره در مرتبهای والا قرار داشته است و این روشنفکران بودند که همواره نگاهی شیفتهوارانه به امکانات استعاری و زیبایی شناسانهی آن برای بیان دغدغههای اجتماعی و هنری شان داشته اند . اما تاثیر گریز ناپذیر تئاتر نیز از کودتای پوپولیستی پست مدرنیسم خودش را در دوری از ریشه های فلسفی و انتقاد صریح اجتماعی نمایشها بروز داد. تئاتری که تلاش داشت در وهلهی نخست با سادهترین ابزار ممکن تماشاگرانش را سرگرم کند، آنها را بخنداند و دست آخر پیامهای اخلاقیاش را در بیرونیترین شکل به تماشاگر منتقل کند. این امر بدان معنا نیست که پست مدرنها جهدی بر سطحی بودن داشتند بلکه آنها تلاش میکردند تصاویر و علائم را به خاطر خودشان مصرف کنند و به فایده و ارزشهای عمیقی که ممکن بود در آنها جریان داشته باشد توجهی نداشتند. (استریناتی،1384)فرهنگ عامه پر از عناصر سهل الهضمی بود که می توانست آبشخور چنین جریانی باشد و چه هوشمندانه که چنین مضامینی را در پوشش هجو بیان کنیم. مسائل زناشویی ، ملال خاطر عشاق وامانده و...
در چند سال اخیر اندک اندک از تسلط این رویکرد در جهان هنر کاسته شد اما همچون دیگر الگوها راه خودش را به عنوان امکانی برای نگریستن و تبیین جهان حفظ کرد و نمایش "حیاط خلوت" را میتوان شیفتگی یک نویسنده و کارگردان ایرانی به چنین امکان اجرایی دانست حتی اگر خالق به هر زبانی این نسبت را منکر شود.
در نمایش "حیاط خلوت" تلاش می شود با ترکیب 5 بخش روایی کوتاه به نوعی کولاژ روایی دست یافت که در هریک بی آن که با موضوعی جدی و عمیق روبرو باشیم ، بخندیم ، متأثر شویم و کمتر به فکر فرو برویم. در ساختار هریک از این روایتها سطحی بودن و در عین حال اشارات بیرونی یک اصل اساسی است. تماشاگر هیچگاه با دستگاه پیچیدهی نشانگانی روبرو نیست بلکه در دنیایی فانتزی گون فرصت این را یافته است که موضوعات و ماجراهای پاورقیگون را به شکل زنده، روی صحنه ببیند. سروری الگوهای برآمده از فرهنگ عامه در نمایش حیاط خلوت همه چیز را بیش از پیش به قطعات نمایشی برنامههای خانواده تلویزیون شبیه میکند که حالا این جا با اتکا به محدودیتهای رهایی بخش تئاتر، زبان طنازانهتری یافته است. در بخش اول ماجرای رانندهی تنها و زنی که برای رفتن به عروسی دوستش لباس قرضی به تن کرده روایت میشود راننده پایین شهری(کثیف و بد بو ؟!) زنی را که شبیه بالاشهریها لباس پوشیده و خوشبوست سوار ماشیناش میکند و او را اتفاقی یا عمدی(باور کنید فرقی نمیکند!) خفه میکند!
در این بخش است که تنهایی مرد راننده و دلایلی همچون بسته بودن سینما در آخر شب، تمام شدن غذای رستوران و در پس تمام آنها نبود امکانی برای از بین بردن طبقات اجتماعی باعث میشود او زن را سوار کند و بکشدش . ملغمهای که با اتکا به امکانات راوی اول شخص و رو به تماشاگران روایت می شود و بیش از هر عنصر دیگری بر این اصرار دارد که در حیاط خلوت به دنبال هیچ نشانهای برای اندیشیدن نگردید. شما برای دقایقی به سالن این نمایش آمده اید که تنها سرگرم باشید!
در بخش دوم نمایش رانندهی دیگری پیرزنی را که کنار خیابان وامانده، سوار میکند. پیرزن ناظم دوران تحصیل راننده است. زنی مستبد که پسر بارها از او کتک خورده است. به شکلی سطحی و بیرونی و در عین حال فشرده و بامزه !!! ماجرای تنبیه های پسر توسط ناظم اش تصویر میشود و بیآنکه قرار باشد تماشاگر آموزهای اخلاقی و انتقادی دریافت کند در برابر تصاویری که از مقابلاش جان گرفته قرار میگیرد.
در بخش سوم که تفاوتهایی از لحاظ موضوعی با دیگر بخشها دارد ، زنی روستایی که با نوشتن اولین رمان اش برندهی کتاب سال شده پشت میکروفن می آید و ماجرای نوشتن اتفاقی رماناش را برای حضار بازگو میکند . چیستا یثربی در این بخش تلاش میکند گوشه کنایههایی به روند برگزاری مسابقات ادبی و برندگان کتابهای سال بزند. اما باز هم عنصر خندهآور بودن که در بستر نگاهی هجو آلود جریان یافته علاوه بر آن که این بخش را به عنوان تکهای جدا از دیگر بخشها مطرح میکند بیشتر به یادداشتی وبلاگی شبیه میشود که تلاش دارد با زبانی طنزآلود جایزه دهنده و جایزه گیرندگان مسابقات ادبی را مسخره کند. البته این مسخره کردن یکی از نمودهای جدی پست مدرنیستی در هنر و ادبیات است. آن قدر که گاه نویسندگان و هنرمندانی که آثارشان در این دسته بندی قرار میگیرد خودشان را نیز که شیفتهی شرکت در مسابقات ادبی و کتاب سال هستند نیز به سخره میگیرند تا با رد هرگونه مطلق گرایی ارزشی در پس دید فراتاریخیشان همه چیز را به بازی گرفته باشند و طرفه آن که در این میان هرچه خالقان اثر تلاش کنند جدیتر باشند خنده دار تر به نظر میرسند .این هم از ویژگیهای غریب پست مدرنهاست!
در بخش چهارم تماشاگر بیش از هرچیز شیفتهی امکانی میشود که روی صحنه مورد استفاده قرار گرفته است . اما برای درک گستردهتر این بخش نیاز به توضیحاتی مقدماتی داریم:"سامان مقدم" یکی از کارگردانان سینمای ایران است که فیلمهایی همچون مکس ، پارتی و کافه ستاره را در کارنامه اش دارد . او در کافه ستاره که فیلمی مبتنی بر خطوط چندگانهی روایی است ماجرای پیردختری را روایت می کند که پولدار است و از آن جایی که در تب تجرد میسوزد روزی که یکی از دوستان فالی برای او میگیرد و نام خسرو را به زبان میبرد، این باعث میشود وجود این زن به جوش و خروش بیافتد و پسر جوانی به نام خسرو را که در محل وِل می چرخد به بهانهی درست کردن دیش ماهواره به منزل اش دعوت می کند . کسانی که این فیلم را دیده اند میدانند که این عشق هیچگاه به فرجام نمیرسد . اما خانم یثربی در نمایش "حیاط خلوت" تلاش کرده است این عشق را به فرجامی برساند که کم از بار تراژیک فیلم سامان مقدم ندارد. در بخش چهارم نمایش حیاط خلوت هیچ اشارهی مستقیمی به فیلم سامان مقدم و روابط آدمهایش نمیشود اما در برابر ماجرای زن سن و سال داری قرار میگیریم که همراه پسر جوانی_ تازه شوهرش !_ در حال رفتن به ماه عسل هستند. این در حالی است که صندلیهای پشتی ماشین پر از دیش ماهواره است . در جایی پسر جوان از ماشین پیاده و گویی دچار حملهی صرع می شود . زن مسن تازه درمییابد چه کلاهی سرش رفته، درست است که با پسر جوان ازدواج کرده اما خوب با بیماریاش چه کند؟
یثربی با این کار علاوه بر آن که پایانی متفاوت بر خط سیر روایی فیلم کافه ستاره میافزاید – این خوانش مختص آن دسته از تماشاگران کنجکاوی است که اصرار دارند این دو اثر با هم ارتباط دارند !!! وگرنه میتوان با یک انکار ساده جریان ارتباط نمایش حیاط خلوت و فیلم سامان مقدم را رد کرد ـ اما پست مدرن ها علاقهی عجیبی به خوانشهای متفاوت و گاه متناقض از آثارشان بروز دادهاند. پست مدرن ها اعتقاد دارند آموزش باید به مستقیمترین شکل و بیواسطهترین شکل آن اتفاق بیافتاد. هرنوع ابهام ، پیچیدگی و استعاره سازی ممنوع است .
در بخش آخر نمایش – تکهی پنجم- نیز که ماجرایش در یک کافی شاپ میگذرد دو زن و یک مرد که در انتها در مییابیم در مورد هویت خودشان دچار مشکل هستند مثلثی عشقی را به تصویر میکشند که همچون دیگر بخشهای این نمایش هیچ عمق روانکاوانه یا انتقادی ندارد.
"حیاط خلوت" در ژانر کمدی قرار نمی گیرد اما نمایشی مفرح است که این مفرح بودن را در طراحی صحنه ی لادن سیدکنعانی نیز می توان شاهد بود. او با به کار بردن ترکیبی فانتزی از رنگ ها در صحنه و نیز به تقلیل رساندن اشیا تلاش می کند از هرگونه نمادسازی دوری کند و به شکلی بیرونی روحیه ی متن و اجرا را برای رسیدن به فضای مطلوب کارگردان یاری رسان باشد. بازیها نیز در این ترکیب آن چنان که انتظار میرود بیرونی و اغلب اغراق شده است. پست مدرنها همواره تلاش می کنند از اصالت دوری کنند و جعلی باشند!
تماشاگر در هنگام تماشای نمایش حیاط خلوت لبخند میزند میخندد و این چه خوشبختی بزرگی است که می شود با خیال راحت قبل از رفتن به سالن نمایش یک یا چند بسته پاپ کورن تهیه کرد، بیخیال روی صندلی لم داد و خوش بود و مطمئن بود این اعمال چیزی جز باور کردن همان تلاشی نیست که روی صحنه در حال انجام شدن است.
َشق ِ دیگر
حالا بیایید تصور کنیم گروه اجرایی نمایش حیاط خلوت به هیچ وجه علاقهای به پست مدرنیسم، فرهنگ عامه، پوپولیسم و عوام انگیزی، ارتباطات بینامتنی، فرامتنی، زیرمتنی و... ندارند و هدفشان تولید نمایشی مستقل از هر نوع ایسمی بوده است. باز هم در چنین شرایطی آنها اقدامی مبارک را صورت دادهاند و نمایشی مفرح را خلق کردهاند که برای شادی و سرگرمی تماشاگر آنقدر ارزش قائلند که مطلقا ً تلاش دارند تا آن جا که ممکن است از طرح مسائل جدی اجتماعی ، نقد و واکاوی ، طرح رویکردهای تازه برای حل مشکلات و اساساً هر مسئله ی تفکر برانگیزی دوری کنند و زمینه را برای خلاص بودن تماشاگر در سالن نمایش فراهم آورند. در چنین شرایطی نیز پاپ کورن حرف اول و آخر را میزند و میتواند بر خوشمزگیهای چنین اجرایی بیافزاید. اگر این امر را به عنوان شق ِ ممکن دیگر این اجرا در نظر آوریم بازهم مشکلی پیش نخواهد آمد. باور کنید.
منبع :
- استریناتی، دومینیک (1384) . مقدمهای بر نظریههای فرهنگ عامه. ترجمهی ثریا پاک نظر. نشر گام نو، تهران