در حال بارگذاری ...
...

همیشه خودم با بازخوانی متون موافق نیستم چون نمایشنامه‌نویس حرف و ایده برای خودش دارد و بر این واقفم که ما در فرهنگ خودمان هم خیلی چیزها داریم.

همیشه خودم با بازخوانی متون موافق نیستم چون نمایشنامه‌نویس حرف و ایده برای خودش دارد و بر این واقفم که ما در فرهنگ خودمان هم خیلی چیزها داریم.

بهاران بنی‌احمدی:
سعید شاپوری نویسنده و کارگردان نمایش"نور زمستانی" سال‌هاست که در عرصه تئاتر فعالیت می‌کند. به گفته خودش متن دیگری را در نظر داشته تا روی صحنه ببرد، اما این اتفاق نیافتاده و فرصت زمان کوتاهی این نمایش را که مبنای آن"نور زمستانی" برگمن است، تمرین کرده و به روی صحنه آورده است.
نمایش در فضای آرام و بدور از سر و صدای زیاد اتفاق می‌افتد، نور شمع و کلیه نورهایی که درصحنه حاکم است ملایم است و قرار نیست اتفاق‌های ناگهان تماشاگر را یک مرتبه از تمرکز زیادی که بر نمایش دارند دور کند. نمایش به دلیل سکون و ملامیتش تمرکز زیادی را می‌طلبد و این را خود"سعید شاپوری" بیش از هر چیزی دوست داشته و بر آن اصرار ورزیده است. خودش مخالف سرسخت اقتباس و بازخوانی از متون و فرهنگ‌های دیگر است و در این مصاحبه سعی می‌کند دلایل آدابته کردن متن‌اش از روی"نور زمستانی" را توضیح دهد.
نور زمستانی بر مبنای فیلمی از برگمن است نمی‌ترسیدید نمایشتان با فیلم او مقایسه شود؟
یکی از هراس‌هایی که داشتم همین بود که فیلمساز بزرگی است و کارگردان تئاتر هم بوده و می‌ترسیدم نتوانم آن را به خوبی اجرا کنم. شاید سلیقه دیگران جور دیگری باشد اما من خودم بدون هیچ تعارف و خودخواهی نمایشم را دوست دارم و از آن‌ راضی‌ام. من خودم این نوع فیلم یا نمایش را بیشتر دوست دارم و کاملا شخصی است. فیلم‌ها و نمایش‌هایی که فضای محدودی داشته باشند، به دور از جنجال و هیاهو اجرا شوند و کاراکترها هم محدود باشند و تمام سعی‌ام این بود که این فضا را در نمایشم بوجود بیاورم و امیدوارم تماشاگر هم برایش جالب‌ باشد قطعا کسانی هم به دیدن نمایش می‌آیند که با دیدن نام"برگمن" می‌دانند با چه نوع اثری روبرو هستند، اهل تفکرند دغدغه‌شان ایمان، عشق، مرگ و... است و برای شوخی و سرگرمی به تئاتر نیامده‌اند و من امیدوارم این تماشاگر را ناامید نکرده باشم.
و چرا نور زمستانی؟
ما قرار بود کاری انجام دهیم که نشد و"نور زمستانی" را پیشنهاد دادیم. من 2 سال قبل این نمایشنامه را آدابته کردم ولی فرصت نشده بود آن را اجرا کنم.
پس همیشه دغدغه‌ اجرایش را داشتید؟
بله من فیلم‌هایش را دوست دارم و بعد هم فکر کردم خیلی از جوان‌ها"برگمن"را نمی‌شناسند و فکر کردم می‌توانم این طوری به نسل جدید معرفی‌اش کنم و این همیشه دغدغه‌ام بوده است.
اصلا چه لزومی دارد که ما از آثار بزرگ متنی را آدابته کرده و اجرا کنیم؟ مگر خودمان در فرهنگمان چیز تازه دیگری نداریم؟
من همیشه خودم با بازخوانی متون موافق نیستم چون نمایشنامه‌نویس حرف و ایده برای خودش دارد و بر این واقفم که ما در فرهنگ خودمان هم خیلی چیزها داریم. اما متأسفانه شرایط ویژه‌ای که برای اجرای نمایش‌ ما بوجود آمد باعث شد خیلی سریع مجبور باشم متنی را آماده کنم و چون این متن را دوست داشتم سراغ آن آمدم. ما اگر بهترین اثرهای نمایشی را هم اجرا کنیم در وا‌قع برای تئاترمان کاری انجام ندادیم، تا وقتی متن مناسب و Original نداشته باشیم در واقع تئاتر ملی خودمان را هم نداریم. تئاتر بومی هم نداریم و همه زحماتی که گروه می‌کشند می‌شود زحمتی در خدمت فرهنگ دیگر.
چیزی که در"‌نور زمستانی"‌ می‌بینیم...
بله من در حال حاضر دارم ضد خودم حرف می‌زنم، اما واقعاً به خاطر محدودیت مجبور شدم. من به عنوان یک نمایشنامه‌نویس این زنگ خطر را به صدا درمی‌آورم که در تئاتر ما متن خوب کم شده است دلیلش محدودیت‌هاست نمی‌دانم عدم سعه صدر مسئولان است، نمی‌دانم کسی جرئت نمی‌کند متن Original بنویسد و کمتر در تئاتر ما این اتفاق می‌افتد. راستش را بخواهید دردسر بازنویسی کردن یا اقتباس از متنی دیگر کمتر است و در ضمن راحت است.
اگر یک آسیب شناسی کلی از متون نمایشی خودمان بخواهیم انجام بدهیم مهمترین نکته آن چیست؟
پرداختن به فرهنگ‌های دیگر در متن‌های Original می‌دانید من همیشه این اتفاق اقتباس را نقد می‌کردم ولی وقتی برای من که همیشه منتقد این نوع نوشتن بودم اتفاق می‌افتد یعنی زنگ خطر بزرگی است. در این دوره متن تولید شده‌ای که حرف برای گفتن داشته باشد کم است و آینده خوشی برای این دوران نمی‌توان متصور شد. اگر وادار نکنیم متن Original تولید شود‌ این خطر وجود دارد.
حالا ما مجبور می‌شویم متن را اقتباس کنیم یا به خاطر هر محدودیت دیگری این اتفاق می‌افتد ولی حداقل در شیوه اجرایی‌مان می‌توانیم نوآوری داشته باشیم درست است؟
شیوه اجرایی که هر کارگردانی انتخاب می‌کند، براساس متن است. این متن خود مفهوم و ساختاری را می‌طلبید که من روی صحنه آوردم مثلاً این متن با ریتم سریع نمی‌توانست درست باشد. اگر مکث‌ها را کمتر می‌کردیم جواب نمی‌داد. یا بازیگرانی را که دور از این فضا هستند اگر استفاده می‌کردیم مسلماً جواب نمی‌داد.
منظورم این است که چرا بازیگر باید یک متن داشته باشد و عیناً دیالوگ‌ها را بگوید و برود؟ چرا یک نوع دیگر به متن نگاه نکنیم؟
من از قبل می‌دانستم همه چیز باید آرام اتفاق بیفتد من به بازیگران می‌گفتم فرض کنید نمایش یک بیضی است. همه چیز باید نرم باشد و این نوع نمایش می‌طلبد که هیچ چیز اضافه‌ای توی چشم نباشد. بازی یکی بیش از دیگری دیده نشود، همه چیز آرام اتفاق بیفتد و حتی نورپردازی تند نباشد نور ملایم است و من سعی کردم لحن آرام در سراسر نمایش جاری باشد. در فضاسازی‌ها، بازی‌ها و همه نمایش.
این آرامش و ریتم آرامی که می‌گویید آن قدر گاهی کِشدار می‌شود که میزانسن اصلی بازیگر را همه خدشه‌دار می‌کند.
مثلاً کجا؟
بیشتر شخصیت مارتا، بی‌دلیل دستکش‌اش را درمی‌آورد دوباره می‌پوشد، سبد را برداشت بی‌دلیل زمین می‌گذارد تا این زمان زودتر بگذرد و میزانسن اصلی‌اش را اجرا کند.
در مورد این کاراکتر به دلیل درگیری که با خودش و کشیش دارد این اتفاق می‌افتد بنا بر اعتقادی که دارد تکنیکش عشق ورزیدن است، محبت می‌کند با سردی مواجه می‌شود و می‌خواهد برود اما دلش نمی‌آید. این کشمکش درونی آدم باعث می‌شود این اَکت‌های ریز را داشته باشد.