در حال بارگذاری ...
...

نور زمستانیِ سعید شاپوری نیازمند کمی خونِ تازه و نیازمند کمی جسارت است. جان کلام این که شاید اگر شاپوری این چنین با احترام با اثر برگمان برخورد نمی‌کرد و کمی به آقای برگمان خیانت می‌کرد می‌توانست این روح تازه را در اثر خود بدمد اما شاپوری این ریسک را نمی‌کند و در نتیجه اجرای او از یک اثر معمولی فراتر نمی‌رود

نور زمستانیِ سعید شاپوری نیازمند کمی خونِ تازه و نیازمند کمی جسارت است. جان کلام این که شاید اگر شاپوری این چنین با احترام با اثر برگمان برخورد نمی‌کرد و کمی به آقای برگمان خیانت می‌کرد می‌توانست این روح تازه را در اثر خود بدمد اما شاپوری این ریسک را نمی‌کند و در نتیجه اجرای او از یک اثر معمولی فراتر نمی‌رود

مهدی میرمحمدی:
1- بحث درباره‌ی‌ِ خصلت‌های تئاتری‌ِ سینمایِ برگمان چیزی نیست که در این کوتاه بتوان به آن پرداخت. فقط اشاره می‌کنیم که منتقدان و تحلیل‌گران سینمای برگمان در ارتباط با تأثیر رسانه‌های دیگر بر فیلم‌های او گاهی به تئاتری بودن سینمای او اشاره می‌کنند و گاهی از او به عنوان رما‌ن‌نویسی یاد می‌کنند که به جای کاغذ و قلم از دوربین و نگاتیو استفاده می‌کند، اما در یک نگاه ساده و ارزان می‌توانیم بگوییم محدودیت مکان و زمان در بسیاری از آثار او باعث می‌شود که آثار او شمایلی تئاترگونه به خود بگیرند و بتوانیم امکان حیات آن‌ها را در صحنه تئاتر نیز متصور شویم. از همین رو خبر حیات یکی از آثار برگمان روی صحنه‌یِ تئاتر برای مخاطب علاقه‌مند به سینمای برگمان خبر عجیبی محسوب نمی‌شود.
2- در حافظه‌یِ تاریخ سینما با آثاری برخورد می‌کنیم که هر چند در پوسته و ظاهر، خود را مذهب گریز نشان می‌دهند اما در نهایت یک تفکر مذهبی را نتیجه می‌دهند. از جمله این فیلم‌ها می‌توانیم اشاره کنیم به فیلم‌های"انجیل به روایت متی" اثر"پیر پائولو پازولینی" و یا"ویریدیانا"، "نازارین"، "شمعون صحرا" از آثار"لوئیس بونوئل" و... فیلم"نور زمستانی" اینمگار برگمان را نیز می‌توان یکی از این گونه آثار قلمداد کرد. در فیلم کشیشی را می‌بینیم که به شکل عمیقی دچار شک شده است، از سکوت خدا می‌گوید، سکوت خدا را می‌شنود و‌ در جایی برای توضیح احساسات خود از چنین کلامی استفاده می‌کند:«بی‌تفاوتی‌ام نسبت به پیام انجیل، بیزاری پر حسادتم از عیسی.» (1)
اما همین کشیشِ دچار شک شده، در جایی می‌گوید:«خدایا، خدای من، چرا مرا رها کردی؟» (2) یعنی همان جمله‌ای را بر زبان می‌آورد که مسیح روی صلیب بر زبان آورده است. در همین جا برگمان اولین اشاره را می‌کند به شباهت‌های این کشیش دچار شک شده با کهن الگوی خود یعنی مسیح و در انتهای فیلم وقتی آلگوت(خادم کلیسا) تفسیری از مصائب مسیح را بیان می‌کند، برگمان بر این شباهت نقطه تأکید می‌گذارد. وقتی الگوت می‌گوید:«مسیح در لحظه‌های پیش از مردنش دستخوش شک عمیقی شده بود، آیا مطمئناً این از همه رنج‌های او مهیب‌تر نبوده؟ منظور من سکوت خداوند است. آیا حقیقت ندارد، عالیجناب؟» (3)
در این جاست که توماس را بسیار شبیه به مسیح می‌بینیم و برگمان به واسطه تحلیل الگوت یک مسیح امروزی را تصویر می‌کند.
3- سعید شاپوری در اقتباس خود از این فیلمنامه به طور کامل به درونمایه‌یِ اثر برگمان وفادار می‌ماند. در ساختار روایت نیز تنها زمانی از ساختار روایت فیلمنامه تخطی می‌کند که امکانِ بازنمایی روایت برگمان در رسانه تئاتر امکان‌پذیر نباشد. در جریان یک اقتباس تمامی تفاوت‌های میان اثر اقتباس شده با منبع اقتباس را نمی‌توان نتیجه‌یِ تفاوت دیدگاه‌های زیبایی‌شناسیِ خالقان دو اثر(اثر منبع و اثر اقتباس شده) دانست. گاهی این تفاوت‌ها در نتیجه‌یِ شرایط دو رسانه است، شرایط و قواعد رسانه‌ای که منبع اقتباس در آن واقع شده است و شرایط رسانه‌ای که اثر اقتباس شده در آن خلق شده است. مثال ساده‌اش این که در نمایش صحنه برخورد توماس با جسد یوناس را در کنار رودخانه نمی‌بینیم، چرا که بازسازی این سکانس در صحنه‌یِ تئاتر امکان‌پذیر نیست.
4- هر چند"نورِ زمستانیِ" سعید شاپوری نسخه‌ای کوچک شده از منبع اقتباس خود است اما اثر آقای برگمان را بی‌حیثیت نکرده است، اجرایی است قابل احترام از اثر‌ برگمان روی صحنه تئاتر. شاپوری در اقتباس خود تنها یک تنظیم برای رسانه‌یِ تئاتر را مدنظر داشته بی آن که بخواهد چیزی بر درونمایه اثر برگمان بی‌افزاید و یا ساختار جدیدی برای روایت داستان برگزیند. "نور زمستانی" شکل گرفته در صحنه تا آخرین حد امکان به نور زمستانی برگمان وفادار است. تفاوت‌ها در ساختار نمایش با ساختار فیلم یا به دلیل شرایط رسانه تئاتر ایجاد شده و یا اگر نتیجه دیدگاه‌های زیبایی‌شناسیِ کارگردان نمایش است، تفاوت‌ها به آن میزانی نیست که نتیجه آن ساختاری متفاوت با منبع اقتباس باشد. البته باید اشاره کرد که شاپوری در جاهایی نیز سعی کرده ریتم اجرایی اثر را به ریتم زندگی مخاطب امروز نزدیک‌تر کند. برای مثال صحنه‌یِ نیایش آغازین فیلمنامه را به شکل کوتاهتر و فشرده‌تر تصویر می‌کند. برگمان فیلم را در 80 دقیقه روایت می‌کند و زمان اجرای نمایش 60 دقیقه است.
اما بزرگترین آسیب این اجرا نیز مربوط به همین استراتژیِ سعید شاپوری است در مواجه با مقوله اقتباس است. در نتیجه چنین اقتباسی این یادداشت با این سوال مواجه می‌شود که اگر قرار بر این میزان وفاداری بوده دیگر چه نیازی به این بازآفرینی بوده است؟
اثر برگمان در اختیار مخاطبان امروز قرار دارد. اجرای شاپوری هر چند اجرای قابل احترامی است اما بسیاری از ظرایف فیلم برگمان را با خود ندارد. پس دیگر چه نیازی است به نسخه‌ای کوچک شده از اثری که با توجه به تکنولوژی امروز در اختیار مخاطبان است. نور زمستانیِ سعید شاپوری نیازمند کمی خونِ تازه و نیازمند کمی جسارت است. جان کلام این که شاید اگر شاپوری این چنین با احترام با اثر برگمان برخورد نمی‌کرد و کمی به آقای برگمان خیانت می‌کرد می‌توانست این روح تازه را در اثر خود بدمد اما شاپوری این ریسک را نمی‌کند و در نتیجه اجرای او از یک اثر معمولی فراتر نمی‌رود.
این نکته را به واسطه یک مثال چنین توضیح می‌دهیم. فیلمنامه"پستچی" نوشته‌یِ داریوش مهرجویی اقتباسی است از نمایشنامه"ویتسک" نوشته‌یِ"کارل گئورگ بوشنر". مخاطب فیلمنامه پستچی در این اثر با مفاهیم، کنش‌ها و شخصیت‌هایی روبه‌رو می‌شود که امکان خوانش آن‌ها در نمایشنامه‌یِ بوشنر برای او میسر نیست. در نتیجه استراتژی مهرجویی در مواجه‌ با مقوله اقتباس، اثر او چیزهایی فراتر از منبع اقتباس خود دارد در نتیجه هویتی مستقل را برای خود تعریف می‌کند.
فَرارَوی‌های مهرجویی به هنگام اقتباس از نمایشنامه بوشنر باعث شده است که مخاطب اثر او نتواند دست به یک نمونه‌خوانی میان دو اثر بزند و بعد حکم به اصیل‌تر بودن اثر بوشنر بدهد.
5- چرا این یادداشت اجرای صحنه‌ای نور زمستانی را نسخه‌ای کوچک شده از نور زمستانی اینگمار برگمان می‌داند؟ این نکته را چنین توضیح می‌دهیم. در فیلم نور زمستانی در جایی که توماس مشغول خواندن نامه‌یِ مارتاست در نامه اشاره می‌شود به دست‌های زخمی و اِگزِما گرفته‌یِ مارتا و این که ‌او از توماس خواسته است تا برای دست‌های او دعا کند اما وقتی مارتا درماندگی توماس را می‌بیند خودش تصمیم می‌گیرد برای دست‌هایش دعا کند، در این جا تصویر قطع می‌شود به دست‌های مارتا که او مشغول باز کردن باندهایی است که زخم‌های او را پوشانده‌اند و تماشاگر به طور مستقیم زخم‌های دست او را می‌بیند. این مشاهده مستقیم به هنگامِ خوانشِ این نامه تأثیر این لحظه را دو چندان می‌کند. قواعد رسانه تئاتر به شاپوری اجازه بازسازی این صحنه را نمی‌دهد. استفاده از فلاش بک در تئاتر به سادگی سینما نیست. از همین رو در اجرای صحنه‌ای نمی‌توانیم زخم‌های دست مارتا را ببینیم و به همین نسبت از میزان تأثیرگذاری نامه نیز کاسته می‌شود. کارگردان نمایش برای انتقال این حس در رسانه تئاتر باید به دنبال ابزاری در این رسانه می‌گشت. این تصویرسازی باید با امکانات خاص رسانه‌یِ تئاتر صورت می‌گرفت نه این که به دلیل نبود عین آن ابزارِ خلق ‌‌این تصویر از نمایش حذف می‌شد. حسی که به واسطه‌یِ تماشای مستقیم زخم‌ها در فیلم ایجاد می‌شود به عمیق شدن این لحظه منجر می‌شود و اصلاً شاید ‌کارگردان نمایش می‌توانست این حس را با عنصری به غیر از آن تصویر ایجاد کند اما در محیط این اجرا هیچ عنصر معادلی را برای ایجاد آن حس پیدا نمی‌کنیم. در نتیجه چنین فرآیندی در نمایش نیز مارتا برای توماس نامه می‌نویسند، به زخم‌ها نیز اشاره می‌کند اما در اجرا آن تأثیر عمیق حاصل نمی‌شود. در نتیجه‌یِ چنین فرآیندی، تصورِ"این همان است اما کوچک‌تر" برای این یادداشت ایجاد می‌شود.
6- نوعِ استراتژیِ سعید شاپوری در اقتباس از فیلمنامه"نور زمستانی" باعث می‌شود که تمامی عناصر اجرای او با منبع اقتباس به طور موازی مورد بررسی قرار بگیرد. در جریان این بررسی موازی تفاوت‌ها در دو زمینه بسیار چشمگیر است، یکی در زمینه‌یِ نور و یکی هم در زمینه‌‌یِ بازیگری.
نور: همکاری طولانی اینگمار برگمان با فیلمبرداری همچون"سون نیکوست" باعث شد که همواره نور در آثار او از جایگاه ویژه‌ای برخوردار باشد. نور در آثار برگمان صاحب شخصیت است و می‌توان آن را به مانند یک شخصیت مورد تحلیل قرار دارد اما در بسیاری از لحظات نمایش"نور زمستانی" نور همان است که بر صحنه تابیده می‌شود تا تماشاگر بتواند نمایش را ببیند و دیگر هیچ. استفاده از نور موضعیِ از پشت با رنگ آبی در آغاز و پایان نمایش برای ساختن فضای دعا و یک کلیسا، پناه بردن به تصویر آشنا و دم‌دست‌ترین وضعیت نوری ممکن است. تنها در یک نقطه از اجرا نور صاحب شخصیتی قابل تحلیل می‌شود، آن هم جایی است که از نور شمع‌ها در نورپردازی استفاده می‌شود که البته ایده چنین استفاده‌ای بیش از آن که نتیجه مناسبات اجرا باشد براساس شرایطی است که متن ایجاد می‌کند به این شکل که"آلگوت" از علاقه‌اش به فضای کلیسا زمانی که با نور شمع روشن شده است می‌گوید و چون او خادم کلیساست طبیعی است که چنین وضعیتی را نیز در صحنه ایجاد کند. هر چقدر متن اینگمار برگمان نُه‌ تو و عمین نشان می‌دهد، نوری که در این جا به این متنِ عمیق می‌تابد، ساده و تخت است.
بازیگری: یکسره نمی‌توان بازیگران این نمایش را در مقابل همتا یان سوئدی خود قرار داد و حکم به ضعیف‌تر بودن و یا کم تأثیرتر بودن آن‌ها داد. نکته این جاست که به خاطر نزدیکی زیاد متنِ اجرا با فیلمنامه‌یِ‌ نور زمستانی این تصور پیش می‌آید که بازیگران این نمایش نیز باید بتوانند در همان حد و حدود بازیگران فیلم جلوه‌نمایی کنند و اگر چنین نکنند، دلیلِ آن توانایی‌های پایین‌تر آن‌هاست اما یک نکته را نباید فراموش کرد و آن تفاوت امکانات و ابزار یک بازیگر سینما با یک بازیگر تئاتر است، هر چند در نهایت آن مخاطبی که با فیلم برگمان آشناست دست به چنین مقایسه‌ای خواهد زد و احتمالاً حکم به توانایی‌های پایین‌تر بازیگران این نمایش خواهد داد دلیل این مقایسه را هم پیشتر اشاره کردیم که همان استراترژی"این همانی" کارگردان به هنگام اقتباس از اثرِ منبع است. چنین مخاطبی احتمالاً به سادگی خواهد گفت همین متن در اختیار بازیگرانِ فیلم فیلم هم بوده است و بعد نتیجه کار هر دو گروه بازیگران را در دو کفه‌یِ ترازو خواهد گذاشت به شکل منطقی حکم برتری بازیگران فیلم را خواهد داد. این یادداشت نیز اعتقاد دارد که بازیگران خیلی تأثیرگذارتر خود را نشان می‌دهند اما نباید فراموش کرد آن امکاناتی را که در اختیار بازیگران فیلم بوده است،در اختیار بازیگران نمایش قرار ندارد در حالی که قرار است همان نقاش‌ها را بازی کنند و حتی به همان اهداف دست پیدا کنند. این امکانات چیز پیچیده‌ای نیست می‌تواند یک کا‌در مدیوم کلوزآپ سا‌ده در صحنه مربوط به خواندن نامه باشد که در اختیار"اینگرید تولین" قرار دارد و به مخاطب اجازه‌یِ دقیق شدن در خطوط چهره‌یِ او را می‌دهد و همچنین به بازیگر اجازه می‌دهد که توانایی‌های خود را نشان دهد. طبیعی است این امکان در رسانه تئاتر در اختیار بازیگر این نقش قرار ندارد و همچنین ابزار معادلی هم در رسانه تئاتر توسط کارگردان در نظر گرفته نشده است.
استراتژی"این همانی" کارگردان باعث ایجاد چنین مقایسه‌ای می‌شود بی‌ آن که ابزاری در اختیار بازیگران خود قرار دهد تا بتوانند در یک رقابت عادلانه حضور پیدا کنند. برای مثال شخصیت بلوم(نوازنده ارگ کلیسا) در نمایش یک همیشه مست در نظر گرفته شده است. این شخصیت در فیلم تنها در بخش پایانی با چنین وضعیتی حضور پیدا می‌کند، اما در این جا کارگردان با تصویر کردن همیشه مست بودن او به نوعی این شخصیت را یکدست می‌کند در نتیجه این یکدستی شخصیت امکانات خود برای ارائه یک تصویر پیچیده و دور از ذهن از دست می‌دهد. در فیلم نور زمستانی این شخصیت در دو نقطه از فیلم حضور پیدا می‌کند یکی در آغاز و یکی در پایان، در سکانس آغازین برگمان برای نشان دادن بی‌تفاوتی‌های او نسبت به مراسم کلیسا کنش‌های ساده‌ای را طراحی می‌کند، کنش‌هایی همچون خمیازه کشیدن و با به ساعت نگاه کردن در هنگام نواختن ارگ. همین کنش‌های ساده برای یک بازیگر جایگاه بسیار ارزشمندی دارد. ابزاری است در اختیار او برای عمق دادن به شخصیتی که قرار است او را تصویر کند. اما در این جا این ابزار ساده از بازیگر سلب شده است و در عوض به او یک همیشه مستِ تخت سپرده شده است. همچنین نکته‌یِ دیگر که در این زمینه به چشم می‌آید تلاشِ فرزین صابونی است برای ایفای نقش"توماس" نقشی که با اکثر نقش‌هایی که تاکنون بازی کرده است متفاوت است و همچنین جایی برای بروز توانایی‌های ذاتی او در زمینه طنز ندارد.
7- از دیدگاه این یادداشت یکی از موفق‌ترین لحظات نمایش، لحظه پایانی نمایش است. گوش کنید: مراسم آغاز شده است‌ اما تنها شرکت کننده‌‌یِ در مراسم مارتا است، یعنی کسی که به وضوح اعلام کرده است که اعتقادی به فرهنگ کلیسا ندارد. (در صحنه اول نیز دیده‌ایم که برخلاف همگان به هنگام دعا زانو نمی‌زند.) توماس دعا را آغاز می‌کند. در این جا مارتا دست‌هایش روی صندلی‌ای که بر آن نشسته می‌گذارد مقاومتی را در دست‌های مارتا می‌بینیم،‌ این تصویری است که در فیلم آن را نمی‌بینیم. یک فَرارَوی، همان خون تازه‌ای که این ا جرا از فقدان آن آسیب دیده است، هر چند شاپوری این لحظه را از فیلمنامه مکتوب"نور زمستانی" وام گرفته است. در بخش پایانی فیلمنامه می‌خوانیم:
«مارتا مقهور احساسات خشونت باری شده. برای غلبه بر نفرتی ناگهانی و نامتعارف دست‌هایش را توی هم قفل می‌کند، بازوهایش را از دو سو محکم به پهلوهایش می‌چسباند و...» (4)
به هر حال این صحنه در نسخه‌یِ نهایی فیلم برگمان گنجانده نشده است و به همین دلیل و از آن جا که ملاک قضاوت درباره یک فیلم نسخه نهایی آن است و نه فیلمنامه مکتوب در این جا می‌توانیم بر چیزی فراتر داشتن نمایش تأکید کنیم.
منبع
1- برگمان، اینگمار ـ نور زمستانی ـ ایرج کریمی ـ نشر نی‌ ـ چاپ اول ـ 1379 ـ صفحه 43
2- همان ـ 45
3- همان ـ 72
4- همان ـ 75