نمایش"قصه سیبی که نصف نشد" یک نمایش نامتعارف است. این نمایش با ادبیاتی بیگانه با تماشاگر به گفتوگو میپردازد، اما دلیل این بیگانگی در چیست؟
این نوشتار برای پاسخ گویی به این پرسش نگاشته میشود و نمایش از دو منظر مورد بررسی قرار می گیرد.
نمایش"قصه سیبی که نصف نشد" یک نمایش نامتعارف است. این نمایش با ادبیاتی بیگانه با تماشاگر به گفتوگو میپردازد، اما دلیل این بیگانگی در چیست؟ این نوشتار برای پاسخ گویی به این پرسش نگاشته میشود و نمایش از دو منظر مورد بررسی قرار می گیرد.
هومن نجفیان:
نمایش"قصه سیبی که نصف نشد" یک نمایش نامتعارف است. این نمایش با ادبیاتی بیگانه با تماشاگر به گفتوگو میپردازد، اما دلیل این بیگانگی در چیست؟
این نوشتار برای پاسخ گویی به این پرسش نگاشته میشود و نمایش از دو منظر مورد بررسی قرار می گیرد.
الف) جامعه شناسی
ب) ساختار شناسی
الف)جامعه شناسی
پی بردن به این نکته که اثر در کدام نقطه از جغرافیا شکل میگیرد و همچنین معرفیِ وابستگیهایِ اجتماعیِ انسانهایی که وقایع نمایش را تحقق میبخشند، جامعه شناسی اثر نامیده میشود. جامعهای که در این نمایش تصویر میشود از مختصات جامعه بومی برخوردار نیست، زیرا جوامع بومی باید از لحاظ شکل شناسی با جوامعی که تماشاگر در آن زندگی میکند همگون باشد و تماشاگر با مشاهده آن بتواند نکات تازهای را نسبت به آن جامعهیِ آشنا بیاموزد. از سوی دیگر این جامعه غیربومی نیز محسوب نمیشود، زیرا در جوامع غیربومی هم قواعد زندگی حکمفرما است، تنها تفاوتی که جوامع غیربومی با جوامع بومی دارند در آن است که کودکان با انسانهایی از سایر ملل آشنا میشوند و این خواسته فطری کودک و نوجوان است زیرا آنها ذاتا کنجکاوند و میخواهند با انسانهای دیگر آشنا شوند و با این آشنایی بر دانش خود بیفزایند.
جامعهای که در این نمایش به تصویر کشیده میشود یک جامعه تمثیلی نیز نمیتواند باشد، زیرا جامعه تمثیلی بازگو کننده حقایقی است که این حقایق جز با زبان تمثیل و اشاره بیان نمی شود، چرا که این حقایق هرگز با چشم ظاهر قابل رویت نیست و بیان مستقیم این وقایع تأثیر مخربی را در زندگی کودک و نوجوان دارد یا به گونهای است که فهم آنان را دچار مشکل میکند اما دانستن آن برای کودک و نوجوان الزامی است(برای شناخت جوامع تمثیلی به داستانهای پریان و افسانه ها مراجعه نمایید.) "قصه سیبی که نصف نشد" یک پَرت آباد را به نمایش میگذارد جایی که هیچ عنصری در جای خود قرار نگرفته است و کودک و نوجوان با دیدن آن گیج میشود، او از خود میپرسد این افراد کیستند؟ و چه میگویند؟ این افراد ایرانی نیستند. خارجی هم نیستند. به نظر او تمثیلی و افسانهای هم نمیآیند. تعدادی افراد بیهویت که جز در مُخَیِله نمایش در جایی دیگر حضور ندارند. نمایش نمیتواند این افراد بی هویت را سازمان دهی کند. آنها در کدام جامعه زندگی میکنند؟ و این جامعه چه مختصاتی دارد؟
هدف جامعه شناسی نمایش، افزایش شناخت و توانایی تشخیص کودکان و نوجوانان است، زیرا نمایش کودکان و نوجوانان باید توانایی زیستن کودکان را در جامعه افزایش دهد.
با بیان این مقدمه مختصر به نقد نمایش حاضر میپردازیم ما در این لحظه میخواهیم بدانیم که نمایش چگونه سطح توانایی ذهن کودکان و نوجوانان ما را افزایش و به تماشاگر چه نکاتی را میآموزد.
هدف ما از آموزش، افزایش توانایی ذهنی کودکان و نوجوانان است، زیرا آنها باید آماده شوند که راز هستی را درک نمایند و زندگی سعادتمندانهای را برای خود طرحریزی کنند.
نمایش"قصه سیبی که نصف نشد" بازگو کننده روابط اجتماعی دو خانواده کشاورز است که در کنار هم زندگی می کنند اما ناگهان حادثهای در زندگی آنها شکل میگیرد که باعث از هم پاشیدن روابط میان آنها میشود. آنها یک روز متوجه میشوند که درخت سیبی در زمین آنها روییده است و برای آن که هر یک از آنها مالکیت درخت را از آن خود کنند با یکدیگر به مشاجره میپردازند.
اما نخستین پرسش ما از نمایش آن است که این دو خانواده در کدام نقطه جغرافیایی زندگی میکنند؟ برای پاسخ به این سوال به چند نکته اشاره میکنیم.
اسامی اشخاص:
به این اسامی بنگرید.
"تی تیله"، "تی تیل خان"، "تی تیل خانم"، "پی پی له"،"پی پیل خان"، "پی پیل خانم". اینها اسامیِ انسانهای واقعی نیست. نمایش از اسامی ساختگی و غیر واقعی سود میبرد تا اشخاص بازی را به تماشاگر معرفی کند، اما به استثنا اسامی اشخاص که جنبه خیالی و فانتزی دارد نمایش از جنبههای فانتزی در دیگر زمینهها بی نصیب است که به این نکته در ادامه نوشتار اشاره میکنیم.
عادتهای رفتاری اشخاص بازی:
1- اشخاص بازی در خانههای خود سلاح گرم نگهداری میکنند، آیا فرهنگ نگهداری از سلاح گرم برای کودکان ایرانی قابل درک است؟
2- اشخاص بازی در هنگام مشاجره به یکدیگر پیشنهاد دوئل میدهند، آیا فرهنگ دوئل برای کودکان تماشاگر واجد معناست؟
توانمندی افراد:
1-یکی از مادران در بافتن بافتنی مهارت دارد
2- یکی دیگر از مادران در پختن غذایِ دلمه مهارت دارد
3- یکی از پدران در کشتی کَج مهارت دارد، آیا کشتی کج برای کودکانِ تماشاگر واجد معناست؟
4- یکی از پدران در فول کنتاکت و کیوکوشین کای مهارت دارد، آیا نام این ورزشهایِ رزمی برای کودکان تماشاگر واجد معناست؟
حرفه افراد:
1- پدران، هر دو خانواده کشاورزند.
2- یکی از پدران درگذشته نه چندان دور در یک فروشگاه لباس به عنوان مانکن به فعالیت میپرداخته است، آیا واژه مانکن برای کودکان واجد ارزش معنایی است؟
در یک جمع بندی ساده به این نتیجه میرسیم که شخصیتها بومی نیستند، زیرا مانکن بودن، دوئل کردن، توانایی در کشتی کج و فول کنتاکت و رستوران رفتن(در جایی یکی از زنها اشاره میکند به جای خوردن دلمهیِ شما به رستوران میرویم) جز ویژگیهای کشاورزان ایرانی نیست، اما شاخصهیِ خاصی نیز وجود ندارد که ما این شخصیتها را به عنوان افراد خارجی بشناسیم و کوچکترین کوششی نیز از سوی نمایش در جهت شناسایی فرهنگ غیر بومیِ شخصیتها نمیشود. نمایش از یک سری اصلاحات بیگانه مانند ناقوس، دوئل و... استفاده میکند که این واژگان برای کودکان ایرانی میتواند فاقد معنا باشد. از سوی دیگر مولفههای فانتزی نیز در اثر وجود ندارد و عادتهای غیر متعارفی که تلفیقی از کمدی و خیال باشد در شخصیتها دیده نمیشود.
شخصیتپردازیها فانتزی نیست بلکه عادتها و نوع زیستن شخصیتها آنها را از تماشاگر بیگانه میکند. تماشاگر از خود میپرسد این افراد کیستند، نه نامشان به انسانهای حقیقی نزدیک است نه نوع زندگیشان به افراد بومی شباهت دارد و نه فرهنگشان برای تماشاگر کودک و نوجوان ایرانی تبیین میشود تا کودکان با شناخت فرهنگ انسانهای سایر سرزمینها به شناختی از دیگر نقاط جهان دست یابند. این افراد بیگانهاند و تا پایان نمایش با تماشاگر بیگانه میمانند.
برای آن که ماهیت بیگانهیِ افراد روشن شود به مبحث گفتوگو نویسی نمایش اشاره میکنیم.
گفتارهای نمایشی:
شیوه گفتوگونویسی نمایش به پَرت گویی شباهت بسیاری دارد، زیرا این گفتوگوها تنها به یک حرافی بیهوده تبدیل میشوند و هرگز در جهت شخصیتپردازیِ آدمهای بازی عمل نمیکنند. این گفتوگو نویسی نه شکل فانتزی دارد، نه حتی شکل حقیقی بلکه تنها به یک وراجی بیهوده شبیه است. به این گفتارهای نمایش توجه کنید:
ـ دیدی درخت چه سریع رشد کرد؟
ـ اتفاقاً برعکس خیلی سریع رشد کرد.
واژه اتفاقاً برعکس در این جا چه کاربردی دارد؟ این واژه در تمام نمایش به همین شیوه به کار گرفته میشود. تصویر میکنید تماشاگر کودک و نوجوان با شنیدن این عبارات باید چه واکنشی انجام دهد؟ هنگامی که نمایش ساختار گفتار را بر هم میریزد، میخواهد چه رفتاری انجام دهد؟ آیا تنها همین بر هم ریختن هدف نمایش است؟
به نمونههای دیگر توجه کنید:
ـ من تو کلاس استاد ماهر خوشنویس کشتی کج کار میکردم به سبک کی میگه کجه.
آیا هدف، نوشتن گفتار کمدی است؟ اما گفتار کمدی به معنای هجو گفتار نیست. گفتار کمدی مسخره کردن گفتار نیست. تصور کنید این عبارات برای یک کودک چه معنایی دارد. انتظار دارید یک کودک دبستانی با شنیدن این عبارات چه واکنشی نشان دهد! یک دختربچه 7 یا 8 ساله چه دریافتی از واژگان: استاد، ماهر، خوشنویس و کشتی کج دارد. هنگامی ساختارشکنیِ گفتار معنا دارد که تماشاگر معنای عبارات را بداند و نمایش بخواهد از این معنا آشناییزدایی کند اما هنگامی که کودک معنایِ واژگان را نمیداند دیگر هدفی برای آشناییزدایی نمیماند. ما اگر بخواهیم واژگان و عبارات پرت نمایشی را شمارش کنیم باید تمام صفحات نمایشی را از آغاز تا پایان فهرستبندی کنیم.
نکته دیگر آن که این ادبیات، با ادبیات فانتزی کوچکترین خویشاوندی ندارد، زیرا ادبیات فانتزی تنها بر گرانیگاه واژگان استوار نیست. در ادبیات فانتزی، بسیاری از اشخاص ساختار جملات را رعایت میکنند و تنها برخی از شخصیتها به ساختارشکنی جملات میپردازند و این ساختارشکنی براساس شناخت تماشاگر شکل میگیرد، عبارات به شکلی نگاشته میشود که تماشاگر از شنیدن آن لذت میبرد. نکته دیگر آن که در آثار فانتزی، فانتزی در شخصیتپردازی صحنهآرایی و ساختار نمایش هم حضور دارد و تنها به گفتارنویسی خلاصه نمیشود اما ما در نمایش"قصه سبیی که نصف نشد" تنها شاهد گفتارنویسی مشوش و سرگیجهآور هستیم. گفتارنویسی نمایش به جامعهشناسی اثر نیز خدشه وارد میکند و تنها اشخاصی بیهویت را به تماشاگر ارائه میکند، اما در بحث جامعهشناسی تماشاگر باید با شخصیتهای نمایش پیوند یابد حتی اگر این شخصیتها عضو جوامع تمثیلی باشد به عنوان مثال: حیوانات افسانهای و غولها. تماشاگر باید شخصیتهای نمایش را بپذیرد و با آنها همگن شود اما این رویداد در نمایش حاضر به وقوع نمیپیوندد.
پایانبندی نمایش:
در جامعهشناسیِ نمایش باید هنجارها حاکم شود و عناصر هنجارشکن محکوم شوند، این حکمی است که در نمایشهای کودکان و نوجوانان باید اجرا شود. قانونمندی و احترام به جانداران، گیاهان و حیوانات و... جزء ذاتیِ آثار کودکان و نوجوانان است، اما در نمایش"قصه سیبی که نصف نشد" به این نکته توجه نمیشود.
به این بخش از نمایش دقت کنید:
"پی پی له" و"تی تیله" (کودکان دو خانواده) تصمیم میگیرند درخت را قطع کنند زیرا به تصور آنها وجود درخت باعث شکلگیری منازعات خانوادگی آنها شده است کودکان درخت را از ریشه میخشکانند تا دوباره صمیمیت و مهرورزی به کانون خانوادهیِ آنها بازگردد و هم زمان با ریشهکن شدن درخت پیوندهای عاطفی میان دو خانواده برقرار میشود. این رفتار یک واکنش اجتماعی است. دختران کوچک خواستهای دارند و برای دست یافتن به آن به این رفتار خشمگنانه دست میزنند، یک درخت بارور را ریشهکن میکنند، اما آیا رفتار آنان از لحاظ جامعهشناسی قابل درک است آیا در جهانبینی کودکان و نوجوانان هدف وسیله را توجیه میکند و خشونت راه رسیدن به اهداف انسانی است.
"پی پیله" و"تی تیله" با آن که میدانند درخت بسیار ارزشمند است در جهت نابودی آن گام برمیدارند آنان درخت را نه به دلیل بیفایده بودن بلکه به دلیل آن که درخت ناخواسته زمینهیِ از هم پاشیدگی خانوادههایِ آنان را فراهم آورده است، قطع میکنند.
به زبان سادهتر آن که اگر توانستید کودکی را بیابید که عروسک خود را به این دلیل شکسته است که صدای عروسک او باعث بر هم خوردن آسایش پدر و مادرش شده است میتوانید این پایانبندی را هم بپذیرید، زیرا کودکان و نوجوانان هرگز چیزهای مفید و ارزشمند را تخریب نمیکنند این جنس تخریب کردن، جزء شاخصههای سنین جوانی و بزرگسالی است. اندیشهیِ ویرانگری به این علت در نمایش راه یافته است که نویسنده بزرگسال به جای شخصیتهایِ خردسال نمایش میاندیشد و رفتار میکند.
ب: ساختارشناسی:
حوادث در داستانهای کودکان و به تبع آن در نمایشهای کودکان پشت سر هم قرار میگیرد.
به عنوان مثال: اگر در صحنهای گرگ به گوسفند بگوید: من تو را میخورم. گوسفند باید فرار کند یا گرگ، گوسفند را بخورد اما اگر شما این صحنه را قطع کنید و در صحنه بعدی سگ گله و چوپان را نشان دهید که با یکدیگر سرگرم گفتوگو هستند و بعد از این صحنه نشان بدهید که گرگ در صحنه تنهاست. کودک از شما میپرسد پس گوسفند کجاست؟ اما اگر در همان صحنه که گرگ به گوسفند میگوید: من تو را میخورم، گوسفند را بخورد یا گوسفند فرار کند آن وقت کودک مجاب میشود. این نکته بسیار ساده است اما عدم توجه به آن کودک را گیج میکند. این نکتهای است که در نمایش حاضر مورد توجه قرار نمیگیرد بنابراین کودکان در پیگیری روایت دچار مشکل میشوند.
دیالوگنویسی و ساختار نمایش:
در نمایش بزرگسالان بازیگر میتواند به جای پاسخ دادن به پرسش بازیگران دیگر سکوت کند یا عباراتی را بیان کند که کاملاً دور از ذهن باشد. همچنین بازیگر میتواند پس از لحظاتی سکوت ناگهان بدون مقدمه عباراتی را بیان کند و تماشاگر درمییابد آن گفتار واکنشی است که بازیگر نسبت به رفتاری که در لحظات قبل شاهد آن بوده است، انجام میدهد. این دیالوگ نویسی یک ساختار پیچیده را طراحی میکند اما این ترفندها در نمایش کودکان جای ندارد. در نمایش کودکان باید دیالوگ روشن و مشخص باشد اما این اتفاق در نمایش"قصه سیبی که نصف نشد" شکل نمیگیرد. به صحنه جستوجو برای یافتن اسلحه توجه نمایید:
تیتیل خان: چرا آن ششلول غیب شد.
پی پیل خانم: گم شد.
در این صحنه"تی تیل خان" با"تیتیل خانم" در یک خانه زندگی میکند و"پی پیل خان" و همسرش در خانه دیگر به سر میبرند و به قاعده باید پاسخ"تی تیل خان" را" تی تیل خانم" بدهد نه"پی پیل خانم" اما به دلیل آن که یک مونتاژ موازی در صحنه برقرار شود و رویداد یکسان در دو خانواده به نمایش گذاشته شود، از این ترفند استفاده میشود. بنابراین دیالوگنویسی این صحنه از این قاعده پیروی میکند اما این شیوه باعث سردرگمی کودکان میشود.
افزودنیها:
نکاتی پیرامون روشنایی صحنه:
بسیاری از کودکان تصور میکنند که خاموش شدن نور صحنه به معنای آن است که زمان نمایش به پایان رسیده است. بنابراین نمایشگران باید به این نکته توجه کنند که هنگامی که تغییر دکور با جابهجایی مختصر امکانپذیر است ضرورتی ندارد که نور صحنه کاملاً تاریک شود بلکه تابش نور اندک میتواند هم جابهجایی را آسان نماید و مانع شکلگیری این اشتباه در ذهن کودکان شود، اما این نکته متأسفانه مورد توجه نمایشگران نمایش حاضر قرار نمیگیرد.
میزانسن:
در نمایش"قصه سیبی که نصف نشد" بازیگران در تمام صحنه روبهروی تماشاگر میایستند و دیالوگ میگویند، این نکته تنوع حرکتی را از نمایش میگیرد و بر کسالت تماشاگر میافزاید.