در حال بارگذاری ...
...

یادداشت علی اکبر علیزاد درباره تئاتر دانشجویی حال حاضر

من به این امر اعتقادی ندارم که تآتر دانشجویی در حال حاضر در ایران یا هر جای دیگر دنیا تآتری متفاوت و مستقل از تآتر رایج باشد. منظور من از تآتر رایج تآتری است که در نهادهای تآتری یک جامعه مسلط محسوب می شود؛

آیا چیزی تحت عنوان تآتر دانشجویی وجود دارد؟ اگر بله، مختصات آن چیست؟ و چه چیز این تآتر را از تآتر رایج متمایز می کند؟
ما عادت کرده ایم که هر ساله به بهانه بر پایی جشنواره های دانشجویی به طرح سوالاتی از این دست بپردازیم و همیشه پاسخ های دم دستی و آماده ای را هم در جیب داریم. « بله، ‌تآتر دانشجویی تآتری... است که از تآتر رسمی متفاوت است و....»
من به این امر اعتقادی ندارم که تآتر دانشجویی در حال حاضر در ایران یا هر جای دیگر دنیا تآتری متفاوت و مستقل از تآتر رایج باشد. منظور من از تآتر رایج تآتری است که در نهادهای تآتری یک جامعه مسلط محسوب می شود؛ ممکن است این تآتر در دل خود انواع دیگری از تآتر از جمله تآترهای غیر رسمی و نا متعارف را هم شامل شود، ولی در هر صورت این انواع مختلف تآتر در کنار هم عرف رایج یک جامعه تآتری را شکل می دهند. به عبارت دیگر در اینجا سلایق مختلف تآتری دوشادوش هم فعالیت می کنند. در آمریکا و انگلیس علاوه بر اینکه تآترهای رسمی و متعارف تسلط انکار ناپذیری بر جریان تآتری دارند، انواع متنوعی از تآتر غیر متعارف نیز در مقام آلترناتیو مدت هاست که به فعالیت خود ادامه می دهند.
در اغلب دانشکده های تآتری آموزش تآتر از سوی کسانی صورت می گیرد که خود در دل این تآتر رایج تحت عناوین مختلف فعالیت می کنند، و بنابراین تآتر دانشجویی منعکس کننده شرایطی است که در بیرون رخ می دهد، یا به عبارت دیگر، تآتر دانشجویی مستقیما تحت تاثیر جریان های رایج تآتری است. دیالکتیک تآتر دانشجویی و تآتر رایج، دیالکتیکی است که در نهایت به رشد هر دو منجر می شود. هر چقدر تاتر رایج قوی تر باشد به همان نسبت تاثیر خود را بر تآتر دانشجویی خواهد گذاشت.
کوشش برای تعریف تآتر دانشجویی به عنوان پدیده ای مستقل و خود بسنده کوششی بیهوده و خطاست. حتی در اغلب موارد تآتر دانشجویی به دلیل نقایصی که ناشی از کمبود تجربه محسوب می شود، با نگاهی متفاوت مورد بررسی و تحلیل قرار می گیرد، نگاهی که پیشاپیش نقصان موجود در این نوع تآتر را می پذیرد. بدین ترتیب حتی اگر قایل به تفاوت باشیم، این تفاوت بیشتر ناشی از کمبود های فنی این تآتر است تا هر چیز دیگری.
البته من در اینجا نمی خواهم نقصان های فنی تآتر دانشجویی را به عنوان خصوصیت انکار ناپذیر آن معرفی کنم، ولی در عین حال هم مایل نیستم به خلوص زدایی از این نوع تآتر( اگر بتوان آن را نوع خاصی در نظر گرفت) بپردازم و تعریفی مستقل از آن ارائه دهم. در واقع مسئله اینجاست که تآتر دانشجویی همان تآتر رایج است اما در مقیاسی کوچک تر.
بنابراین شاید بتوان از طریق ارزیابی تآتر رایج خودمان به نوعی ارزیابی نسبی از شرایط تآتر دانشجویی در ایران هم رسید.
من فکر می کنم الگویی که ما از تآتر دانشجویی در ذهن خود ساخته ایم مبتنی بر پیش فرض هایی است که از شرایط این نوع تآتر در پیش از انقلاب داریم. در آن شرایط، تآتر در دانشکده ها اساسا ً تآتری با رنگ و بوی سیاسی بود که خواست اولیه آن مقاومت در برابر تآتر رسمی و محافظه کار بود. در واقع آنچه در آن زمان به این نوع تآتر تشخص می بخشید، اول نگاه کاملا ً سیاسی آن به مسائل روز بود و دوم گرایش به اجرای نمایشنامه های جدیدی از نویسندگان غربی که عمدتا ً هم از نظر سیاسی وهم از نظر زیبایی شناسانه بحث بر انگیز و رادیکال محسوب می شدند. اکثر کارهای رکن الدین خسروی ( از جمله سی زوئه بانسی مرده است ) و یا مثلا ً در انتظار گودوی عبدالحسین فهیم در شمار چنین آثاری قرار می گیرد. بنابراین تازگی و سرزندگی تآتر دانشجویی در آن زمان را باید بر همین اساس تفسیر کرد. به عبارت دیگر عقب ماندگی تآتر رایج در دوران قبل از انقلاب بیشتر نوعی عقب ماندگی سیاسی بود تا زیبایی شناسانه. از هر جهت نمی توان تلاش های امثال آربی آوانسیان در درون تآتر رسمی و رایج آن زمان را نادیده گرفت.
در عین حال نمی توان کتمان کرد که تلاش تآتر دانشجویی قبل از انقلاب بیش از هر چیز تلاشی بود در جهت دست یافتن به نوعی استقلال فکری که تآتر رسمی در ایران همواره آن را سرکوب می کند. تاتر در ایران تآتری است از هر جهت وابسته به بودجه دولتی. هنرمندان تآتر در این شرایط و برای اجرای آثار خود مجبورند خود را با تمام شرایطی که روءسای تآتر و فرهنگ عمومی تعیین می کنند وقف دهند. و این نوعی همزیستی مسالمت آمیز است که عمدتا برای شرایط هنری کشنده است. در ایران چیزی به نام تآتر مستقل هرگز وجود نداشته است. در غیاب چنین شرایطی است که بار دیگر می توانیم سرزندگی تآتر دانشجویی قبل از انقلاب را تفسیر کنیم، تآتری که گرایش به استقلال دست کم فکری را سرلوحه کار خود کرده بود.
امروزه در تآتر دانشگاهی ما، نه از آن رادیکالیسم سیاسی خبری هست و نه از تمایلات استقلال طلبانه تاتری. گرایش به ترجمه و اجرای آثار جدید و کلاسیک غربی در میان دانشجویان به تبعیت از تآتر رایج تا حد زیادی از دست رفته است؛ و دقیقا ً به دلیل تمام امراضی که تآتر رایج کنونی گرفتار آن شده است، تآتر دانشجویی به تآتری بی خاصیت از نظر سیاسی و زیبایی شناسانه بدل گشته است. به عبارت دیگر برپایی جشنوار های کوچک و بزرگ دانشجویی هر بار فقط این نکته را به ما یاد آور می شود که با نسخه دست چندمی از همان تآتر رایجی روبروییم که مدت هاست به تآتری مرده بدل گشته است. بدین ترتیب، دانشجویان در شرایطی کاملاً مشابه با شرایط تآتر رایج، خود را برای ورود به این دنیای مرده آماده می کنند.
در هر حال، اکنون که به رشد، استقلال و ارتقای تآتر رایج امیدی نیست، شخصا ً به رشد، استقلال و ارتقای تآتر دانشجویی نیز امیدی ندارم.
اکنون شاید بهتر باشد به مرثیه سرایی بر مزار تآتر دانشجویی پایان دهیم و به انتظار بنشینیم. عجالتا ً تزریق روحیه استقلال طلبانه به تآتر دانشجویی مهم ترین چیز است ( و این مسئله ای است که فقط باید بر عهده نهاد دانشگاه باشد). و در وهله بعد، در فقدان توانفرسای تاتر خوب رایج، رشد آموزش های تآتری ای که به سلایقی والا و متفاوت از تآتر رایج فعلی شکل دهد، از نان شب هم واجب تر است.


علی اکبر علیزاد