نقدی بر نمایش دستاری که بر پیکر اسب... نوشته و کار جواد صداقت از بوشهر حاضر در بخش مسابقه بین الملل فجر 35
حر قهرمان کربلا

دستاری که بر پیکر اسب پیک در راه در عجب راهی دی و....

دستاری که بر پیکر اسب پیک در راه در عجب راهی دی و....

دستاری که بر پیکر اسب پیک در راه در عجب راهی دی و....
ایران تئاتر -رضا آشفته: نمایش «دستاری که بر پیکر اسب پیک در راه، در عجب راهی، دی و روز، مسخ پیک ماند، تا در راه، دستاری خونین شود» از عنوانش پیداست که باید عجیبوغریب باشد اما در برخی موارد این عجیبوغریب بودن چندان به کار نخواهد آمد.
اگر بپذیریم حر یکی از قهرمانان اصلی واقعه کربلاست، این دل کندن از اشقیا و یزیدیان و پیوستن به اولیا و امام حسین (ع) خود غریبترین رویدادهاست.
نمایش زاویه دید و منظرگاهش مادر حر است. زنی که انگار به زنجیر بستهشده و در یک خیمهگاه نزدیک به فرات دارد جلزوولز میزند از اینکه فرزند غریبی را به دنیا میآورد که بودنش توأم با تردید است و این تردید او را دچار کابوس میکند. نمایش میخواهد شاکلۀ اکسپرسیونیستی داشته باشد و در واگویههای مادر حر همهچیز را برایمان اعیان کند؛ اما زبان این مادر گاهی خطابه و وعظ است و گاهی شعر و واگویههای درونی است. مادر انگار در برزخ بودن و به بودن فرزندش دارد شعلهور میشود.
ما بهناچار این هذیانها و توهمات را توأم با تصاویری میبینیم که بیانگر این موقعیت است. این تصاویر چند موجود عجیب است که لباسهای سیاه بر تن کردهاند و روبندۀ سرخ دارند و بر پیشانی چراغقوه نصبکردهاند. یکی از این هفت تن زنجیری را در تشت میآورد و آنها زنجیر را میخورند و بعد در میان هذیانهای زن رفتوآمد میکنند و به پرسشهای پاسخ میدهند. حال زن اصلاً خوب نیست و منطقاً دچار روانپریشی است چون حر امکان دارد که مسیر حقیقی را نیابد و این نگرانی را تبدیل به فاجعهای کند. این دلواپسی یک مادر که در اتصال با حقیقت است بسیار طبیعی جلوه میکند و بحران حر هم بسیار حاد و جدی است. او باید یکی از این دو سو را برگزیند.
جواد صداقت موقعیت درستی را انتخاب کرده است و این شرایط میتواند تأثیرگذار باشد اما در نوشتن تکگویی نمایشی کمی شتابزده عمل کرده است و آنچه باید نمودار شود نیازمند بازنگری در ارائه زبان و بیان و تصاویر بهکاررفته است. حتی در شیوه اجرایی نیز این بازنگری در ایجاد تئاتر تأثیرگذار لازم است. باید لحن مادر عاطفی و نزدیک به شعر باشد و حتی خاطره گویی هم به این مهم کمک میکند اما در حال حاضر وعظ و خطابه کمکی به فضا نمیکند و لحن را غیر جدی میکند و از صمیمیت روابط و عواطف فضا میکاهد.
مادر عاطفیترین رابطه را با فرزندانش دارد و چهبهتر که از این رابطه برای پررنگ شدن فضا استفاده میشد و این بار بهجای تردید حر، از تردید و دوگانگی حس و حالت مادرش برای بیان یک موقعیت اینچنینی استفاده میکرد.
همچنین واگویهها جنبه خیلی مدرنی به خود گرفته است که تا حد زیادی به اصالتهای تاریخی کار ضربه میزند. زنی که در جوار صحرا و آب دچار کابوس است و ایکاش سادهتر از اینها میشد به او پرداخت. حضور فیزیکال و واگویههای معمولیاش همچنین حال و هوایی را تداعی میکرد تا بخواهیم همهچیز را در لفافه تصاویر بیگانه و دور از ذهن نمایانسازیم.
بازیگر هم بسیار بر حنجرهاش فشار میآورد که دو صدای مختلف را بیان کند که یکی مادر حر باشد و دیگری زنی که میخواهد او را دچار کابوس و روانپریشی سازد. شاید نیرویی شیطانی که میخواهد قرار مادر را برهم بریزد و در بیقرارش به دنبال سوءاستفادهاش است اما مادر پس از تصمیم و غلبه حر بر تردیدهایش دوباره قراری مییابد که این قرار دیگر ابدی است؛ اما فشار بر حنجره بازهم کمکی به نقشآفرینی نمیکند که بیشتر گوشخراش است و برای خود بازیگر نیز لطمه آور است.
نور سرخ و بودن در تاریکی هم میتواند خستهکننده و خوابآور باشد که به ضرباهنگ لطمه میزند. باید که نور و رنگ چشمنواز باشد که استقرار ضرباهنگ را ممکن سازد و در اینجا فقط به صداهای حاشیه اجرا توجه شده است و در تنوع نور و رنگ برای رسیدن به جلوههای بصری ناب توجه بهینهای نشده است. به همین دلیل بین مخاطب و نمایش بارها گسست ایجاد میشود و این در درک اجرا آسیب میزند.