در حال بارگذاری ...
...

بازیگرتان را هدایت کنید

بازیگرتان را به سمت شناخت و تفکیک کردار و اعمال شخصیت نمایشی، سوق دهید. آنچه مهم است، دریافت بازیگر شما است از اینکه او در این نمایش کیست؟ چه اعمالی انجام می‌دهد؟ رویدادهایی را که پدید می‌آورد چه هستند؟ و ... نقش ـ ...

بازیگرتان را به سمت شناخت و تفکیک کردار و اعمال شخصیت نمایشی، سوق دهید. آنچه مهم است، دریافت بازیگر شما است از اینکه او در این نمایش کیست؟ چه اعمالی انجام می‌دهد؟ رویدادهایی را که پدید می‌آورد چه هستند؟ و ...

نقش ـ بازیگر ـ کارگردان
آن چنان که از موضوع این بخش برمی‌آید، محور اصلی بر پرورش «نقش»1 و به زبانی دیگر «شخصیت»2، استوار است. البته حول این محور، دو عنصر بازیگر و کارگردان قرار دارند که مقصد اصلی ما، نوع و چگونگی رابطة این دو، بر محور «نقش» است.
با این همه به خاطر داشته باشید شما مجبور نیستید در عمل، به مثال‌های آورده شده در این بخش و بخش‌های بعدی عمل کنید. ولی به هر شکل باید همة مثال‌ها را دقیق دنبال نموده و چنانچه از نمایشنامه‌هایی نامی برده شد، آنها را مطالعه، تحلیل و ... عملاً کار کنید. مطمئن باشید به سود شما خواهد بود.

 تعریف نقش برای بازیگران
بسیار خوب، شما اکنون مقدمات را می‌دانید. چند روزی است که گروه تشکیل شده و همة سعی شما، یک «شروع مناسب» است. یادمان باشد فرض را بر این بگیریم که علی‌رغم تمامی تلاش به کار گرفته شده، افراد گروه، یکدست نیستند. هم از نظر فنی ـ توانایی‌های هنری ـ ، هم به لحاظ فکری، هم از نظر جسمانی و کلیة اموری که مربوط به یک انسان و البته در اینجا یک گروه انسان است. تا حد ممکن، نگذارید گروه بازیگران متوجه نوع عملکرد شما شوند. با در نظر گرفتن این فرض، باید دو کار مهم انجام داد. نخست اینکه در تعریف نقش ـ که از معماهای جالب، جذاب و جلو برندة نمایش است ـ همگن نبودن گروه را در نظر داشته باشید! بدین لحاظ در خطابه‌های گروهی، حدود تعادل را رعایت کنید. ممکن است افراد شما مجموعه‌ای از «آزموده ـ ورزیده‌ها» یا «ناآزموده‌ها» باشند. و دوم اینکه پس از طبقه‌بندی افراد، به طور انفرادی نیز، نقش را با توجه به همة خصیصه‌های هنرپیشه‌تان برای هر بازیگر تعریف کنید. در هر صورت چند ملاحظة بسیار مهم وجود دارد که پس از این به تک تک آنها اشاره خواهد شد.
فراموشتان نشود که پیش از همة کارهایی که قبل از این خواندید، شما به عنوان کارگردان، موظف هستید که با مطالعة پی در پی و عمیق متن ادبی و هر نوشته و حتی هر رشته از علوم دیگر که به فهم شما کمک می‌کند، برای خویش تصویری کلی، اما روشن، از یک یک اشخاص نمایشنامه به دست آورید. در این مسیر، شناخت شما از مکتب ادبی نمایشنامه و «سبک»3 ویژة نویسنده، برچیرگی شما نسبت به کلیة وظایفتان می‌افزاید. به خصوص که سبک و مکتب ادبی نمایشنامه، نیرومندترین وسیله برای ایجاد وحدت و هماهنگی اجزای گروه در اجرای یک نمایش است.
«مارتین اسلین»4 در این خصوص، چنین می‌گوید: «بازیگر مهمترین جزو هر اجرای نمایشی است. او کلامی است که در قالب جسمانیتی زنده درآمده است؛ ... بازیگران، متن ارایه شده از سوی نویسنده ـ از نظر ماکارگردان ـ را تفسیر نموده و بدان جسمانیت می‌بخشند. این طور به نظر می‌رسد که بازیگران کاملاً مختارند این کار را به هر شیوه که بخواهند انجام دهند. لکن این امر فقط تا حدودی صحت دارد. نویسنده، وسیلة بسیار نیرومندی برای تحمیل شیوة ارایة مورد نظر خویش بربازیگران در اختیار دارد. این وسیله «سبک» است.»5
به همین شکل و روش، مسایل دیگری وجود دارد که در معرفی و تعریف «نقش» چه به هنگام نگارش آن توسط نویسنده، چه به هنگام کارگردانی و تفهیم آن برای بازیگر، تاثیر به سزا و کلیدی دارند. راحت‌ترین وسیله برای یافتن سبک نویسنده در پدیدآوردن نقش، دریافت «زبان» یا گفت و شنود6 بین نقش‌ها است. زبان ادبی در بسیاری از موارد تعیین‌کنندة برخی از ویژگی‌های نقش است. اما مسالة مهم دیگر در معرفی نقش، «کنش» و «واکنش» بین آنها است. در حقیقت جوهرة اصلی تئاتر، یعنی «عمل»7، تعیین‌کنندة تعریف شما از نقش است. سعی کنید بازیگرهایتان را به درک و تجزیه و تحلیل این دو مساله ـ سبک گفتار و عمل ـ تشویق کنید. اگر چه مسایل دیگری نیز در این میان نقش به سزایی دارند، ولی فعلاً قصد ما به‌کارگیری اصول کلی است. من سعی خواهم کرد به زبانی ساده، کلیة مسایل مورد اشاره و دیگر مواردی را که در این زمینه تاثیر داشته و دربارة آنها اتفاق نظر وجود دارد، به نظرتان برسانم.

 تعریف نقش و موقعیت کارگردان
یادتان باشد شما نه «ریچارد سوم» هستید، نه «ادیپ»، نه «آنتیگونه» هستید و نه «ایسمنه». شما، قطعاً «اتللو» هم نیستید. «هملت» شایستة موقعیت کنونی شما به عنوان «کارگردان» است. قبل از اینکه موضوع را دنبال کنید، یک بار دیگر، «هملت» را بخوانید.
کارگردان به دنبال دیگر وظایفش تصویر کاملاً روشنی از همة «نقش‌»های نمایشنامه خواهد داشت. اما این نکته مانع آن نمی‌شود که وی، علامت سوالی در انتهای هر دانسته‌اش نگذارد. اگر تاکنون در گذاشتن این علامت سوال «؟» غلفت ورزیده‌اید از امروز شروع کنید. مطمئن باشید چیزهای تازه‌ای پس از علامت سوال، در ذهنی که می‌رفت ایستا و یکنواخت گردد، پدید خواهد آمد؛ همان طور که پس از خواندن مجدد «هملت»، نکات جدید کشف کردید. به هر حال در برخورد با بازیگرانتان مثل شخص «هملت» در صحنة «تله موش» در مقابل «کلادیوس» ـ عمل کنید. اگردنبال موفقیت، اجرایی قوی و حتی معروف شدن هستید، یقین را کنار بگذارید. شما می‌توانید مانند «هملت» در صحنه‌ای که پس از قتل «پولونیوس» به «عمویش» توضیح می‌دهد، باشید و حتی مانند «تک‌گویی» معروف او؛ که تماشاگر هم، گاه نمی‌فهمد که بالاخره «هملت» نقش بازی می‌کند یا واقعاً دچار یاس گشته است! «کلادیوس» هم در جنون یا صحت و سلامت «هملت» دچار تردید و شک است. اگر چه ما می‌دانیم، «هملت» با آگاهی کامل، خود را ناتوان، مردد و قدری نادان می‌نمایاند.
بگذارید بازیگر، ضمن تکیه به شما، این احساس را داشته باشد که می‌تواند مانند «کلادیوس» نقشة قتل شما را به همدستی «روزنکرانتز و گیلدنسترن» طرح‌ریزی و عملی کند. در شرایط معمولی، بازیگر شما می‌داند یا حس می‌کند که در مورد نقشی که وی قرار است ایفاگر آن باشد، همه چیز را می‌دانید. اما کارگردان هوشمند، درست در همین لحظات با یک «نمی‌دانم»، «این طور هم می‌شود!»، «چه جالب! تا به حال این‌گونه به نقش شما نگاه نکرده بودم» و امثال اینها، نیروی خلاقة بازیگر را در مسیر کشف نقش تحریک می‌کند.
فراموش نکنید، شما قرار نیست مانند مزدوران، نمایشی را ذبح کنید و یا پولی بگیرید و بروید. پس همان‌گونه که «نقش»ها عموماً تا انتهای نمایش، تغییر و تحول می‌یابند، بگذارید بازیگرتان در انتهای برخورد با نمایش به نتایجی ـ آن هم نه صددرصد و کامل ـ دست یابد. شما فقط موظف هستید کلیاتی «وهم آلود»، «اندکی مبهم» و «غیرمستقیم» از نقش، مقابل بازیگر بگذارید.

 شخصیت، یک پرسش اساسی!
«شخصیت ... شخصیت ... من هنوز نمی‌دانم آن چیزی که مادرم به آن شخصیت می‌گوید و از آن دم می‌زند کجا است و از چه عناصری تشکیل شده؟» بر حسب عادت و به دلیل شباهت طرح داستانی نمایش «آژیر چهارگوش ـ شب» ـ پروژة عملی کارگردانی نگارنده ـ با موضوع فوق، مجلة «دنیای سخن» شمارة هفتم، دورة جدید، دی‌ماه 1356 را ورق می‌زدم. این جملات را در صفحه‌های مربوط به مطالب خانوادگی یافتم و به عاریت گرفتم. عنوان این گلایه نامة خانوادگی «قهر و آشتی» بود. ماجرا کم‌کم جالب می‌شود! عنوان مطلب مجله به خودی خود، حامل بار و ساخت نمایشی ـ دراماتیک8 ـ است:
«قهر و آشتی»!! دو کلمه که در معنا و مفهوم، بیانگر تضاد، کشمکش و چالش هستند. دیگر اینکه پرسش، سوال‌کننده در جلمة بالا مشابه سوالی است که ما به دنبال معنای آن هستیم. تنها در صورت یافتن جوابی قانع‌کننده ـ و نه الزاماً کامل به معنای وحی منزل ـ می‌توانید به یاری بازیگرتان بشتابید و در حوزة نقش ـ شخصیت ـ نمایشنامه، چیزهایی ارایه دهید.
یادتان باشد، به بازیگرها یادآوری کنید که اساساً در هیچ نمایشنامه‌ای نمی‌توان صرفاً براساس آنچه در متن آمده، به هر نقشی، به عنوان یک «کاراکتر» تمام عیار نگریست. اشتباه نکنید، شخصیت‌ها براساس آنچه در متن آمده، کشف و کامل می‌گردند. آما آنچه برکاغذ آمده، فقط حاوی اطلاعاتی است که دربرگیرندة نام و مقدار زیادی «گفتگو» است. این خاصیت ادبیات نمایشی است. انتظارتان نباید بیشتر از این باشد. در ادبیات غیرنمایشی است که نویسنده، توضیح و تفسیر بسیاری در مورد شخصیت‌ها ارایه می‌دهد. در هنر نمایش، شخصیت نه براساس نام و گفتگوهای بی حد و حصر، بلکه به واسطة کردار شخصی، و در نهایت تقابل اعمال او با دیگر پدیده‌های موجود در اثر، ماهیت خود راعیان می‌سازد: «پس بازیگرتان را به سمت شناخت و تفکیک کردار و اعمال شخصیت نمایشی، سوق دهید.»
همان‌طور که قبل از این هم اشاره کردم، شخصیت، توهمی است که به وسیلة حروف چاپ شده بر روی اوراق یک نمایشنامه، خودنمایی می‌کند. تنها بازیگراست که به وسیلة «اعمال» ـ اعمال جسمانی ـ و «احوال» ـ اعمالی با پس زمینه‌های عاطفی ـ خود، آن را خلق کرده و سپس مقابل چشمان منتظر تماشاچیان قرار می‌دهد. نگویید مگر می‌شود نویسندگان بزرگی چون «شکسپیر» و «سوفوکل» و امثالهم، به جای شخصیت، فقط توهمی که انباشته از اسامی و گفتگوهای کلان است، ارایه دهند!؟ به شما می‌گویم، اگر غیر از این باشد، آن وقت «شکسپیر» دیگر نویسندة بزرگ و نابغة همة اعصار نخواهد بود. اگر «شکسپیر» در نمایشنامة «هملت» و از زبان «هملت» و یا دیگر «شخصیت‌ها» تمامی ابعاد وجودی نقش او را به صراحت برملا می‌ساخت، آن وقت «هملت» یک «رمان» محسوب می‌شد و نه یک «نمایشنامه». بازی، بازی، بازی. این کاری است که آدم‌های نمایشنامه‌ها انجام می‌دهند. با یک جمله و یا یک عمل ساده اما مهم، باعث برهم ریختن اوضاع ساکن و یا معمول می‌گردند و رویداد نمایشی را پدید می‌آورند، بدون آنکه از آن سخنی به میان بیاورند. اگر این چنین نباشد، «هملت» در همان صحنة اول پس از معرفی شخصیت خود و «کلادیوس» و دیگران، در همان دم، قاتل پدر خود ـ کلادیوس ـ را می‌کشت و همه چیز تمام می‌شد. «آنچه مهم است، دریافت بازیگر شما است از اینکه در این نمایش او کیست؟ چه اعمالی انجام می‌دهد؟ رویدادهایی را که پدید می‌آورد چه هستند؟ و ...»
اگر چه این مقاله و نتایج پایانی آن حاصل تجربة شخصی، طی سال‌ها فعالیت در عرصة نمایش و حضور در «گروه آفتاب» و یادداشت‌برداری از شیوة تمرین، اجرا و کارگردانی همکار قدیمی‌ام بوده، ولی برای اطمینان می‌توانید حداقل این سه کتاب را بخوانید و سپس، مطلب حاضر را دنبال کنید:
الف ـ ارسطو و فن شعر، ارسطو9، تنظیم و ترجمه زرین‌کوب، انتشارات امیرکبیر.
ب ـ شیوة فنی نمایشنامه‌خوانی «از پایان تا آغاز، از آغاز تا پایان»، دیویدبال10، محمود کریمی حکاک، انتشارات گل.
ج ـ بازیگری حرفه‌ای، ملیسا برودر11، لی مایکل کان ... ، احمد دامود، انتشارات روزبهان.
قبل از مطالعة دقیق و کامل این سه کتاب، خواندن ادامة مسایل و مطالب این مطلب بیهوده خواهد بود. شما قطعاً یا تئاتری هستید ـ بازیگر، کارگردان، ... ـ یا ادیب و اهل تحقیق و مطالعه و یا دانشجو و یا حتماً استادی جوان و طالب دانش. به خاطر داشته باشید، «هیچ چیز» هم،خودش چیزی است. اگر این مقاله هیچ چیز باشد.

 پانویس
1- Character
2ـ توجه داشته باشید وقتی به نقش اشاره می‌گردد، منظور اشخاص یک نمایشنامه هستند. اگر چه ما واژة شخصیت را به کار می‌گیریم، ولی نباید فراموش کرد که معنای شخصیت، مجموعه صفات و حالات فردی یک شخص است. در اینجا مساله قدری پیچیده می‌شود که سعی شده در قسمت‌های بعدی همین مقاله به آنها اشاره گردد.
3- Style
4- Martin Esslin
5ـ نمایش چیست، مارتین اسلین، ص 37.
6- Dialogue
7- Action
8- Dramatic Structure
9- Aristotle (322-384)
10- David Ball
11- Melissa Bruder, and Lee Michael Cohn, and …