نام نما
سعیده آجربندیان نامشناسی یکی از شاخههای زبانشناسی است که به بررسی و شناخت نامها میپردازد و جنبههای مختلف آنها را از جمله جنبههای زبانی، اجتماعی و روانی در برمیگیرد. با استناد به نظریة «ماکس وبر» که ...
سعیده آجربندیان
نامشناسی یکی از شاخههای زبانشناسی است که به بررسی و شناخت نامها میپردازد و جنبههای مختلف آنها را از جمله جنبههای زبانی، اجتماعی و روانی در برمیگیرد.
با استناد به نظریة «ماکس وبر» که نامگذاری را یکی از اعمال اجتماعی انسان میداند که مانند سایر اعمال اجتماعی او دارای معنی و مفهوم است، میتوان گفت نامگذارنده با توجه به ارزشهای ناشی از دنیای عینی و ذهنی خود در برخورد با محیط پیرامون و جامعهای که در آن زندگی میکند، دست به نشانهسازی میزند. او با انتخاب واژگان، نشانههایی را از یک مجموعه تفکیک میکند که میتوانند در کاربردهای پیچیدهتر به صورت نماد در آیند و به این ترتیب ارزشهای خود را در جهت رساندن پیام به افراد دیگر به کار گیرند.
اگر بخواهیم از این منظر به آثار ادبی و هنری نزدیک شویم و از آن میان توجه خود را به هنر تئاتر و به ویژه نمایشنامهنویسی معطوف کنیم، میتوانیم میزان دقت صاحبان قلم و هنر را در نامگذاری آثارشان ارزیابی کنیم. در این خصوص، آنچه در جریان تئاتر قابل اهمیت است، نقش نام به عنوان اولین عامل شناخت از سوی مخاطب و ترغیب او برای تماشای نمایش است. به این منظور که تماشاگر از طریق نام نمایش میتواند پی به داستان نمایش ببرد. اینکه او به دیدن اجرایی از یک نمایشنامة شناخته شده یا بازنویسی متنی کلاسیک میرود مانند: نمایشهای مکبت (محمد چرمشیر و فرهاد مهندسپور) و الکتر (نغمه ثمینی)، اگر با نام جدیدی مواجه شود، ذهن او به تطابق موضوعی میاندیشد. البته این موارد همیشه مصداق نمییابند. ممکن است نام یکی از شاهکارهای ادبی به روی نمایشنامهای باشد در حالی که اجرا، ارتباطی با متن آن شاهکار ادبی نداشته باشد. مانند خشم و هیاهو از مهرداد رایانی مخصوص که تداعیگر رمانی از «ویلیام فاکنر»، با همین نام است، یا نمایشنامهای آشنا با نامی دیگر اجرا شود، مانند «زن نیک ایالت سچوان» از برتولت برشت که آزیتا حاجیان آن را با عنوان «یک مرد، یک زن» به روی صحنه برد.
در مواردی هم نام نمایشنامه بیانگر حال و هوای نمایش است. نمایشهایی که در ایام خاص و به مناسبتی ویژه اجرا میشوند از آن جملهاند. نمایشهای مذهبی مانند: «خوشید کاروان»، «بانوی بینشان» یا نمایشهای آیینی سنتی با عناوینی چون «مبارک به خواستگاری میرود»، همچنین نمایشهای سیاسی و تبلیغاتی که البته به دلیل محجوب بودن تئاتر کشورمان کمتر شاهد اجراهایی از این قبیل هستیم. ولی خالی از لطف نیست که در مورد اخیر از نمایشی یاد کنیم که در سالهایی نه چندان دور به روی صحنه رفت «اکبر اقا کارگر ایران ناسیونال» به کارگردانی سعید سلطانپور.
همچنین نامگذاری میتواند براساس شخصیت محوری نمایش، نام مکان یا اتفاقی که موضوع نمایش از آن مایه میگیرد، صورت گیرد. نمونههایش را در آثار بهرام بیضایی مشاهده میکنیم: «فتحنامة کلات، مرگ یزدگرد، شب هزار و یکم و ...» و یا فارغ از هر گونه ارتباط مستقیم با داستان نمایش صورت پذیرد. اگر نمایشی بر پایة ارزشهای مطلوب جامعه به اجرا برسد، نامگذاری نیز غالبا بر همان معیار انجام میشود و این رویکرد بسته به جهانبینی هنرمند و برخوردی که او در اثر خود داشته، متفاوت است که میتواند همسو یا ناهمسو با ساختهای سیاسی و اجتماعی حاکم باشد.
ارزش، از نظر عینی چیزی است که موجود را مطلوب میسازد و از نظر ذهنی چیزی است که شخص معین به آن قدر و قیمت میدهد. به این معنی ارزش، با موقعیت و نیازمندیها و ذایقة ارزیابیکنندهها تغییر میکند و دستههایی را شامل میشود: ارزشهایی که ویژگی خاص آنها مفید بودن است، مانند ارزشهای اقتصادی و ارزشهایی که برای رسیدن به هدفهای مشروع فعالیتهای بشری به کار میرود. از قبیل حقیقت، زیبایی، عدالت و ارزشهایی که با هدف نهایی زندگی ارتباط دارد. مانند ارزشهای دینی و روحی.
از این رو نامی که انتخاب میشود، زیر فرمان افکار و مفاهیم و درک هنرمند از ارزشهاست و مخاطب، همبستگی خود را در ارزیابیهای مشترک میبیند. پس زمانی که هنرمند با تصوری که از مقتضیات جامعه دارد، تصمیمی اتخاذ کرده و دست به عمل میزند، نقش خود را در جهتیابی ذهنیت مخاطب ایفا میکند و مسوولیت این تأثیرگذاری را به عهده میگیرد.
در بحث نام نمایش از نظر محتوا میتوان بار ادبی و نمایشی را مورد بررسی قرار داد، و اینکه نگاه زیباییشناسی تا چه حد در انتخاب نام دارای اهمیت است. اگر بخواهیم توفیق یا عدم توفیق آن را مورد ارزیابی قرار دهیم، گذشته از جنبة کاربردی عنوان، باید به خوشآوایی آن دقت کرده و متوجه خوشنشینی نام در ذهن باشیم، به گونة تابلوهایی که پس از اجرا در خاطر میمانند. به عنوان مثال ما از شنیدن هر کدام از این نامها چه احساسی پیدا میکنیم؟ «محاله فکر کنین اینجوری هم ممکنه بشه»، «قصة تلخ طلا»، «حالت چطوره مش رحیم»، «گلدونه خانوم»، «زخمه بر رمل»، «اژدهاک»، «بسه دیگه، خفهشو»، «بیشیر و شکر»، «عشقه»، «یک دقیقه سکوت»، «تهران، پرندک». نامهایی که از ترکیببندی درستی برخوردار باشند و اصوات و واژهها به خوبی در کنار هم جای گیرند، ساختههایی هجایی را تشکیل میدهند که واژههای ساده و ترکیبی بسیاری را در بر گرفته و در عین حال برای مخاطب آشنا هستند.
لازم به توضیح است که در سالهای اخیر، گرایش به استفاده از نامهای چند هجایی و پربسامد بیش از پیش در ادبیات نمایشی به چشم میخورد. شیوهای که نخستین بار از سوی «عباس نعلبندیان» به کار گرفته شد مانند: «ناگهان هذا حبیب الله مات فی حب الله هذا قتیل الله مات بسیف الله» و «صندلی کنار پنجره بگذاریم و بنشینیم و به شب دراز تاریک خاموش سرد بیابان نگاه کنیم». و در میان نمایشنامهنویسان حاضر به ویژه نامگذاریهای محمد چرمشیر بیشتر شاهد این رویکرد هستیم. برای نمونه: «رویای بسته شده به اسبی که از پا نمیافتد ... حتی اگر مرده باشد در یک شب سرد زمستانی که ماه زیر ابرهایی سیاه در آسمان یخ زده باشد» و «گفتگوی بیپایان ستاره با مادرش در وقت مردن.» از این گذر میتوان به تفاوت نام نمایشنامه و نام اجرا اشارهای داشت و اینکه نام خاص یا طولانی به صورت مکتوب و در پوستر، بروشور و آرشیو میماند، ولی در میان تماشاگران خلاصه و حرج و تعدیل میشود. هر چند که عنوان، او را ملزم به ایجاد تمرکز میکند. برای درک پیامهای تعبیه شده در نامها باید کوشید به تصورات ذهنی نام گذارنده و شرایط و زمان و مکان او دست یافت که البته در این کار، میزان شناخت و فهمپذیری تعبیرکنندة پیام نیز موثر است. این ارتباط در هنر تئاتر از طریق اجرای نمایش و در سالن تئاتر اتفاق میافتد.
پس میتوان گفت نامگذاری موجزترین راه، برای بیان اندیشه و برقراری ارتباط با مخاطب است و نام نمایش را میتوان نقطة شروع اجرا و گام نخست در جهت ایجاد تعلیق برای تماشاگر دانست.