در حال بارگذاری ...
نقد نمایش 4 + 1 نویسنده وکارگردان سپیده عیدی

یک روایت از رها دخترخانم عضدی

ایران تئاتر_سید علی تدین صدوقی : نمایش ۴+ یک ... در تماشاخانه فانوس به روی صحنه است ...  این نمایش چهار روایت از یک واقعه است که برای دختری در زمستان اول دبیرستان اتفاق می‌افتد. او این بخش از زندگی‌اش را درست به یاد نمی‌آورد. درواقع ما پنج روایت از آن اتفاق را می‌بینیم.

 این نمایش چهار روایت از یک واقعه است که برای دختری در زمستان اول دبیرستان اتفاق می‌افتد. او این بخش از زندگی‌اش را درست به یاد نمی‌آورد. درواقع ما پنج روایت از آن اتفاق را می‌بینیم. حال تصمیم با مخاطب است که کدام ر ا انتخاب کند. رها که همان شخصیت اصلی نمایش است. به دنبال هویت خویش است. هویتی ازدست‌داده که نمی‌داند چگونه پیدایش کند. هرچند که تنها یک زمستان از زندگی‌اش را به یاد نمی‌آورد. اما آن زمستان آن‌قدر مهم بوده است که بقیه زندگی او را تحت‌الشعاع قرار داده. حال چه کسی در این میان مقصر است؟ ظاهراً همه‌چیز به خانم عضدی که مادر رهاست و ناظم مدرسه برمی‌گردد.

درواقع عدم فهم و درک درست بچه‌ها و نیازهایشان از سوی خانم عضدی به‌عنوان ناظم و بعد مادر رها موجب شده که این اتفاق ناجور رخ دهد. واقعه‌ای که خود موجب وقایع دیگر می‌گردد و همین‌طور الی‌آخر. متن البته می‌توانست دارای یک سیالیت ذهن باشد نه آنکه صرفاً یک روایت با تغییر اندکی در موقعیت افراد یا جابجایی مصدر واقعه و یا فرد یا موجودی که اتفاق بر آن واقع‌شده داستان را دوباره تعریف کنیم. این موجب نوعی تکرار و کلیشه شده است که علاوه برکند کردن ریتم حوصله تماشاکنان را نیز بدر می‌برد. چون نویسنده تنوع در روایت و ایضاً ایجاد تعلیق در آن را ازدست‌داده است. اگر روایت هر بار از منظر یکی از شخصیت‌ها که در واقعه دخیل بوده‌اند یا نظاره گر و یا مطلع از آن بوده‌اند گفته می‌شد تماشاکنان حالا می‌توانستند در مقام تشخیص برآیند.

اما هر بار روایت فقط از منظر یک نفر و آن‌هم رها گفته می‌شود. حال‌آنکه می‌توانست رها در بطن ماجرا باشد اما روایت هر بار از منظر یکی از کسانیکه دخیل در ایجاد روایت هستند و یا شاهد آن بوده‌اند گفته شود واین البته دراماتیک تراست. حال‌آنکه نویسنده چهار وجه از شخصیت یک نفر را وارد قصه می‌کند و این چهار نفر هستند که روایت‌های گوناگون را از یک واقعه برایمان بازمی‌گویند؛ اما آن‌گونه که گفت شد یعنی روایت از منظر چهر شخصیت متفاوت شاید بهتر می‌توانستیم رها را سرگردان در چهار روایت مختلف از یک واقعه ببینیم. مضاف بر اینکه دیگر نمایشمان روایت گونه نمی‌شود و وجه دراماتیک آن با توجه به اینکه چهار شخصیت متفاوت آن را روایت می‌کردند بیشتر می‌گردید. حال‌آنکه در صورت فعلی چهار وجه از یک شخصیت واقعه را روایت می‌کنند. واین باآنکه چهار نفر چهار نگرش و روایت از یک واقعه را بگویند بسیار متفاوت است. درهرحال شخصیت اصلی یعنی رها در این چهار روایتی که درون او برایش ساخته است گیرکرده و سرگردان است و حال با نقاشی درمانی سعی در پیدا کردن روایت اصلی و ایضاً شخصیت و بازیابی هویتش را دارد. متن می‌باید از این وجه روایت گونه به درآید و به درام نزدیک گردد.

از متن که بگذریم به بازی‌ها می‌رسیم که باید کلاً موردبازنگری قرار گیرند بخصوص در بخش بیان، آکسان گذاری‌ها و حس و... بخشی از این مورد به بازیگران و بخشی از آن به هدایت کارگردان بازمی‌گردد. علاوه بر متن و تکراری که در آن وجود دارد بازی‌ها نیز موجب کندی ریتم می‌گردد. شخصیت‌پردازی توسط نویسنده و کارگردان و ایضاً بازیگران باید مورد مداقه بیشتر قرار گیرد. مثلاً اگر یکی از وجوه رها دختری است که پسرانه لباس می‌پوشد و پسرانه ولات منش حرف می‌زند باید معلوم شود که چرا این‌گونه است؟ یا چرا دختری که آن زمستان برایش بهترین زمستان بوده و اسکی رفته آن‌قدر هی فوت می‌کند یا ادای فوت کردن را درمی‌آورد صرفاً برای اینکه حرکتی کرده باشد. آن‌هم بالباس و شال‌گردن و کلاه که لباسی زمستانی است که نشان می‌دهد هوا سرد است. آیا در آن زمستان برای او تولد گرفته بودند و از آن تولد همین فوت کردن به یاد او مانده؟ اگر چنین است باید جایی در نمایش به آن تولد اشاره شود وگرنه این حرکت بی‌معنی و لوث و لوس جلوه می‌کند و...این‌ها جزئیاتی است که خیلی مهم هستند و باید مشخص شوند. ما بارها گفته‌ایم که تئاتر کلیتی است که از جزئیات شکل می‌گیرد.

نباید به هیچ وجه علت و معلول و منطق درام را در تئاتر فراموش کرد. صرف داشتن یک روایت و داستان نمی‌تواند وجوه دراماتیک یک نمایش را تضمین کند. درام باید از دل ماجرا نشأت‌گرفته و بیرون بیاید.

درهرحال نمایش فوق با توجه به اینکه تقریباً اولین کار حرفه‌ای گروه بود قابل‌توجه است. به نویسنده و کارگردان و گروه خسته نباشید می‌گویم.




نظرات کاربران